درسهای روستا برای مدعیان توسعه
روستا درسهایی برای توسعۀ ایران دارد. روستاهای شگفتی داریم که در کشت و کار و صنعت و تولید سرآمدند، روی همین حساب جلیلی میگفت: «هر روستا یک سلول جهش». اما روستا صرفا سلول جهش اقتصادی ایران نیست. روستا چشمۀ جوشش فرهنگ ایران نیز هست. به روستا به چشم الگوی فرهنگی توسعه بنگرید. روستا کانون توسعۀ فرهنگی ایران است؛ چنان که بوده، چنان که باید.
نسخههای ماشینی توسعه شاید بتن بریزند، اما تمدن نمیسازند. بتنریزان میتوانند صدها طبقه روی هم سوار کنند، یا دهها صدطبقه را کنار هم شهرک کنند. اما این کافی نیست تا این بتنزار، شهر بیاورد، تمدن بشود. آن گاه هم که آسیبهای فرهنگی در همین بتنزارها بیرون زد، باز دست به بتن میبرند تا مسجدی را بتنریزی کنند. ولی این به شهر روح نمیدمد. در این شهرک زندگی انسانها و کاروبارشان به هم گره نخورده، چون انسانهای آن به هم پیوند نخوردهاند. از این اجتماع گسسته، جامعۀ جهش در نمیآید. بتن تمدن نمیآورد.
تمدن از نسبت مردم با هم میجوشد. مثلاً تمدن بازاری غرب انسانها را با آز به زراندوزی به هم میدوزد. هر که سود میخواهد، نیاز دیگری را در بازار پاسخ دهد تا سود بگیرد. اینگونه، یک جامعه را به هم میاندازد تا از کشمکش آز و نیاز این و آن پیش برود. غربگرایان از تمدن غرب همین پویایی آز و نیاز در بازار را میبینند. الگوهای غربگرایان برای توسعه با همین سودا به هوای مداخله در جامعۀ فرهنگی ایران افتادهاند. با همین نگاه ناقص، شهر خوابگاه کارگر است، نه محلۀ زندگی. پیشه یعنی مزد در ازای کار، نه مسئولیت یک انسان در برابر دیگران به خاطر خدا. توسعه سرریز انبوه دارایی بادارهاست بر سر ندارها، نه رشد و پیشرفت با جوشش و جهش. مقالۀ امروز دکتر محمدرضا طاهری را که خواندهاید؟
تمدن ایرانیان اما از تدین آنها برمیخیزد. انسانشناسی بازاری به طبیعت انسان مینگرد که هلوعت و حرص و آز او را میبیند. اما سود و آز تنها سائق انسان نیست. انسانشناسی اندیشۀ اسلام در کنار طبیعت به فطرت انسان نیز مینگرد. فطرت انسان همان ذات عین فقر اوست که پذیرای هر خیری است که از رب در یابد. به همان میزان، میل دارد به دیگران نیز خیر برساند. همین است که از سرشت او جوانمردی و فروتنی و یاریگری و دوستی سر میزند. نسبت این انسان با خود و خویشان و پیرامون را نه آز به سود بیشتر، که پیوند او با خدا رقم میزند. این همان معنای تدینی تمدن ایرانیان است. از اینجاست که میگوییم روستا درسهای زیادی برای توسعۀ تمدنی دارد.
روستاهای ایران یک گواه برای توسعۀ سیاسی ایرانیاناند. به انقلاب اسلامی بنگرید: امام وقتی در نوفل لوشاتو اشارهای میکند، در روستاها همپای شهرها راهپیمایی میشود. صمد همسر دختر شینا از همانجا به دیدار امام میرود و سردار جنگ میشود. گنجهای گنجان بیرون میریزد. قاسم از قنات ملک حاج قاسم سلیمانی میشود. این شعر نیست. این بازخوانی اجتماعی یک وجه از توسعۀ تمدنی است که به یاد میآورد روستایی در بیداری سیاسی چقدر پیشگام بوده است. واقعیتی بهمراتب پیشتازتر از تخیلات نویسندگان چپ از پیشاهنگی شهروندان شهرکهای صنعتی!
روستا از نظر تمدنی برای توسعۀ اقتصادی آماده است. چه از نظر تاریخی، چه از نظر زیرساخت، چه از نظر فرهنگی. از نظر تاریخی، چاه و کشت و قنات و مسجد و قلعه گواه کوشش انسان ایرانی برای آباد کردن آبادی خود است. اما امروز ظرفیت روستا برای توسعه محدود به این نیست و ظرفیت روستا برای آبادی، پس از انقلاب چهرۀ چشمگیری یافته است. هنگام سخن توسعه از زیرساختهای سخت میگویند، اما کمتر حواسشان هست پیشرفت (یا به قول آنها توسعه) زیرساخت فرهنگی میخواهد. زیرساخت روستا برای جهش از هر دو جهت آمادهتر از همیشه است.
انقلاب اسلامی، زیرساختهای مادی توسعه را با شتابی شگفت در روستاهای گستراند. جابهجایی کالا و پیام و توان و انسان، چهار زیرساخت توسعهاند. پس از انقلاب هر چهار زیرساخت بهشکلی چشمگیر و شگفتانگیز جهش یافتهاند. شبکۀ مویرگی گازرسانی، انرژی ارزان را تا دورترین روستاها میبرد؛ آنقدر شگفت که با طول این شبکه میتوان گاز را تا ماه رساند! شبکهای به همین گستردگی برق را نیز همه جا رسانده. جادههای باکیفیت روستایی و بین شهری زیرساخت آمادۀ جابهجایی کالا و انسان است. پست کالاها را از دورترین روستاها میگیرد و تا دورترین روستاها میرساند. شبکۀ مخابرات نیز در بسیاری از روستاها زیرساخت تبادل پرحجم دادهها را فراهم کرده است. میماند عامل مهم. انسان. فرهنگ. پیوند.
آماده تر از آن، زیرساخت آمادۀ فرهنگی روستاست که با صدها بتن ریزی مسجد و مدرسه سازی، کار مسجد و مدرسۀ کاهگلی اهالی روستا را نمیکند. این را بگذارید کنار پیوند عمیق انسانها در جامعۀ پرپیوند روستایی. آنهاکه برایشان عجیب است روستا راه جایگزین است، مسئلهشان این نیست که کریم آباد رشتخوار متخصص آب دارد یا استهبان در راهگذرهای جهانی درست جانمایی شده است یا نه. مسئله فهم از توسعه است: توسعه را بتن ریزی در جادههای جهانی میبینید که مانده فقط بگویید چگونه ایران را این میان جانمایی کنیم، یا توسعه را جهش با جوششی از درون میبینید که زیست انسان ایرانی را حالا به جریان رفت و آمد جهانی گره میزند.
جلیلی در انتخابات 1403 گفت: «روستاها و عشایر در پیوند با شبکۀ ترابری و فراوری آمادۀ جهش در تولیدند تا به جریان رفتوآمد جهانی بپیوندند.» چنان که گفت: «اقتصاد دریا که خود به تنهایی برای ادارۀ یک مملکت کافی است تنها یکی از فرصتهای معطل مملکت است که کنار «معادن» و «نفت و گاز» و «صادرات خدمات پیشرفته» و «گردشگری» و «ترابری» و «جنگلها» و غیره معطل روزمرگیهاست.» همین بود که گفت: « یک جهان فرصت پیش روست»، اما افزود: «ولی دارد با کوتهنگری، با سرگرمشدن به اهداف دمدستی، با دلخوش بودن به ترفندهای سیاسی، با دست کم گرفتن این فرصتها، با نشناختن ظرفیت مردم ایران، از دست میرود،»
بله. در این بزنگاه روستا جایگزین است. روستاهای ایران آمادهترین فرصتهای جهش کشورند. روستا سلول جهش شعار نیست. ولی جلیلی این را هم گفت: «تصمیم در این بزنگاه، شناخت عمیق از مردم میخواهد؛ کسی که تکیۀ او به محافل قدرت است و هنر او زدوبند و باجدهی با این و آن است، چگونه میتواند به مردم تکیه کند، به مردم نقش دهد، و با اتکا به نیروهای تروتازه و پرتنوع مردم جلوی زیادهخواهی و عافیتطلبی محافل قدرتطلب بایستد؟» روستا را ندید میگیرند، چون اگر ببینند باید بپذیرند به مردم نقش دهند.