خبر
تفکر بسیجی؛ ضرورت سازندگی
یادداشتی که میبینید در سومین شماره از نشریه «تفکر بسیجی»؛ نشریه بسیج دانشجویی دانشگاه امام صادقعلیه السلام در سال ۱۳۷۱ منتشر شده است. آن روزها سعید جلیلی از فرماندهان بسیج دانشجویی و در واقع از موسسین این نهاد مقدس محسوب میشده و این یادداشت نشان دهنده یکی از مهمترین دغدغههای او در دوران سازندگی میباشد: دوره سازندگی را پس از جنگ آغاز کرده ایم در حالی که هنوز به یک ارزیابی کامل از دوره جنگ نپرداخته ایم. دوره جنگ دورهای بود همراه با دستاوردهای فراوان، موفقیتهای چشمگیر و پیروزیهای زیاد. به راستی علت این پیروزیها چه بوده است؟ پیروزیهای جنگ نقطه عطفی بود در تاریخ مبارزات. دو جبهه نابرابر و ناهمگون در برابر هم به صفآرائی ایستاده بودند. از یکسو اخبر از فتح المبین میآمد و فتح فاو و از دیگر سو خبر از کمکهای تازه قدرتهای بزرگ به دشمن. روزی خبر از تحویل آخرین سلاحهای مدرن به رژیم عراق، و وروزی دیگر خبر از به غنیمت گرفتن به آنها. این اخبار اعجاب جهانیان را برانگیخته بود. چگونه رزمندگان ایرانی شبه جزیره فاو را فتح کرده اند؟ چگونه خاکریزهای مثلثی شلمچه سقوط کرده اند؟ چگونه… براستی در جبهه و پشت جبهه ایران چه خبر بوده؟ این را بدانیم که جنگ پدیدهای پیچیده است که یک موفقیت آن برابر با پمدین موفقیت در شرایط عادی است. جنگ در عین نظم، مواجه با بی نظمی هاست. عدم دسترسی به اطلاعات صحیح و آمار دقیق و… از خصوصیات یک عملیات جنگی است. جنگ همراه با گلوله است. پیروزی در جنگ حتماً خون به همراه دارد. جراحتها و شهادتها لازمه جنگ است. یک عملیات جنگی مستلزم بسیاری از کارها است. نیروهای رزم، اطلاعات، تدارکات، مهندسی، مخابرات، توپخانه، بهداری، تعاون، ترابری و… همه و همه همزمان با یکدیگر باید به کار بپردازند. ضمن اینکه هر آن ممکن است هر یک از واحدها خسارت کلی دیده و هماهنگی مجموعه از دست برود. تمامی کاررمندان جنگ در آن در معرض سختترین خطرات میباشند. هر آن ممکن است کشته یا مجروح شوند. فرمانده در میدان جنگ سختترین مدیریتها را بر عهده دارد. او عامل هماهنگ کننده تمامی واحدها در میان موجی از آتش و خون میباشد. او مدیری است که هر آن جان خود و نیروهایش در معرض خطر است. از یاد نبریم که فرمانده گاهی یک خط در ماووت و خطی دیگر در شلمچه دارد و فاصله این دو صد کیلومتر بود با جادهای ناهموار و او به هر دو خط به خوبی رسیدگی میکرد. امروز ماووت بود و فردا در شلمچه. از مشکلات فرمانده کم شدن نیروها بود. بسیاری از نیروها شهید یا مجروح میشدند و حال آنکه نیروئی برای جایگزینی نداشتند. عملیات که تمام میشد تازه اول کار بود. باید برای مدت زیادی مواضع حفظ میشد و باز همان مشکلات. و این قصه مدام هشت سال جنگ بود… سختیها و مشکلات جنگ را گفتیم؛ به پشت جبهه نیز اشارهای داشته باشیم. یک اداره در پشت جبهه نیروهایش ثابتاند و امکاناتش معین. چه بسا سالها بگذرد تا یک کارمند حذف و یا عوض شود. مدیر از امکاناتی چون تلفن، منشی، معاونتهای مختلف و امکانات ارتباطی… برخوردار است. تمام نیروهای یک اداره متمرکز هستند. هر کارمند اداره از خاطری آسوده برخوردار است. او میداند چند ساعت دیکر در منزل خواهد بود… حال در یک داوری بین این دو محیط (جبهه و اداره) و بین فرمانده جبهه و رئیس اداره به راستی کدام یک باید موفقتتر باشند؟ عقل سلیم چه قضاوت میکند؟ امکانات اداره و رئیس آن بیشتر زمینه برای موفقیت دارد یا امکانات جبهه و فرمانده گردان؟ باید گذری بر عملکرد عملیات جبهه و فرماندهان داشته باشیم. به راستی چگونه فاو فتح شد؟ مگر آن همه مشکلاتی که ذکر کردیم بر سر راه عملیات نبود؟ چگونه شلمچه تصرف شد؟ چگونه نیروها توانستند برای دو ماه پاتکهای دشمن را دفع کنند؟ هنگامی که نیمی از بچههای گردان شهید و مجروح شدند، گردان چگونه به کار خود ادامه داد؟ هنگامی که ماشین تدارکات و مهمات زده شد، بچهها چگونه زمان را سپری کردند؟ وقتی معاونان گردان و رؤسای گروهانها شهید شدند چه کسی جای خالی آنان را در آن بحبوحه پر کرد؟ وقتی در آن خط فقط ۳۰ نفر نیرو باقی ماند، چگونه کار ۳۰۰ نفر را انجام دادند؟ وقتی آمبولانس زده شد چه کسی به یاری مجروح رفت؟ وقتی بی سیم خراب شد، چگونه ارتباط برقرار کردند؟ به راستی این همه مشکلات به آسانی حل میشدند؟ چرا دشمن نمیتوانست حرکتی انجام دهد؟ بگذارید به اداره هم سری بزنیم: چرا اگر یک کارمند یک روز در محل کار حاضر نشود، ارباب رجوع سرگردانند؟ یا نه، چرا وقتی کارمند در محل کار حاضر است ارباب رجوع سرگردانند؟ راستی رئیس اداره تا چه حد ناظر بر کار کارمند است و یا بهتر بگویم کار خود رئیس تا چه حد میتواند سرمشق کارمندان باشد؟ فرمانده در جبهه چه کسی بود؟ فرماندهی برای او چه فایدهای داشت؟ ضوابط او برای کار و فرماندهی چه بود؟ بسیاری از فرماندهان گفته میشد.
یادداشتی که میبینید در سومین شماره از نشریه «تفکر بسیجی»؛ نشریه بسیج دانشجویی دانشگاه امام صادقعلیه السلام در سال ۱۳۷۱ منتشر شده است. آن روزها سعید جلیلی از فرماندهان بسیج دانشجویی و در واقع از موسسین این نهاد مقدس محسوب میشده و این یادداشت نشان دهنده یکی از مهمترین دغدغههای او در دوران سازندگی میباشد: دوره سازندگی را پس از جنگ آغاز کرده ایم در حالی که هنوز به یک ارزیابی کامل از دوره جنگ نپرداخته ایم. دوره جنگ دورهای بود همراه با دستاوردهای فراوان، موفقیتهای چشمگیر و پیروزیهای زیاد. به راستی علت این پیروزیها چه بوده است؟ پیروزیهای جنگ نقطه عطفی بود در تاریخ مبارزات. دو جبهه نابرابر و ناهمگون در برابر هم به صفآرائی ایستاده بودند. از یکسو اخبر از فتح المبین میآمد و فتح فاو و از دیگر سو خبر از کمکهای تازه قدرتهای بزرگ به دشمن. روزی خبر از تحویل آخرین سلاحهای مدرن به رژیم عراق، و وروزی دیگر خبر از به غنیمت گرفتن به آنها. این اخبار اعجاب جهانیان را برانگیخته بود. چگونه رزمندگان ایرانی شبه جزیره فاو را فتح کرده اند؟ چگونه خاکریزهای مثلثی شلمچه سقوط کرده اند؟ چگونه… براستی در جبهه و پشت جبهه ایران چه خبر بوده؟ این را بدانیم که جنگ پدیدهای پیچیده است که یک موفقیت آن برابر با پمدین موفقیت در شرایط عادی است. جنگ در عین نظم، مواجه با بی نظمی هاست. عدم دسترسی به اطلاعات صحیح و آمار دقیق و… از خصوصیات یک عملیات جنگی است. جنگ همراه با گلوله است. پیروزی در جنگ حتماً خون به همراه دارد. جراحتها و شهادتها لازمه جنگ است. یک عملیات جنگی مستلزم بسیاری از کارها است. نیروهای رزم، اطلاعات، تدارکات، مهندسی، مخابرات، توپخانه، بهداری، تعاون، ترابری و… همه و همه همزمان با یکدیگر باید به کار بپردازند. ضمن اینکه هر آن ممکن است هر یک از واحدها خسارت کلی دیده و هماهنگی مجموعه از دست برود. تمامی کاررمندان جنگ در آن در معرض سختترین خطرات میباشند. هر آن ممکن است کشته یا مجروح شوند. فرمانده در میدان جنگ سختترین مدیریتها را بر عهده دارد. او عامل هماهنگ کننده تمامی واحدها در میان موجی از آتش و خون میباشد. او مدیری است که هر آن جان خود و نیروهایش در معرض خطر است. از یاد نبریم که فرمانده گاهی یک خط در ماووت و خطی دیگر در شلمچه دارد و فاصله این دو صد کیلومتر بود با جادهای ناهموار و او به هر دو خط به خوبی رسیدگی میکرد. امروز ماووت بود و فردا در شلمچه. از مشکلات فرمانده کم شدن نیروها بود. بسیاری از نیروها شهید یا مجروح میشدند و حال آنکه نیروئی برای جایگزینی نداشتند. عملیات که تمام میشد تازه اول کار بود. باید برای مدت زیادی مواضع حفظ میشد و باز همان مشکلات. و این قصه مدام هشت سال جنگ بود… سختیها و مشکلات جنگ را گفتیم؛ به پشت جبهه نیز اشارهای داشته باشیم. یک اداره در پشت جبهه نیروهایش ثابتاند و امکاناتش معین. چه بسا سالها بگذرد تا یک کارمند حذف و یا عوض شود. مدیر از امکاناتی چون تلفن، منشی، معاونتهای مختلف و امکانات ارتباطی… برخوردار است. تمام نیروهای یک اداره متمرکز هستند. هر کارمند اداره از خاطری آسوده برخوردار است. او میداند چند ساعت دیکر در منزل خواهد بود… حال در یک داوری بین این دو محیط (جبهه و اداره) و بین فرمانده جبهه و رئیس اداره به راستی کدام یک باید موفقتتر باشند؟ عقل سلیم چه قضاوت میکند؟ امکانات اداره و رئیس آن بیشتر زمینه برای موفقیت دارد یا امکانات جبهه و فرمانده گردان؟ باید گذری بر عملکرد عملیات جبهه و فرماندهان داشته باشیم. به راستی چگونه فاو فتح شد؟ مگر آن همه مشکلاتی که ذکر کردیم بر سر راه عملیات نبود؟ چگونه شلمچه تصرف شد؟ چگونه نیروها توانستند برای دو ماه پاتکهای دشمن را دفع کنند؟ هنگامی که نیمی از بچههای گردان شهید و مجروح شدند، گردان چگونه به کار خود ادامه داد؟ هنگامی که ماشین تدارکات و مهمات زده شد، بچهها چگونه زمان را سپری کردند؟ وقتی معاونان گردان و رؤسای گروهانها شهید شدند چه کسی جای خالی آنان را در آن بحبوحه پر کرد؟ وقتی در آن خط فقط ۳۰ نفر نیرو باقی ماند، چگونه کار ۳۰۰ نفر را انجام دادند؟ وقتی آمبولانس زده شد چه کسی به یاری مجروح رفت؟ وقتی بی سیم خراب شد، چگونه ارتباط برقرار کردند؟ به راستی این همه مشکلات به آسانی حل میشدند؟ چرا دشمن نمیتوانست حرکتی انجام دهد؟ بگذارید به اداره هم سری بزنیم: چرا اگر یک کارمند یک روز در محل کار حاضر نشود، ارباب رجوع سرگردانند؟ یا نه، چرا وقتی کارمند در محل کار حاضر است ارباب رجوع سرگردانند؟ راستی رئیس اداره تا چه حد ناظر بر کار کارمند است و یا بهتر بگویم کار خود رئیس تا چه حد میتواند سرمشق کارمندان باشد؟ فرمانده در جبهه چه کسی بود؟ فرماندهی برای او چه فایدهای داشت؟ ضوابط او برای کار و فرماندهی چه بود؟ بسیاری از فرماندهان گفته میشد.
ارسال دیدگاه
تیتر خبرها