انسان شناسی استعماری

باید از آقای سریع القلم تشکر کرد که به شیوه اسلاف فکری اش، همچون جان لاک، کانت و هگل و هابرماس، انسان شناسی استعماری خود را به صراحت بیان کرد. البته با یک تفاوت نه چندان مهم؛ انسان شناسی استعماری غربی ها، برای استعمار دیگر مردمان، مثل به بردگی گرفتن سیاهان و تصاحب زمین های سرخ پوستان بود، ولی انسان شناسی استعماری سریع القلم برای استعمار و به بردگی گرفتن مردمان خودش است.

برای فهم این مطلب که چگونه انسان شناسی سریع القلم به استعمار و بردگی مدرن مردمان فقیر و مستضعف منتهی می شود، لازم است نگاه کوتاهی به انسان شناسی استعماری در غرب بیاندازیم. فردریش هگل، فیلسوف برجسته آلمانی، انسان ها را طبقه بندی می کند. وی سیاهان را اهل حس، آسیائی ها را اهل درک و شهود، و اروپائی ها را اهل عقل و خرد توصیف می کرد. پیش از او امانوئل کانت، فیلسوف نامدار روشنگری نیز معتقد بود تفاوت میان نژاد سیاه و سفید از لحاظ توانائی های ذهنی به گستردگی تفاوت میان رنگ های آنهاست. از همه مهمتر انسان شناسی جان لاک، پدر اندیشه لیبرالی است که به شکل بسیار ظریفی، با دو مقدمه به توجیه استعمار بومیان آمریکا پرداخت: مقدمه اول آن بود که خداوند به انسان توانایی عقلانی برای استفاده بهینه از زمین را داده است. و مقدمه دوم اینکه بومیان آمریکا توانایی استفاده بهینه از زمین را ندارند و آن را هدر می دهند. نتیجه استعماری از این دو مقدمه آن بود که سرخ پوستان فاقد توانایی عقلانی لازم برای استفاده بهینه از زمین هستند، لذا می توان زمین های آنها را تصاحب کرد.

احتمالا قرابت فکری سریع القلم و اسلاف غربی اش روشن شده باشد. سریع القلم نیز با دو مقدمه به اخراج طبقات فقیر از قلمرو مناصب سیاسی می پردازد: مقدمه اول آن است که حکمرانی سیاسی و اقتصادی نیازمند عمل بر اساس عقلانیت است. و مقدمه دوم آنکه مردم فقیر قادر به عمل بر اساس عقلانیت نیستند. نتیجه استعماری این دو مقدمه آن است که طبقه مستضعف نباید منصب سیاسی یا اقتصادی داشته باشند و مقامات و مناصب باید در انحصار طبقه مرفه و حداقل، طبقه متوسط باشد.

همچنانکه بیان شد، متفکران نامدار غربی با فروترانگاری بومیان آمریکا، آفریقایی ها، و آسیایی ها، برترانگاری خود را موجه می کردند و در این مسیر، عقلانیت نقش محوری ایفا می کرد. تعبیر وحشی (savage) به کرات در مورد انسان های غیر اروپایی بکار برده شده است و این امر منحصر به متفکران نبوده است. برای مثال اندرو جکسون، هفتمین رئیس جمهور آمریکا، بومیان آمریکا را وحشی می نامید. وی بومیان را «مشتی وحشی شکارچی که کشور را اشغال کرده اند» توصیف می کند و معتقد است که «این قبایل نمی توانند در محاصره سکونت گاه های ما و در تماس مداوم با شهروندان مان باشند. آنها فاقد هوش و عادات اخلاقی لازم هستند تا بتوانند به عنوان یک اجتماع مستقل وجود داشته باشند.»

این همان کاری است که سریع القلم انجام می دهد، اما نه به هدف استعمار خارجی، که برای استعمار داخلی. وی مردمان فقیر را از عمل به عقلانیت ناتوان معرفی می کند تا سلطه صاحبان ثروت را در قلمرو سیاسی تحکیم کند، بدون آنکه هیچ دلیل قابل قبولی ارائه دهد. تمام معماری استعماری سریع القلم با یک پرسش ساده فرو می ریزد که چه دلیلی وجود دارد که مرفهان یا طبقات متوسط به عقلانیت عمل می کنند؟ چرا فرض می شود که فقط و فقط یک مانع برای عمل عقلانی وجود دارد و آن فقر مادی است؟ چرا تصور می شود که انسان ها همین که ثروتمند باشند، عقلانی عمل می کنند؟ آیا اختلاس های چند هزار میلیاردی را مردمان فقیر انجام داده اند؟ آیا سلسله های پادشاهی که نسل اندر نسل کاخ نشین بوده اند، چشم به جان و مال رعیت نداشته اند و به عدالت حکم می کرده اند؟

فقر می تواند مانع عقلانیت باشد یا نباشد، همانطور که ثروت می تواند مانع عقلانیت باشد یا نباشد. آیا سریع القلم ها چشم و گوش خود را بر اخباری بسته اند که هر از چند گاه منتشر می شود و در آن فردی نیازمند یا یک پاکبان شریف، کیف پر از دلار و پول و طلا را به صاحبش بازگردانده است؟ ثروت نه تنها چشم و دل انسان را سیر نمی کند، که بر آتش حرص و طمع او نیز می دمد. توانایی عمل عقلانی را کسی نمی توان به ثروت گره زد، مگر آنکه نظریه پرداز الیگارشی بود و از حضور و مشارکت مردم در اداره جامعه احساس خطر کرد.

مقالات مرتبط

امارات و جنگ سودان: از طلا شویی تا دامن ‌زدن به نسل‌ کشی

در سال‌های اخیر، سودان به یکی از خونین ‌ترین صحنه‌ های درگیری…

سایه سنگین چین بر روی نپال و تلاش هند برای حفظ منافع ملی

رقابت راهبردی هند و چین در منطقه جنوب آسیا به ویژه در…

آخرین فرصت غرب یا اولین فرصت ایران؟

نظم کنونی جهان که بر پایه ارزش‌های ادعایی غرب، منافع ایالات متحده،…

دیدگاهتان را بنویسید