جنگ ارادهها
مهدی زارع
ما در این درگیریها با دو مؤلفهی جدی مواجه هستیم. مؤلفهی اول این است که ما در یک «جنگ اراده» قرار گرفتهایم. این جنگ اراده، ویژگیها و پارامترهای خاص خود را دارد؛ به این معنا که هر یک از طرفین دارای ظرفیتها و تواناییهایی برای ضربه زدن به دیگری است. اما مسئله اینجاست که کجا و در چه زمانی از این تواناییها استفاده شود؟ بهعنوان مثال، ما نشان دادیم توانایی ضربه زدن به پایگاههای دشمن در محور نتساریم، پایگاه نواتیم، تلآویو، مقر موساد، یا حتی شهرک کریا در اسرائیل را داریم؛ اما این تواناییها را در زمانهایی مانند «وعده صادق ۲» و «وعده صادق ۳» و هرگاه که ارادهاش را داشته باشیم، به کار میگیریم. این یعنی جنگ اراده به این معناست که هر زمان که اراده کنیم، میتوانیم به دشمن ضربه بزنیم. دو طرف وقتی حس کنند که میتوانند با کمترین آسیب یا بدون دریافت پاسخ متقابل ضربهای وارد کنند، آن ظرفیت خود را فعال میکنند. برای مثال، اسرائیل اگر حس کند میتواند به ایران حمله کند بدون اینکه پاسخ متقابلی از جانب ایران دریافت کند، ممکن است این اقدام را انجام دهد. در نتیجه، این جنگ، بیشتر از آنکه یک جنگ تکنولوژیک باشد، نبردی است از نوع تقابل ارادهها. در این میدان، هر طرف ویژگیهای مختلفی دارد. یکی از آنها پایگاه هوایی قویتری دارد، دیگری در عرصهی موشکی برتری دارد، یا برخی از آنها توانایی جلب حمایت مردمی در منطقه دارند. این برابری نسبی نیروها به این معناست که هر جا ارادهی قویتری به وجود بیاید، آن نیرو فعال خواهد شد و پاسخگو خواهد بود. این مؤلفهی اول جنگ است. نکتهی دوم این است که در کنار جنگ ارادهها، این درک مشترک بین طرفین باید وجود داشته باشد که ما زمانی اقدام میکنیم که اراده و دسترسی داشته باشیم. ممکن است که ما در برخی موارد به موفقیت نرسیم، اما با این وجود توانایی ضربه زدن را داریم. فهم اولیه از این جنگ برای ما و به دنبال آن حزبالله لبنان این بود که بیشتر از آنکه جنگ مرگ و زندگی باشد، زمینهای برای نقشآفرینی به عنوان یک نیروی سوم در جنگ غزه و اسرائیل برای تسریع در روند آتش بس است. ایران و حزبالله در ابتدا تلاش داشتند این جنگ را به عنوان یک نقشآفرین فرسایشی هدایت کنند و فشار را از روی غزه بردارند. حتی در صحبتهای مقامات ایران و حزبالله، بهویژه همان ایام بعد از طوفان الاقصی، به این اشاره شده که ما از ابتدا در این جنگ وارد شدهایم و بهگونهای نقشآفرینی کردهایم که هزینههای اسرائیل را افزایش دهیم. با این حال، با گذشت زمان و افزایش سرعت حوادث ویژه بعد از ترورهای پیدرپی و حادثهی «پیجرها»، فهم اکثریت ما از این جنگ تغییر کرد و به این درک رسیدیم که شاید امکان آتشبس به همراه چشمپوشی از انتقام وجود ندارد. فهم کامل رهبری از ابتدای جنگ به عنوان جنگ حیات و ممات جبهه حق و باطل در بین نخبگان، جامعه و مسئولان تا حدود خوبی تسری پیدا کرد، پس از این اتفاقات، ایران و حزبالله توانستند درک خود را از جنگ به سطح بالاتری انتقال دهند و به درکی مشابه با دشمن دست یابند. اکنون ما با یک فهم همسان با دشمن وارد جنگ شدهایم و توانستهایم روند جنگ را کندتر کنیم. اکنون به نقش جنبشهای دانشجویی به عنوان حلقههای میانی و گروههای کنشگر در مسائل سیاسی و اجتماعی میپردازیم. در جامعهی امروز، تلاشهایی برای کاهش تأثیرگذاری سیاسی و حذف نیروی بسیج مردمی وجود دارد. برخی میخواهند اینگونه وانمود کنند که نیازی به مطالبهگری مردم نیست و فرماندهان نظامی در زمان مناسب خودشان اقدامات لازم را انجام خواهند داد. اما این تفکر یک مغالطه است. مطالبهگری مردم و جنبشهای دانشجویی از جنس تعیین کمیت و کیفیت ضربهها نیست، بلکه این مطالبهگری به منظور بسیج افکار مردم و آگاهسازی آنها نسبت به ضرورت انتقام و همراهی ملت است. جنبش دانشجویی اما باید ادبیاتی برگرفته از دل مردم تولید کند و با پمپاژ آن در جامعه، مردم را نسبت به خطراتی که جمهوری اسلامی را تهدید میکند، آگاه کند. مطالبه انتقام ملت دو آورده مهم دارد از جنس انذار و تبشیر. در نهایت، جنبش دانشجویی با انذار نسبت به خطراتی که جمهوری اسلامی را تهدید میکند و پمپاژ مطالبات مردم، باید مانع حذف بسیج مردمی و حذف بسیج افکار عمومی شود و بهعنوان پرچمدار ایجاد این مطالبه، به احیای آرمانهای انقلاب و جلوگیری از نفوذ عناصر نامطلوب در ساختار نظام جمهوری اسلامی بپردازد.
ما در این درگیریها با دو مؤلفهی جدی مواجه هستیم. مؤلفهی اول این است که ما در یک «جنگ اراده» قرار گرفتهایم. این جنگ اراده، ویژگیها و پارامترهای خاص خود را دارد؛ به این معنا که هر یک از طرفین دارای ظرفیتها و تواناییهایی برای ضربه زدن به دیگری است. اما مسئله اینجاست که کجا و در چه زمانی از این تواناییها استفاده شود؟ بهعنوان مثال، ما نشان دادیم توانایی ضربه زدن به پایگاههای دشمن در محور نتساریم، پایگاه نواتیم، تلآویو، مقر موساد، یا حتی شهرک کریا در اسرائیل را داریم؛ اما این تواناییها را در زمانهایی مانند «وعده صادق ۲» و «وعده صادق ۳» و هرگاه که ارادهاش را داشته باشیم، به کار میگیریم. این یعنی جنگ اراده به این معناست که هر زمان که اراده کنیم، میتوانیم به دشمن ضربه بزنیم. دو طرف وقتی حس کنند که میتوانند با کمترین آسیب یا بدون دریافت پاسخ متقابل ضربهای وارد کنند، آن ظرفیت خود را فعال میکنند. برای مثال، اسرائیل اگر حس کند میتواند به ایران حمله کند بدون اینکه پاسخ متقابلی از جانب ایران دریافت کند، ممکن است این اقدام را انجام دهد. در نتیجه، این جنگ، بیشتر از آنکه یک جنگ تکنولوژیک باشد، نبردی است از نوع تقابل ارادهها. در این میدان، هر طرف ویژگیهای مختلفی دارد. یکی از آنها پایگاه هوایی قویتری دارد، دیگری در عرصهی موشکی برتری دارد، یا برخی از آنها توانایی جلب حمایت مردمی در منطقه دارند. این برابری نسبی نیروها به این معناست که هر جا ارادهی قویتری به وجود بیاید، آن نیرو فعال خواهد شد و پاسخگو خواهد بود. این مؤلفهی اول جنگ است. نکتهی دوم این است که در کنار جنگ ارادهها، این درک مشترک بین طرفین باید وجود داشته باشد که ما زمانی اقدام میکنیم که اراده و دسترسی داشته باشیم. ممکن است که ما در برخی موارد به موفقیت نرسیم، اما با این وجود توانایی ضربه زدن را داریم. فهم اولیه از این جنگ برای ما و به دنبال آن حزبالله لبنان این بود که بیشتر از آنکه جنگ مرگ و زندگی باشد، زمینهای برای نقشآفرینی به عنوان یک نیروی سوم در جنگ غزه و اسرائیل برای تسریع در روند آتش بس است. ایران و حزبالله در ابتدا تلاش داشتند این جنگ را به عنوان یک نقشآفرین فرسایشی هدایت کنند و فشار را از روی غزه بردارند. حتی در صحبتهای مقامات ایران و حزبالله، بهویژه همان ایام بعد از طوفان الاقصی، به این اشاره شده که ما از ابتدا در این جنگ وارد شدهایم و بهگونهای نقشآفرینی کردهایم که هزینههای اسرائیل را افزایش دهیم. با این حال، با گذشت زمان و افزایش سرعت حوادث ویژه بعد از ترورهای پیدرپی و حادثهی «پیجرها»، فهم اکثریت ما از این جنگ تغییر کرد و به این درک رسیدیم که شاید امکان آتشبس به همراه چشمپوشی از انتقام وجود ندارد. فهم کامل رهبری از ابتدای جنگ به عنوان جنگ حیات و ممات جبهه حق و باطل در بین نخبگان، جامعه و مسئولان تا حدود خوبی تسری پیدا کرد، پس از این اتفاقات، ایران و حزبالله توانستند درک خود را از جنگ به سطح بالاتری انتقال دهند و به درکی مشابه با دشمن دست یابند. اکنون ما با یک فهم همسان با دشمن وارد جنگ شدهایم و توانستهایم روند جنگ را کندتر کنیم. اکنون به نقش جنبشهای دانشجویی به عنوان حلقههای میانی و گروههای کنشگر در مسائل سیاسی و اجتماعی میپردازیم. در جامعهی امروز، تلاشهایی برای کاهش تأثیرگذاری سیاسی و حذف نیروی بسیج مردمی وجود دارد. برخی میخواهند اینگونه وانمود کنند که نیازی به مطالبهگری مردم نیست و فرماندهان نظامی در زمان مناسب خودشان اقدامات لازم را انجام خواهند داد. اما این تفکر یک مغالطه است. مطالبهگری مردم و جنبشهای دانشجویی از جنس تعیین کمیت و کیفیت ضربهها نیست، بلکه این مطالبهگری به منظور بسیج افکار مردم و آگاهسازی آنها نسبت به ضرورت انتقام و همراهی ملت است. جنبش دانشجویی اما باید ادبیاتی برگرفته از دل مردم تولید کند و با پمپاژ آن در جامعه، مردم را نسبت به خطراتی که جمهوری اسلامی را تهدید میکند، آگاه کند. مطالبه انتقام ملت دو آورده مهم دارد از جنس انذار و تبشیر. در نهایت، جنبش دانشجویی با انذار نسبت به خطراتی که جمهوری اسلامی را تهدید میکند و پمپاژ مطالبات مردم، باید مانع حذف بسیج مردمی و حذف بسیج افکار عمومی شود و بهعنوان پرچمدار ایجاد این مطالبه، به احیای آرمانهای انقلاب و جلوگیری از نفوذ عناصر نامطلوب در ساختار نظام جمهوری اسلامی بپردازد.
ارسال دیدگاه
تیتر خبرها