نظم جهانی پس از جنگ جهانی دوم با شعارهایی چون آزادی، دموکراسی و توسعه شکل گرفت، اما در عمل، پوششی برای استعمار نو و وابستگی نظام مند جهان جنوب بود. ایالات متحده و هم پیمانان اروپاییاش از دهه ۱۹۹۰ تاکنون خود را وارثان نظم جهانی «آزاد» معرفی کردهاند، اما واقعیت سیاسی و اقتصادی جهان حاکی از بازتولید همان نظام سلطه قدیمی در چهرهای نو است . ساختارهای مالی و رسانهای غرب، به جای گسترش عدالت، ابزار وابستگی ملل مستقل به دلار و نهادهای فراملی غربی را تقویت کردهاند.
ماهیت پنهان قدرت غرب امروز نه با لشکرکشی بلکه با تحریم، کنترل مالی، عملیات رسانهای و مهندسی افکار عمومی اعمال میشود. به تعبیر مرشایمر، نظام لیبرالـامپریالیستی آمریکا «جنگ را بدون ارتش و استعمار را بدون پرچم» پیش میبرد. در غرب آسیا، این هژمونی از مسیر جنگهای نیابتی، حمایت از رژیم صهیونیستی و استفاده ابزاری از حقوق بشر برای بیثباتسازی کشورها دنبال میشود.از وعده آزادی تا زنجیر وابستگی از عراق و لیبی تا فلسطین و افغانستان، وعده آزادی غربی به واقعیت تلخ کشتار و جنایت وغارت و تخریب منجر شده است. پروژههای بازسازی و اصلاحات لیبرال، در عمل سازوکارهای جدیدی برای کنترل منابع انرژی و مسیرهای ژئوپلیتیک بودهاند. آنچه غرب «توسعه» مینامد، چیزی جز مهندسی وابستگی اقتصادی و فناورانه نیست؛ زنجیری که با دلار، سوئیفت و روایت رسانهای بسته میشود. در این روایت ها، کشتار و تخریب و ترور و اشغالگری از ابزار های نوین در مبارزه با تروریسم خوانده می شود و در افکار عمومی با روایت سازی کذب، این اقدامات را مشروع جلوه می دهند. در مورد غزه این امپراطوری استکبار رسانه ای نتوانست به اهداف خود دست یابد و افکار عمومی در سراسر جهان به ماهیت پلید رژیم اشغالگر در کشتار مردم غزه آگاه شده اند و در حمایت از مردم فلسطین در بیشتر کشورهای اروپایی و آسیایی و حتی آمریکا بر علیه این جنایات و نسل کشی اعتراض کرده اند. در همین میان و در برابر یک جانبه گرایی غربی، ائتلاف جنوب جهانی اجتناب ناپذیراست. با افول هژمونی غرب در برابر این ساختار، بازتعریف معادلات قدرت کشورهای جنوب جهانی در حال بروز و ظهور است. پیمان هایی مانند بریکس، شانگهای و همکاریهای جنوب ـجنوب نشانه پایان انحصار سلطه غرب است. در این میان، محور ایران، روسیه و چین ظرفیت شکل دهی به یک نظم چند قطبی مستقل از غرب را دارد. این محور، بر سه پایه استوار است: امنیت منطقهای، اقتصاد غیر دلاری، و استقلال فرهنگی در برابر نئولیبرالیسم رسانهای.
شاخصهای ضرورت همگرایی ایران، روسیه و چین :
۱ امنیتی: مقابله با طرحهای براندازانه و جنگهای نیابتی آمریکا و اسرائیل در منطقه.
۲ اقتصادی: توسعه تجارت دو یا چند جانبه با ارزهای ملی و حذف تدریجی دلار از مبادلات.
۳ فناورانه و رسانهای: استقلال دیجیتال، شبکههای اطلاعاتی مستقل، و روایتسازی در برابر جریانهای خبری غربی.
۴ تمدنی: تکیه بر ارزشهای بومی و عدالتمحور بهجای مدلهای توسعه یافته غربی.
در مقابل ضرورت همگرایی ائتلاف جنوب جهانی، جریان های اصلاحطلب و حلقه های داخلی نظم غربی با تکیه بر گفتمان «تعامل با جهان»، در عمل نقش واسطه فکری نظم غربی در ایران را ایفا می کنند. دولت روحانی و تیم ظریف با برجام و سیاست «اعتمادسازی یک طرفه» نه تنها مانع تحریمها نشدند، بلکه به تثبیت سازوکار نظارتی غرب بر اقتصاد ایران کمک کردند. این جریان، با نادیدهگرفتن ظرفیتهای کشورهای شرق و جنوب جهانی ، وابستگی ذهنی به غرب را به سطح سیاست رسمی ارتقا داده اند. نتیجه آن، شکلگیری نوعی «خوداستعماری نخبگانی» بود که در آن، پیشرفت تنها در سایه تأیید غرب تصور میشد.
لزوم هوشمندی دولت درتقابل با یک جانبه گرایی آمریکا و همکاری های استراتژیک با کشور های جنوب جهانی از طریق تقویت و همکاری موثر راهبردی ممکن است و صرفا با امضای توافقنامهها محقق نمی شود.
بنظر می رسد؛ سه خطای عمدهای که دولت فعلی باید از آنها پرهیز کند عبارتاند از:
1 شعارزدگی بدون راهبرد اجرایی: ائتلاف جنوب جهانی باید در قالب برنامه عملیاتی و سند راهبردی تعریف شود، مانند آنچه در سند های راهبردی ایران با چین و روسیه بوجود آمده است. عملیاتی شدن این توافقات صرفاً در سخنرانیها و جلسات و سمینار های نمایشی تحقق نخواهد یافت بلکه توجه ویژه وماموریت های خاص برای اجرای شدن این سند های راهبردی لازم و ضروریست .
2 ضعف در دیپلماسی اقتصادی: دستگاههای اقتصادی ایران هنوز ساختار هماهنگ با نظام غیر دلاری و طرف های جنوب تجاری ندارند؛ در نتیجه قراردادها به کندی اجرا میشوند. پیگیری و استفاده از ظرفیت های اقتصادی پیمان های منطقه ای مانند بریکس و شانگهای و همینطور اکو می بایست با سرعت بیشتردر دستور کار ویژه قرار گیرند
3 بیتوجهی به قدرت نرم و رسانهای: در حالی که چین و روسیه روایت جهانی خود را گسترش میدهند، به نظر می رسد که ج اا هنوز در عرصه رسانههای فراملی ضعف دارد .
امروزه در بزنگاهی قرار داریم که ملتهای جنوب دیگر منفعل نیستند. امروز، فرصت تاریخی برای ایران وجود دارد تا با بهرهگیری از ظرفیت ائتلاف جنوب جهانی، نه تنها در برابر آمریکا و رژیم صهیونیستی، بلکه در برابر هر نوع سلطهگری بایستد. بنابراین، سیاست خارجی موفق، نه در تقلید از شرق یا غرب، بلکه در تعریف استقلال هوشمندانه و چندلایه ایران نهفته است؛ استقلالی که بر پایه عدالت، همکاری و مقاومت تمدنی استوار باشد. با توجه به شرایط پیچیده بینالمللی، دولت ایران برای ایفای نقش مؤثر در ائتلاف جنوب جهانی باید از تکرار خطاهای استراتژیک دولتهای پیشین، بویژه در حوزه دیپلماسی غربمحور، پرهیز کند.
تجربه برجام نمونه بارز این خطا بود؛ جایی که به جای توازن در روابط با شرق و جنوب، تمام ظرفیت سیاست خارجی به سمت مذاکره با غرب سوق داده شد و در نتیجه، ایران از فرصتهای همگرایی راهبردی با شرق محروم ماند از سوی دیگر، تجربه همکاریهای اخیر ایران با سازمان همکاری شانگهای و بریکس نشان میدهد که ظرفیت واقعی در ایجاد نظم جایگزین نهفته است؛ اما این مسیر نیازمند مدیریت دقیق رقابتهای درونائتلافی و اجتناب از سیاستزدگی داخلی است. برای مثال، همکاریهای ایران و روسیه در حوزه انرژی و ترانزیت در پروژه «کریدور شمال–جنوب هنوز با موانع بوروکراتیک داخلی و بیاعتمادی ساختاری روبروست. اگر دولت فعلی این مسیر را رها کند یا آن را قربانی منازعات جناحی کند، عملاً به همان دام وابستگی بازخواهد گشت.

