بازار کار ایران، همانند بسیاری از اقتصادهای در حال توسعه، در بستر شبکهای از عوامل اقتصادی و اجتماعی شکل میگیرد. کارشناسان اقتصادی برای تحلیل این بازار معمولاً از چارچوبی با عنوان «مایلز» (MILES) استفاده میکنند که به پنج دسته متغیر اصلی اشاره دارد: ثبات اقتصاد کلان، فضای سرمایهگذاری، نهادهای بازار کار، سطح تحصیلات و مهارت نیروی کار و در نهایت نظام تأمین اجتماعی. در واقع دو دسته نخست بیشتر بر «تقاضای نیروی کار» اثر میگذارند و سه دسته بعدی سمت «عرضه نیروی کار» را تعیین میکنند. افزون بر این، تحولات جمعیتی و ساختار سنی کشور، لایهای تعیینکننده بر تمامی این متغیرها اضافه میکند.
در این چارچوب، مسئله اصلی ایران آن است که هرچند برنامههای توسعهای مکرراً بر اصلاح این متغیرها تأکید کردهاند، اما در عمل تغییرات ساختاری چشمگیری رخ نداده است. نتیجه آن، بازاری است که با نرخ بالای بیکاری جوانان، کاهش نرخ مشارکت اقتصادی و افزایش جمعیت غیرفعال دست به گریبان است.
نهادهای بازار کار؛ قواعدی که تغییر نمیکنند
نهادهای بازار کار در سادهترین تعریف، مجموعه قوانینی هستند که رابطه کارگر و کارفرما را شکل میدهند. قوانین استخدام و اخراج، حداقل دستمزد، مرخصی، ساعات کار، ایمنی محیط کار، اتحادیههای کارگری و حتی حمایتهای ویژه از مادران همگی در این دسته قرار میگیرند. در ایران سالهاست که اصلاح این قوانین در متون برنامههای توسعه آمده، اما کمتر به مرحله اجرا رسیده است.
چالش اصلی اینجاست: قوانین موجود متناسب با واقعیتهای بازار کار ایران طراحی نشدهاند. جوانان تحصیلکرده، بخش عمده متقاضیان کار را تشکیل میدهند، اما قوانین انعطاف لازم برای جذب آنان را ندارند. در بسیاری از کشورها برای کاهش هزینه استخدام جوانان، مقررات آسانتری نسبت به کارگران باسابقه وجود دارد. اما در ایران چنین تمایزی دیده نمیشود و همین موضوع مانع اصلی ورود نسل جدید به بازار کار شده است.
تحولات جمعیتی؛ فرصت یا تهدید؟
نگاهی به دادههای مرکز آمار ایران نشان میدهد که طی سالهای ۱۴۰۰ تا ۱۴۰۵، جمعیت کشور از حدود ۸۵ میلیون نفر به بیش از ۸۹ میلیون نفر خواهد رسید. جمعیت در سن کار (۱۵ سال و بیشتر) نیز از ۶۴ میلیون نفر در سال ۱۴۰۰ به حدود ۶۸ میلیون نفر در سال ۱۴۰۵ افزایش مییابد. به ظاهر این رشد چندان چشمگیر نیست، اما نکته مهم این است که بخش عمدهای از این جمعیت فعال نمیشوند و به جمعیت غیرفعال میپیوندند.
طبق آمار، طی سالهای گذشته به طور میانگین ۶۱ درصد از جمعیت در سن کار، غیرفعال بودهاند. تنها ۳۹ درصد از این جمعیت، فعالانه در بازار کار حضور داشتهاند. این در حالی است که حدود ۲۸ درصد از افراد غیرفعال، جوانان هستند و نزدیک به ۱۱ درصد از آنها فارغالتحصیلان دانشگاهیاند. چنین ترکیبی نشان میدهد که شکاف بزرگی میان ظرفیتهای انسانی کشور و بهرهبرداری واقعی از آن وجود دارد.
چالش مشارکت پایین؛ فرهنگی که تغییر نکرد
یکی از هشدارهای جدی در بازار کار ایران، پایین بودن نرخ مشارکت اقتصادی است. برای نمونه، نرخ مشارکت در سال ۱۳۹۹ نسبت به سال قبل ۲.۸ درصد کاهش یافت. اما اهمیت موضوع تنها در ارقام خلاصه نمیشود. پایین بودن مشارکت به معنای آن است که بخش بزرگی از نیروی بالقوه کار، نه در زمره شاغلان است و نه حتی در دسته بیکاران. این جمعیت عمدتاً جوان و تحصیلکرده، از چرخه کار خارج ماندهاند و این خروج بیصدای آنان تهدیدی جدی برای آینده اقتصادی و اجتماعی کشور است.
پیامد دیگر مشارکت پایین، افزایش درآمدهای غیرکاری در خانوارهاست. آمارها نشان میدهد نسبت درآمد غیرشغلی به شغلی در خانوارهای ایرانی از ۵۷ درصد در سال ۱۳۹۰ به ۶۳ درصد در سال ۱۳۹۹ رسیده است. به بیان سادهتر، دو سوم درآمد خانوارها نه از محل کار و تولید، بلکه از فعالیتهایی مانند خرید و فروش مسکن، ارز، سکه یا سپردهگذاری بانکی حاصل میشود. چنین وضعیتی فرهنگ کار را به تدریج فرسوده کرده و فرهنگ دلالی و سودآوری سریع را جایگزین آن ساخته است.
رهبر معظم انقلاب در یکی از بیانات خود بر همین نکته تأکید کردهاند: «تبدیل تلاش و کار به گفتمان در فضای عمومی، به نظر من یکی از کارهای اساسی در زمینه اقتصاد است، کار با ارزش در مجموعه کار روزانه که باید زیاد باشد و کاهشش یک عیب بزرگ است؛ سعی کنیم تنبلی را، بیکارگی را، بیاعتنائی به کار را در چشم مردم به شکل درستی موهون کنیم؛ یعنی بیکارگی باید موهون بشود؛ کار باید ارزش بشود. در روایت داریم که پیغمبر اکرم یک جوانی را دیدند، از این جوان خوششان آمد؛ صدایش کردند، مثلاً اسمش را پرسیدند، بعد گفتند شغلت چیست؟ گفت من بیکارم، من شغل ندارم؛ حضرت فرمودند: سَقَطَ مِن عَینی؛ از چشمم افتاد؛ یعنی کار این[طور] است. پیغمبر که با کسی رودربایستی ندارد. باید اینجوری بشود. البتّه دو طرف طلبکاری میکنند از هم؛ آنکه بیکار است، طلبکاری میکند و میگوید به من کار بدهید؛ آنکه مطالبهی کار میکند، طلبکاری میکند و میگوید کار پیدا کن؛ یک راه وسطی وجود دارد که من شاید در خلال صحبتها اشاره بکنم. باید بالاخره تشویق به کار، تشویق به ارزشآفرینی و ثروتآفرینی را در کشور تبلیغ بکنیم؛ هم دولتیها بگویند، هم کسانی که در مجلّات، در روزنامهها و مانند اینها منبرهای گفتنی و نوشتنی دارند، استفاده کنند از این موقعیّت و بیان کنند این مطالب را. یک نکته در مسئلهی کار این است. » این جملات در حقیقت هشداری است به همه ارکان سیاستگذاری و رسانهای کشور که اگر کار به ارزش بدل نشود، جامعه مسیر درستی را طی نخواهد کرد.
نقش رسانهها؛ از مسابقات دلالی تا ترویج کارآفرینی
یکی از عوامل تشدیدکننده وضعیت کنونی، نحوه تصویرسازی رسانهها از موفقیت اقتصادی است. طی سالهای اخیر، بخشی از برنامههای صداوسیما و حتی شبکههای اجتماعی، مسیرهایی چون یکشبه پولدار شدن را تبلیغ کردهاند. مسابقات تلویزیونی، اپلیکیشنهای ارزش افزوده و تبلیغات پر زرقوبرق سودهای سریع، جوانان را به سمت درآمدهای غیرمولد سوق دادهاند.
راهحل روشن است: رسانهها باید روایتهای متفاوتی از موفقیت بسازند. نمونههایی چون برنامه «میدون» که بر کارآفرینی تأکید دارد نشان دادهاند که مخاطب از چنین الگوهایی استقبال میکند. گسترش این دست برنامهها، ساخت مستندهایی از زندگی کارآفرینان واقعی و حتی نمایش شکستهای کسانی که به دنبال ثروتهای بادآورده بودهاند، میتواند فرهنگ اشتغال را بازسازی کند.
آموزش و مهارت؛ کلید ورود به بازار کار آینده
بازار کار ایران با چالشی دوگانه مواجه است. از یک سو، میلیونها جوان تحصیلکرده به دنبال شغلاند و از سوی دیگر، بسیاری از کارفرمایان از کمبود نیروی ماهر شکایت دارند. این تناقض نشان میدهد که پیوند میان نظام آموزشی و نیاز بازار کار بهخوبی برقرار نشده است.
یکی از محورهای اصلی سیاستهای کلان اشتغال و برنامه ملی کار شایسته، توجه به مهارتآموزی است. رهبر انقلاب نیز بارها بر ضرورت «زنده کردن روح مهارتیابی در جوانان» تأکید کردهاند. ایشان فرمودهاند: «یک مسئله هم، مسئلهی مهارتآموزی است که من قبلاً هم روی این تکیه کردهام؛ یعنی یافتههای علمی را در عمل پیاده کردن و تحقّق دادن و این را به دانشآموز و جوان و دانشجو یاد دادن؛ که البتّه مرکز اصلیاش آموزش و پرورش است، یعنی از دبیرستان باید شروع بشود، از مدرسه باید شروع بشود. اگر روح مهارتیابی در جوان زنده شد، یعنی یاد گرفت که یافتهی علمی را بتواند تحقّق عملی ببخشد، آن وقت این خیلی برکات در آینده خواهد داشت» ایجاد پارکهای مشاغل برای آشنایی نوجوانان با حرفههای مختلف، معرفی مشاغل آینده، و تولید محتوای بومی برای آموزش مهارتها در رسانهها، از جمله اقداماتی است که میتواند این فاصله را کاهش دهد.
کارآفرینی خرد و مشاغل خانگی؛ ظرفیتهای مغفول
یکی از ابزارهای مؤثر برای افزایش نرخ مشارکت اقتصادی، حمایت از کسبوکارهای نوپا و مشاغل خانگی است. در بسیاری از کشورها، سیاستهای مالیاتی و تسهیلاتی ویژهای برای بیکاران، فارغالتحصیلان یا حتی معلولان در نظر گرفته میشود تا آنان بتوانند با حداقل سرمایه وارد مسیر خوداشتغالی شوند.
در ایران نیز تجربههایی در این زمینه به طور پراکنده و محدود وجود دارد. اگر دولت بتواند به صورت سیستماتیک از طریق معافیتهای مالیاتی، وامهای کوچک ضمانتشده و آموزشهای کارآفرینی، زمینه ورود گروههای خاص به بازار کار را فراهم کند، میتوان در کوتاهمدت بخش قابل توجهی از تقاضای کار را جذب کرد. در کنار آن، توسعه صنایع خلاق و مشاغل خانگی، که میتواند در کوتاهمدت بیش از ۵۰۰ هزار شغل ایجاد کند، یکی از ابزارهای کمهزینه و پر بازده برای اشتغالزایی است.
سرمایه اجتماعی و جمعسپاری؛ نقش مردم در اشتغال
تجربه کشورهای مختلف نشان داده است که جمعسپاری مالی (Crowdfunding) میتواند ابزار قدرتمندی برای تأمین مالی کسبوکارهای کوچک باشد. این روش، علاوه بر کاهش ریسک سرمایهگذاری، مشارکت عمومی را در فرآیند تولید و کارآفرینی تقویت میکند. هرچند در ایران به دلیل ملاحظات نهادی و قانونی کمتر به این ابزار توجه شده، اما استفاده از ظرفیت رسانه ملی و بانک مرکزی برای طراحی سازوکارهای امن جمعسپاری میتواند بخشی از سرمایههای خرد مردمی را به سمت تولید هدایت کند.
راهی جز اصلاح نهادی وجود ندارد
بازار کار ایران امروز در نقطه حساسی ایستاده است. آمارها از یک سو نشاندهنده رشد محدود جمعیت در سن کار و از سوی دیگر بیانگر افزایش جمعیت غیرفعال و نرخ پایین مشارکتاند. ساختار نهادی بازار کار انعطاف لازم را ندارد و فرهنگ عمومی جامعه نیز به سمت درآمدهای غیرمولد متمایل شده است.
با این حال، فرصتها همچنان پابرجاست. سرمایه انسانی جوان، گسترش شرکتهای دانشبنیان، ظرفیت مشاغل خانگی و صنایع خلاق، و ابزارهای نوین تأمین مالی همگی میتوانند موتور محرک بازار کار باشند؛ به شرط آنکه اصلاح نهادی به طور جدی در دستور کار قرار گیرد. اگر قوانین استخدام و اخراج، سیاستهای آموزشی و نقش رسانهها بازتعریف نشود، شکاف میان ظرفیت و واقعیت هر روز عمیقتر خواهد شد.
اشتغال، بیش از هر چیز، نیازمند بازسازی «فرهنگ کار» است. تا زمانی که کار ارزش اجتماعی پیدا نکند و دلالی و سودجویی آسان الگوی غالب باشد، هیچ سیاستی به تنهایی کارساز نخواهد بود. اما اگر رسانهها، نهادهای آموزشی و سیاستگذاران به صورت هماهنگ بر تغییر این فرهنگ تمرکز کنند، میتوان امیدوار بود که بازار کار ایران در دهه پیشرو از یک تهدید اجتماعی به فرصتی تاریخی بدل شود.