اِپستین؛ چهره‌ عیان سیاستمداران غربی

موساد، اِپستین و ترامپ: بازی اهرم‌ها در سایه:
اولین جرقه یک هفته قبل از حمله اسرائیل به ایران زده شد: ایلان ماسک در ۵ ژوئن ۲۰۲۵ در توییتی نوشت «پرونده‌های اپستین را کامل منتشر کنید؛ نام ترامپ هم در آن‌ها هست» و دستگاه قضایی را به سال‌ها پنهان‌کاری متهم کرد. برای فهمیدن اینکه چرا همین یک جمله، موتور افشاگری‌ها را روشن کرد و چطور به فشار هدفمند روی ترامپ تبدیل شد، باید برگردیم به نقطه آغاز این شبکه: یعنی اپستین؛ مردی که از معلمی به عمارت‌های منهتن و مالکیت جزیره شخصی رسید.
از تخته‌سیاه دالتون تا گاوصندوق‌های منهتن
«جِفری اپستین»، متولد ۱۹۵۳ در بروکلین، اواسط دهه هفتاد معلم ریاضی مدرسه خصوصی دالتون شد؛ همان‌جا با خانواده‌های بانفوذ نیویورک آشنا و راهش به وال‌استریت باز شد. در ۱۹۷۶ به «بر استرنز»، یکی از بانک‌های سرمایه‌گذاری و کارگزاری بزرگ وال‌استریت، پیوست و طی چند سال از دستیار تازه‌کار به معامله‌گر سبدهای اختیار خرید/فروش و مشاور مشتریان ثروتمند ارتقاء گرفت. سال ۱۹۸۱، هم‌زمان با بالا رفتن حساسیت‌های نظارتی، شرکت را ترک کرد و موسسه “مدیریت ثروت” کوچکی برای حلقه‌ای محدود از ابرثروتمندان راه انداخت. جهش واقعی اما اوایل دهه نود رخ داد، زمانی که به «لِزلی وَکسنر»—صاحب امپراتوری «لیمیتد/ویکتوریا سیکرت»—وصل شد و اختیارنامه مالی گسترده‌ای که به اپستین اجازه می‌داد به‌جای وکسنر چک امضا کند، وجوه جابه‌جا کند و حتی وام بگیرد برایش صادر شد. اندکی بعد، عمارت اشرافی شماره ۹ خیابان ۷۱ شرقی منهتن نیز عملاً تحت کنترلش درآمد. از آن پس، اِپستین به «مشاور پشت‌پرده میلیاردرها» شناخته شد، در حالی که منشا سرمایه‌اش روشن نبود و رسانه‌های جریان اصلی آن را «پولی در سایه» توصیف می‌کردند.
از اواخر دهه نود، ویلای پالم‌بیچ، عمارت منهتن، مزرعه نیومکزیکو و بعد جزیره «لیتل سنت جیمز» در جزایرِ ویرجینِ آمریکا به هاب‌های ثابت رفت‌وآمد ‌شخصیت‌های شناس اطراف اپستین تبدیل شدند. جزایرِ ویرجین علاوه بر مزیت محیط خصوصی، به‌دلیل مزایای مالیاتی محل رایجِ ثبت شرکت‌ها هم بود. طبق روایت‌ها، جذب قربانیان اغلب از طریق آشنایان و معرفی‌های زنجیره‌ای انجام می‌شد؛ با وعده پول نقد، هدیه‌های کوچک و گاه پیشنهاد کمک تحصیلی یا فرصت کار. در برخی موارد، افراد زیر سن قانونی هدف قرار می‌گرفتند. ارتباط‌ها معمولاً در پوشش خدماتی مثل ماساژ آغاز می‌شد و سپس به‌تدریج به سوءاستفاده و استثمار جنسی می‌انجامید. همچنین گفته می‌شد برای معرفی افراد جدید—به‌ویژه افراد کم‌سن‌تر—پاداش بیشتری تعیین می‌کردند؛ سازوکاری که عمداً برای تداوم جذب افراد تازه طراحی شده بود.
در این میان، نقش «گیسلین مَکسوِل»—زنی که شریک زندگی اپستین بود—محوری بود: خودش سرِ صحبت را در محیط‌های امن و بزک‌کرده باز می‌کرد، «فضای خانه» را بی‌خطر و اشرافی نشان می‌داد، وقت‌ها را تنظیم می‌کرد و رفت‌وآمد را ساده می‌کرد. مَکسوِل برای «نرمال‌سازی» فضا از زبان و آداب میزبانی استفاده می‌کرد: گردش، خرید، گفت‌وگوی دوستانه و بعد پیشنهاد «ماساژ» در اتاقی که از قبل مهیا بود. ساختار پشتیبان هم وجود داشت: برنامه‌ریزی دقیق وقت‌ها، یادداشت‌های خانگی و دستورالعمل‌های محرمانگی برای پیشخدمت‌ها، پرداخت نقدی در همان فضا، و جابه‌جایی برخی دختران میان املاک مختلف با پروازهای خصوصی. این مجموعه باعث می‌شد چرخه همیشه «در جریان» بماند و هر حلقه، حلقه بعدی را بیاورد.
با جاافتادن سازوکارِ جذب، اپستین شبکه‌ای از مهمانی‌های خصوصی، سفرهای محرمانه و رفت‌وآمدهای کنترل‌شده ساخت؛ بوئینگ ۷۲۷ اختصاصیِ او که بعدها در رسانه‌ها «لولیتا اکسپرس» لقب گرفت و فهرست بلندبالای مخاطبان، ابزار اصلی میزبانی بودند. مقصدها گاهی عمارتِ منهتن و ویلای پالم‌بیچ و گاهی جزیره «لیتِل سَنت جیمز» که از ۱۹۹۸ به اقامتگاهِ دائمی اپستین تبدیل شد بود. در همین بستر بود که پای «کله‌گنده‌ها» جدی‌تر به خانه‌ها و پروازهایش باز شد: نام «بیل کلینتن» رئیس جمهور پیشین آمریکا در تاریخچه پروازها برای چند سفر در ۲۰۰۲ و ۲۰۰۳ آمده—از جمله تور آفریقا با «کوین اسپیسی» و…—همچنین «دونالد ترامپ» هم از دهه ۹۰ در مدار اجتماعی اپستین دیده می‌شد. ترامپ در مصاحبه‌ای در ۲۰۰۲ اپستین را «آدم خیلی بامزه‌ای» توصیف کرد و گفت «می‌گویند زنان زیبا را دوست دارد—بعضی‌شان کم‌سن‌ترند». این شواهد نزدیکی اجتماعی اپستین و ترامپ در آن دوره را ثابت می‌کند.
«توافقِ عدم تعقیب» و خروج از چنگِ پیگرد فدرال
از ۲۰۰۵ تا ۲۰۰۷، پلیس پالم‌بیچ و سپس اف‌بی‌آی ده‌ها گزارش و شهادت درباره سوءاستفاده از دختران کم‌سن در عمارت فلوریدای «جِفری اِپستین» گرد آوردند؛ تا بهار ۲۰۰۷ پیش‌نویسِ یک کیفرخواست ۵۳ صفحه‌ای برای طرح اتهام‌های فدرال آماده شد. اما پاییز همان سال ورق برگشت: دادستانی فدرالِ ناحیه جنوبی فلوریدا زیر نظر «اَلِکس آکوستا» مسیر مذاکره را برگزید و «توافقِ عدم تعقیب» را بست؛ توافقی که عملاً پیگرد فدرال را متوقف کرد و به اپستین امکان داد به دو اتهام ایالتی سبک‌تر اعتراف کند. نتیجه عملی این معامله روشن بود: ۱۳ ماه حبس در زندان شهرستان پالم‌بیچ با امتیاز «خروج روزانه برای کار» و ثبت نام او به‌عنوان بزه‌کار جنسی. هم‌زمان، قربانیان می‌گفتند هیچ‌گاه از مفاد توافق مطلع نشده‌اند. سال‌ها بعد، یک قاضی فدرال رأی داد که دولت با مخفی نگه‌داشتن توافق، «قانون حقوق قربانیان جرم» را نقض کرده است. هرچند در پی دادرسی‌های بعدی، راهِ ابطال توافق عملاً بسته ماند.
فشار افکار عمومی در ۲۰۱۸ با سری گزارش‌های تحقیقی «کژکاری عدالت» دوباره اوج گرفت و پرسش‌ها را متوجه چراییِ این «معامله‌ی بی‌سابقه» کرد. بررسی داخلی وزارت دادگستری در ۲۰۲۰ تصمیمِ «الکس آکوستا» را «سوءقضاوت» خواند اما «تخلف حرفه‌ای» تشخیص نداد. جمع‌بندی‌ای که خشم بسیاری از شاکیان را برانگیخت و زمینه بازبینی دوباره‌ی پرونده در نیویورک را فراهم کرد. آکوستا بعدها (۲۰۱۷–۲۰۱۹) در دولت ترامپ وزیر کار شد.
روزی که گاوصندوق‌ها باز شد
تابستان ۲۰۱۹ مثل زلزله سیاسی از واشنگتن تا لندن و تل‌آویو هر کسی که نامش کنار اپستین آمده بود را لرزاند. جرقه اما یک سال پیش‌تر زده شده بود: مجموعه تحقیقی «کژکاری عدالت» در “میامی هِرالد” با روایت‌های تازه و اسناد قدیمی نشان داد توافقِ ۲۰۰۸ چگونه راه فرار را برای اپستین باز کرده بود. شکایت‌های جدید در نیویورک و موج پرسش‌های عمومی، دادستانی ناحیه جنوبی نیویورک را وارد ماجرا کرد و پرونده دوباره باز شد.
۶ ژوئیه ۲۰۱۹، اِپستین پس از فرود جت خصوصی‌اش در تیتر‌بورو بازداشت شد. دو روز بعد اتهام‌های قاچاق جنسیِ دختران کم‌سن و تبانی علیه او اعلام شد. بازرسی عمارت منهتن تصویر روشنی از سازوکار او داد: مأموران گاوصندوقِ دیوار‌ی را با اره باز کردند و پول نقد، الماس و یک گذرنامه اتریشی با آدرس عربستان با نام مستعار پیدا شد؛ در نقاط دیگر خانه هم ده‌ها سی‌دی و هارد نگهداری می‌شد. علاوه بر این، «دفترچه آدرس» موسوم به «دفترچه سیاه» هم سال‌ها به‌عنوان فهرست تماس‌ها و رفت‌وآمدها مورد توجه رسانه‌ها بود. عکس‌های رسمی و مدارک دادگاه، اتاق‌های ماساژ و وسایل مرتبط را هم نشان می‌داد. قاضی با استناد به خطر فرار، آزادی با وثیقه را رد کرد و اپستین در بازداشت ماند.
با آغاز رسیدگی در نیویورک، پرونده از سطح گزارش‌ها به میدان شهادت‌ها و شکایت‌های رسمی کشیده شد و هم‌زمان پای سیاست‌مداران و تجار نزدیک به اپستین به پرونده باز شد: بیل کلینتن و دونالد ترامپ ناچار به پاسخ‌گویی رسانه‌ای شدند، «پرنس اندرو» دومین پسر ملکه الیزابت زیر فشار افکار عمومی ایستاد، در اسرائیل «ایهود باراک» درباره رفت‌وآمد به عمارت منهتن توضیح داد، و در وال‌استریت نام‌هایی مثل «لئون بلک»، «جس استیلی» و «گلن دوبین» در پرسش‌های نظارتی و حقوقی مطرح شدند؛ در همین قاب، دادستان از ده‌ها قربانی سخن گفت و چند روایتِ محوری روی صحنه آمد: «اِنی فارمر» در دادگاهِ مَکسول از سفر ۱۶سالگی به مزرعه‌ی نیومکزیکو گفت و این‌که «همه‌چیز با ماساژ شروع شد و مرزها ناگهان جابه‌جا شد»، «کارولین» (نام مستعار قربانی) شهادت داد که در ۱۴سالگی در پالم‌بیچ برای هر نوبت ۲۰۰ تا ۴۰۰ دلار می‌گرفت و به آوردن «دوست کم‌سن‌تر» تشویق می‌شد، «جنیفر اراوز» در نیویورک شرح داد چگونه از کنار مدرسه با وعده‌ی پول به عمارت کشیده شد، و «ویرجینیا جیوفری» نقش گیسلین مَکسول را «میزبان مطمئن و آماده‌ساز» توصیف کرد؛ رسانه‌ها این تصویر را تقویت کردند: روزنامه “میامی هرالد” با مجموعه‌ی «کژکاری عدالت» برای نخستین‌بار معامله‌ی ۲۰۰۸ را به چالش کشید، “دیلی میل” تصاویر ورود ایهود باراک به عمارت منهتن را منتشر کرد، وال‌استریت ژورنال بخشی از تقویم‌ها و ایمیل‌های ۲۰۱۴ تا ۲۰۱۷ را رو کرد که دامنه‌ی دیدارهای سطح‌بالا را نشان می‌داد، و گفت‌وگوی “بی‌بی‌سی نیوزنایت” با پرنس اندرو فصل تازه‌ای از پاسخ‌گویی عمومی ساخت؛ حاصل جمعِ این شکایت‌ها، شهادت‌ها و افشاگری‌ها یک پیام واحد داشت: پرونده حالا در چارچوب رسمی دادگاه روایت می‌شد و اتصال اپستین به لایه‌های بالای سیاست و تجارت دیگر فقط شایعه نبود.
مرگی که پرونده را متوقف نکرد
پرونده کیفری نیویورک هرگز به محاکمه نرسید؛ جفری اپستین در ۱۰ آگوست ۲۰۱۹ در مرکز بازداشت فدرال منهتن جان داد. گزارش رسمی «خودکشی/حلق‌آویز» اعلام شد، اما همان زمان روشن شد که بخشی از دوربین‌ها کار نمی‌کرد و نگهبان‌ها بررسی‌های امنیتی الزامی را ثبت نکرده بودند؛ بنابراین رسیدگی کیفری علیه اپستین متوقف ماند. در تحلیل‌های پسامرگ، اختلاف‌نظر میان برخی پاتولوژیست‌ها درباره جزئیات علت مرگ (حمله قلبی همراه با حلق‌آویز) بازتاب یافت و بر ابهام‌ها افزود.
پس از مرگ، برنامه جبران خسارت قربانیانِ اِپستین از تابستان ۲۰۲۰ حدود ۱۴ ماه با مدیریت مستقل اجرا شد تا خارج از دادگاه به شاکیان غرامت پرداخت کند: مدارک توسط قربانیان ارائه می‌شد، ارزیابی مستقل انجام می‌گرفت و در صورت پذیرش، در برابر دریافت غرامت ادعاهای حقوقی علیه دارایی‌های باقی‌مانده اپستین بسته می‌شد. در این پروسه بیش از ۱۲۱ میلیون دلار به حدود ۱۴۰ نفر از میان حدود ۲۲۵ متقاضی پرداخت شد. تعداد قربانی‌های امپراطوری جنسی اپستین که برای سیاسون و تجار رده بالا برقرار شده بود ۳ رقمی بود!
گیسلین مکسول نیز در جولای ۲۰۲۰ بازداشت شد؛ هیئت منصفه در دسامبر ۲۰۲۱ او را در چند مورد از جمله تبانی برای جذب دختران کم‌سن و قاچاق جنسی یک نابالغ مجرم شناخت و قاضی در تابستان ۲۰۲۲ حکم ۲۰ سال زندان و ۷۵۰ هزار دلار جریمه برایش صادر کرد. او اکنون در زندان است.
میراث نام «مکسول»: پل‌های قدیمی، درهای جدید
چیزی که از خود «گیسلین مکسول» مهمتر بود پدرش بود. «رابرت مکسول» ناشر پرنفوذ بریتانیایی، مالک «میرر گروپ» و در دهه ۱۹۶۰ نماینده حزب کارگر در مجلس عوام بود؛ مهاجری یهودی‌تبار که پس از جنگ جهانی دوم امپراتوری رسانه‌ای ساخت و سال‌ها با قدرت سیاسی رفت‌وآمد داشت. مرگ او در نوامبر ۱۹۹۱ وقتی رقم خورد که از عرشه کشتی شخصی‌اش به نام دختر دیگرش «لیدی گیسلین» نزدیک جزایر قناری به دریا افتاد؛ پیکرش با تشریفاتی کم‌سابقه در قبرستان «کوه زیتون» قدس به خاک سپرده شد و «اسحاق شامیر» (نخست‌وزیر)، «شیمون پرز» و «حَییم هرتزوگ» (رئیس‌جمهور اسرائیل) در مراسم دفنش حضور یافتند و او را ستودند. شامیر همان‌جا گفت مکسول «بیش از آن‌چه امروز بتوان گفت برای اسرائیل انجام داده است»، و هرتزوگ در سوگ‌نامه‌اش از «سهم مکسول در استقلال اقتصادی اسرائیل، جذب مهاجران شوروی و امنیت کشور» نام برد، که نشانه‌ای از جایگاه ویژه‌ رابرت مکسول در اسرائیل بود. از همان سال‌ها مجموعه‌ای از گزارش‌ها و کتاب‌های تحقیقی ادعا کردند مکسول با محافل اطلاعاتی اسرائیل (موساد/امان) همکاری سطح‌بالا داشته است؛ از جمله کتاب «رابرت مکسول، ابرجاسوس اسرائیل» و گزارش‌هایی که ادعا می‌کنند او در دهه ۱۹۸۰ در توزیع نرم‌افزار اطلاعاتی “PROMIS” (منسوب به اسرائیل) به کشورها نقش داشته است. اظهارات مقامات اسرائیلی و نحوه خاک‌سپاری‌اش به این گفته‌ها اعتبار بیشتری بخشید. پس از مرگ پدر, گیسلین مکسول به نیویورک آمد، به محافل اجتماعی راه یافت و خیلی زود کنار جفری اپستین دیده شد. بسیاری از روایت‌های تحلیلی، “شبکه آشنایی‌ها و سرمایه اعتمادِ” به‌جامانده از نام خانوادگی مکسول را یکی از عواملی می‌دانند که به گیسلین برای گشودن درهای قدرت و ثروت در نیویورک کمک کرد.
با مبهم بودن منشأ ثروت اِپستین و جهش سریع‌اش در دهه ۹۰، و با تصویر روشن‌تری که امروز از پیشینه خانواده مکسول داریم—پدری با جایگاه ویژه در اسرائیل، خاک‌سپاری کم‌سابقه در «کوه زیتون»، و ادعاهای همکاری اطلاعاتی—چفت‌شدن این قطعات معنای خاصی پیدا می‌کند. در همین قاب، رفت‌وآمد اپستین با چهره‌ای چون «ایهود باراک» (نخست‌وزیر پیشین اسرائیل) و حضور او در عمارت منهتن، به روایت گزارش‌های تحقیقی، تصویر اتصال به نهادهای اطلاعاتی اسرائیل را پررنگ‌تر می‌کند؛ مسیری که سرمایه اجتماعی/اعتمادیِ به‌جامانده از نام «رابرت مکسول» آن را هموارتر می‌کرد. از این‌جا پرسشی منطقی پیش می‌آید: چرا کسی با آن دارایی و دسترسی‌های سطح بالا، خطر یک تجارت جنسی پنهان را می‌پذیرفت و عمدتاً با سیاست‌مداران و تجار رده‌بالا نشست‌وبرخاست داشت و آنها را به املاک کاملاً تحت کنترل خود می‌برد؟ پاسخ در خود الگوست: «پول صرف» هدف نهایی نبود؛ اهرم بود. دعوت در فضاهای دربسته و میزبانی مدیریت‌شده، جابه‌جایی با جت شخصی، پرداخت نقدی، انتخاب مهمانان از لایه قدرت، و نگه‌داری آرشیو فیزیکی در عمارت‌ها (سی‌دی و هارد)—به‌اضافه شهادت شماری از شاکیان، قربانیان و کارکنان درباره «دوربین‌ها»، «دستور سکوت» و «نظم عملیاتی»—همه با منطق کنترل و وام‌دار کردن هم‌خوان است؛ بنابراین، شبکه نه فقط برای کسب اعتبار و نفوذ، که برای اهرم‌سازی سیاسی/اعتباری طراحی شده بود. به بیان ساده؛ بستری برای به‌دام‌انداختن سیاسیون و تبدیل آن به اهرم فشار و امتیازگیری سیاسی بود.
پول‌های خاموش: بانک‌ها چه دیدند و نگفتند؟
بعد از بازداشت، موج دعاوی مدنی سراغ نهادهای مالی و شریکان اپستین رفت: شاکیان (قربانیان و دولت جزایرِ ویرجین آمریکا) گفتند بانک‌ها با وجود قواعد ضد‌پول‌شویی باید تحرکات مالی مشکوک را می‌دیدند—از پرداخت‌های نقدی تکراری و واریز به واسطه‌ها تا برداشت‌های کلان و هزینه‌های پرواز و املاک—اما سال‌ها این تراکنش‌ها را بدون بررسی بیشتر پردازش کردند (حجم نقل‌وانتقال‌ها به روایتی تا یک میلیارد دلار هم رسید) نتیجه، توافق‌های مالی با قربانیان برای پرداخت خسارت «بدون پذیرش تقصیر» بود: “بانک جی‌پی‌مورگان” حدود ۲۹۰ میلیون دلار به گروهی از قربانیان و جداگانه ۷۵ میلیون دلار به جزایرِ ویرجین پرداخت؛ “دویچه‌بانک” برای ختم دعوای گروهی ۷۵ میلیون دلار داد؛ و در بخش خصوصی، «لئون بلک»—شریک مالی اپستین—برای پایان‌دادن به ادعاهای مرتبط ۶۲٫۵ میلیون دلار به جزایرِ ویرجین پرداخت. «پرنس اندرو» که حتی با قربانیان عکس داشت همه چیز را منکر شد و در ۲۰۲۲ دعوای مدنی با «ویرجینیا جیوفری» را با توافق خارج از دادگاه مختومه کرد (جسد جیوفری در آوریل ۲۰۲۵ در مزرعه‌اش در نیرگبی، ایالت استرالیای غربی پیدا و علت مرگ خودکشی ثبت شد). جمع‌بندی روشن است: شبکه اپستین فقط حلقه‌های اجتماعی نبود؛ زیرساخت مالی و نهادی داشت که بدون سهل‌انگاری یا قصور نظارتی و رشوه‌گیریِ برخی بازیگران بانکی دوام نمی‌آورد.
تقویم‌هایی که هنوز سیاست می‌سازند
ایضا محور افشاگری‌ها به «تقویم‌ها و ایمیل‌ها» رسید و تصویر دیدارهای سطح‌بالاتری را روشن کرد: گزارش‌های اختصاصی وال‌استریت ژورنال نشان می‌دهد اپستین در سال‌های ۲۰۱۴ تا ۲۰۱۷ با طیفی از سیاست‌مداران، مدیران مالی و چهره‌های دانشگاهی برنامه ملاقات داشت—از «نوام چامسکی»، «کاترین راملر» (مشاور پیشین کاخ سفید)، «آریانه دِ روتشیلد» (مدیر ارشد گروه روتشیلد)، جاشوا کوپر رَمو (شریک هنری کیسینجر) و حتی برنامه‌هایی با «بیل گیتس»، «لئون بلک» و «توماس پریتزکر» در یک روز داشته است.
جرقه ماسک و پیشخدمت
تابستان امسال جرقه از توییتر زده شد: ایلان ماسک نوشت «پرونده‌های اپستین را کامل منتشر کنید؛ نام ترامپ هم در آن‌ها هست» و دستگاه قضایی را به سال‌ها پنهان‌کاری متهم کرد. این ضربه موتور رسانه‌ها را روشن کرد و روایت‌ها با ریتمی تند وارد فاز افشاگری شد. او پرونده را به سمت افکار عمومی هل داد و بلافاصله افشاگری‌ها تبدیل به یک زنجیره شد. ترامپ پیش‌تر به هوادارانش وعده داده بود اگر رئیس‌جمهور شود پرونده اپستین را کامل در اختیار عموم می‌گذارد، اما اکنون از اجرای این وعده سر باز زده است؛ و با توجه به شواهد اتصال این شبکه به حلقه‌های اطلاعاتی اسرائیل، این «پروژه‌ی اهرم‌سازی» بی‌توجه به زمان، نشانه‌هایی از پیوند با موساد دارد.
در همین تب‌وتاب، وال‌استریت ژورنال—زیر نظر امپراتوری رسانه‌ای روپرت مرداک—افشا کرد در «آلبوم تولد پنجاه‌سالگی اپستین» یادداشت تبریکی از ترامپ پیدا شده که متن تایپی با نقاشی عریان کارتونی قاب گرفته شده و امضا طوری جاگذاری شده که بار جنسی تصویر را پررنگ‌تر می‌کند. ترامپ بلافاصله تکذیب کرد و گفت «من اصلاً نقاشی نمی‌کشم»؛ اما چند ساعت بعد روزنامه تلگرافِ لندن نمونه‌های متعدد نقاشی‌های ترامپ را منتشر کرد و تناقض را برجسته ساخت. این پیگیری‌ها با گزارش‌هایی از رسانه‌های دیگر تکمیل شد.
هم‌زمان، نیویورک‌تایمز گزارش تصویری تازه‌ای از داخل عمارت منهتن اپستین منتشر کرد: قاب‌هایی از دیدارها و رفت‌وآمدها در اقصی نقاط دنیا با چهره‌های سیاسی و اقتصادی برجسته—از جمله عکس‌های یادگاری با محمد بن‌سلمان و چند شخصیت سیاسی دیگر را کنار آثار و اشیای خانه نشان می‌داد—تا بار دیگر بُعد فرامرزی شبکه را پررنگ کند.
ترامپ در دفاع گفت از ۲۰۰۴ به بعد ارتباطی با اپستین نداشته. اما درست در اوج موجِ خبرها، پیشخدمت قدیمی عمارت منهتن که سال‌ها با هویت پنهان مصاحبه می‌کرد این‌بار با اسم و تصویر جلو آمد و در گفت‌وگویی فوری با تلگراف روایت کرد اپستین برایش تعریف کرده بوده «اوایل دولت ترامپ» قرار بوده از طرف ترامپ «پیشنهادی برای یک سِمَت» برسد. همان مصاحبه از نظم امنیتی خانه گفت و عکسی منتشر کرد که اپستین را با تی‌شرت ارتش اسرائیل کنار همان پیشخدمت نشان می‌داد؛ جزئیاتی که در کنار هم خوانشِ «شبکه اهرم‌سازی و بایگانی‌سازی» را تقویت کرد.
سایه‌ی طولانیِ یک دفترچه
کمی جلوتر، یک پاتک روایی از سوی اردوگاه ترامپ رقم خورد: وزارت دادگستری آمریکا متن گفت‌وگوی چندساعته بازجویان فدرال با «گیسلین مکسول» را—در دو روز و جمعاً حدود ۹ ساعت—در اختیار خبرنگاران گذاشت. مکسول در این گفت‌وگو می‌گوید «چیزی برای افشای سیاسی» ندارد و از خوبی‌های ترامپ صحبت کرد و گفت از شبکه‌سازی‌های زننده اپستین فاصله می‌گیرد. انتشار جزئیات این مصاحبه، با زمان‌بندی انتشار درست وسط فشار رسانه‌ها، عملاً به یک زمینه‌سازی بدل شد: از یک‌سو مدارک، عکس‌ها و تقویم‌های اپستین که زنجیره دیدارها را به رخ می‌کشید، و از سوی دیگر روایت رسمی زندان که می‌کوشید کانون اتهام را فقط روی اپستین و حلقه اجرایی‌اش ثابت نگه دارد. در نتیجه، هر واکنش شتاب‌زده ترامپ بی‌درنگ با سند و راوی تازه پاسخ داده می‌شد. در ادامه‌ی این تلاش مذبوحانه برای برداشتن فشار از ترامپ، مایک جانسون، رئیس مجلس نمایندگان آمریکا، به تازگی ادعا کرد دونالد ترامپ به‌عنوان مخبر اف‌بی‌آی در پرونده اپستین فعالیت داشت. جانسون به سی‌ان‌ان گفت که ترامپ از اقدامات اپستین وحشت‌زده بوده و معتقد است که این موضوع به‌عنوان «شر وحشتناک و غیرقابل‌بیان» است و ترامپ اپستین را در از باشگاه ماساژ «مار-آ-لاگو» بخاطر شایعاتی که شنیده بوده اخراج کرده است. تمام این‌ها درحالی است که به گزارش وال‌استریت‌ژورنال، «پام باندی» دادستان کل، و معاونش در جلسه‌ای در کاخ سفید در می ۲۰۲۵، به ترامپ اطلاع دادند که نام او چندین بار در اسناد مربوط به جفری اپستین ظاهر شده است.
در کنار این هیاهو چند خط فرعی دیگر هم شعله گرفت: “تایمز آف اسرائیل” نوشت پرونده اپستین سال‌ها در پس‌زمینه بود «اما ناگهان، درست وقتی تنش ترامپ با دولت اسرائیل بالا گرفت، این پرونده‌ها سربرآوردند و به مشکلی بزرگ برای او بدل شدند». «الِکس جونز» مجری جنجالی راست‌گرا پستی منتشر کرد و با ارجاع به گزارش یک شبکه تلویزیونی آمریکایی گفت «مکسول در گفت‌وگو با وزارت دادگستری اظهار کرده ترامپ اطراف او کار نگران‌کننده‌ای انجام نداده»؛ نقل‌قولی که چند روزی خط دفاع هواداران ترامپ را تغذیه کرد. «مایکل وُلف»—نویسنده و گزارشگر آمریکایی—در گفت‌وگویی جداگانه از «نوارهای محرمانه»ای گفت که به‌گفته منابعش «می‌تواند رابطه واقعی ترامپ و اپستین» را روشن‌تر کند. همان شب، «نیکلاس فوئنتِس»—فعال جنجالی راستگرا—نوشت: «عجیب نیست دقیقاً یک هفته پیش از حمله اسرائیل به ایران، ایلان ماسک گفت نام ترامپ در پرونده‌های اپستین است؟» هم‌زمان “میدِل‌ایست‌آی”—پایگاه خبری مستقر در لندن—کلیپی از «تاکر کارلسون» مجری و مفسر محافظه‌کار آمریکایی را بازنشر کرد که در آن، فرضیه «باج‌گیری سازمان‌یافته با پیوند اسرائیلی» درباره اپستین طرح می‌شود؛ و برنامه “گوئینگ آندرگِرَوند تی‌وی” بخشی از گفت‌وگوی «کِندیس اوونز» را منتشر کرد که در آن، به نقل از «آری بن‌مِنَشه»—مقام پیشین اطلاعاتی اسرائیل—می‌گوید اپستین در مدار موساد تعریف می‌شد. در مجموع، این پژواک‌ها بستر روایی واحدی ساختند: اپستین اهرمی برای سواری گرفتن از سیاسیون بود.
در امتداد همان روندِ افشا، “وال‌استریت ژورنال” با گزارش‌های اختصاصی، تقویم‌ها و ایمیل‌های تازه را بیرون کشید و نشان داد اپستین در سال‌های ۲۰۱۴ تا ۲۰۱۷ همچنان برای دیدار با طیفی از چهره‌های برجسته سیاست، بازار مالی و دانشگاه قرار می‌گذاشت—سال‌ها پس از محکومیت ۲۰۰۸—و همین هم‌زمانی، وزن نمادین پرونده را دوچندان کرد. در ۲۰۱۴ برای ویلیام بَرنز (آن زمان مقام ارشد دولتی و بعدها رئیس سازمان سیا) سه ملاقات با اپستین برنامه‌ریزی شده بود: یکی در واشنگتن و دو قرار در نیویورک—دست‌کم یکی‌شان در عمارت منهتن—و حتی در یادداشت‌ها آمده بود راننده اپستین او را «تا فرودگاه» برساند. سخنگوی سازمان سیا بعدها توضیح داد بَرنز در حال خروج از دولت و گذار به بخش خصوصی بوده و از اپستین «مشاوره مالی» می‌گرفته؛ اما فارغ از این توضیح، خود آن دیدارها نشان می‌دهد اپستین—حتی پس از برچسب «بزه‌کار جنسی» در سال ۲۰۰۸—همچنان در حاشیه قدرت حضور داشت و دروازه‌ها برایش باز بود.
پرونده‌ای که از حاشیه به «دستور کار رسمی» رفت
با رسیدن به نیمه پاییز، پرونده اپستین از موج‌های پراکنده رسانه‌ای وارد فاز «سند-قانون-انتشار» شد. ۸سپتامبر دموکرات‌های کمیته نظارتی مجلس بخشی از مواد مرتبط با آلبوم تولد ۵۰سالگی اپستین را علنی کردند و بحث «یادداشت/تبریک منتسب به ترامپ» دوباره بالا گرفت. ۱۲ نوامبر همان کمیته چند ایمیل جدید را منتشر کرد که در آنها به ترامپ اشاره می‌شد و دوباره خط «آرشیو اپستین هنوز زنده است» را تقویت کرد: هر بار تکه‌ای از بایگانی بیرون می‌آید، یک موج تازه می‌سازد. در یکی از ایمیل‌ها به تاریخ ۲ آوریل ۲۰۱۱ اپستین در نامه‌ای به گیسلین مکسول به‌صورت کنایه‌آمیز از «سکوتِ عجیبِ» ترامپ در پرونده حرف می‌زند و می‌نویسد با اینکه یکی از قربانیان (نامش در نسخه منتشرشده حذف شده اما رسانه ها معتقد هستند آن شخص ویرجینیا جیوفره بوده) ساعت‌ها در خانه او همراه ترامپ بوده، نام ترامپ عملاً وارد روایت پرونده نشده است؛ مکسول همان روز پاسخ می‌دهد که خودش هم به همین تناقض فکر کرده. در همان بسته، یک مکاتبه/اشاره دیگر هم برجسته شد که در آن اپستین ادعا می‌کند ترامپ از ماجرای دختران باخبر بوده. در یکی دیگر از ایمیل‌ها، اپستین به تام باراک—نماینده ترامپ در امور ترکیه و لبنان که پیش‌تر خطاب به خبرنگاران لبنانی گفته بود حیوان نباشید—می‌نویسد: « عکس خود را با کودک برایم بفرست، لبخند به لبم بیار». ایمیل ها که اکثرا بعد از محکومیت 2008 اپستین بودند ثابت کرد که عده زیادی از جمله ترامپ از امپراطوری جنسی اپستین خبر داشتند و حتی در آن شرکت کردند.
فشار در اواخر نوامبر شکل رسمی گرفت:۱۸ نوامبر مجلس نمایندگان با رأی قاطع قانون «شفافیت پرونده‌های اپستین» را تصویب کرد و ۱۹ نوامبر هم مسیر تصویب/امضای آن تکمیل شد؛ پرونده از «بحث افکار عمومی» تبدیل شد به «تعهد دولت به انتشار». بعد از آن، اوایل دسامبر گره بزرگ شروع به باز شدن کرد: دادگاه‌ها در چند نوبت اجازه دادند بخشی از مواد محرمانه‌ی هیأت منصفه درباره اپستین و به‌ویژه پرونده مکسول قابلیت انتشار پیدا کند (با شرط حفاظت از هویت قربانیان). در همین بین، ۱۲ دسامبر هم کنگره بخشی از تصاویر/مواد آرشیوی مرتبط با املاک اپستین را بیرون داد و دوباره وزن بُعد تصویری پرونده بالا رفت.
نقطه اوج این فاز، ۱۹ دسامبر بود: وزارت دادگستری اولین بسته بزرگ اسناد را منتشر کرد (هزاران فایل/گزارش و عکس)، اما انتشار به‌جای جمع‌کردن پرونده، موج تازه‌ای ساخت چون بخش زیادی از اسناد شدیداً سانسور شده بود و گزارش‌ها گفتند انتشار کامل‌تر به هفته‌های بعد موکول می‌شود. جمع‌بندی این چند ماه روشن است: پرونده اپستین دیگر فقط «داستان گذشته» نبود؛ تبدیل شد به یک ماشین فشارِ زمان‌دار—هر مرحله (سند کنگره، ایمیل‌ها، قانون، بازشدن اطلاعات هیات منصفه، انتشار اسناد پرونده) یک پله فشار سیاسی تازه تولید کرد و بازیِ «سند در برابر تکذیب» را دائماً زنده نگه داشت. در این جدال لابی اسرائیل با قدرت رسانه و نماینده‌های دموکرات به شدت فعال هستند.
نقطه فشار: ایران–اسرائیل
جهش برق‌آسای اپستین از دالتون به وال‌استریت، اتصالش به ثروتمندان و درِ بازِ عمارت‌ها برای کله‌گنده‌های سیاست و تجارت، از همان ابتدا بوی یک «پروژه» می‌داد؛ پروژه‌ای که با میزبانی کاملاً کنترل‌شده، جابه‌جایی با جت شخصی، پرداخت‌های نقدی و آرشیو منظم عکس و یادداشت و سی‌دی، سیاست‌مدار را به میدان قابل مدیریت می‌کشاند. امروز که قطعه‌های گم‌شده یکی‌یکی روی میز قرار می‌گیرد، همین الگو اپستین را از «یک مجرم جنسی پرنفوذ» به سازه‌ای برای اهرم‌سازی ارتقا می‌دهد؛ آرشیوها و تقویم‌ها و عکس‌ها عملاً به سرمایه فشار تبدیل شده‌اند.
اگر ترامپ در خطوط منطقه‌ای با طرح‌های تل‌آویو همسو نشود، ظرفیت افشا در لایه‌های اجتماعی–رسانه‌ای فعال می‌ماند و هزینه سیاسی برای او بالا می‌رود. بازنشر تقویم‌ها، خروج پیشخدمت از سایه، گزارش‌های تصویری از عمارت و بازخوانی یادداشت‌ها، مثل حرکت هماهنگ یک ارکستر عمل کردند: اهرم‌ها دقیقاً در بزنگاه ایران–اسرائیل فعال شدند. آن‌چه این هفته‌ها دیدیم «بازگشت به گذشته» نبود، عملیاتی‌کردن گذشته در حال بود. و تا وقتی تنش‌های منطقه‌ای و رقابت‌های واشنگتن ادامه دارد، «پرونده اپستین»—با هر قطعه تازه‌ای که بیرون می‌آید—مثل یک پیچ‌گوشتی سیاسی در دست بازیگران مختلف، آماده چرخاندن فشار روی ترامپ خواهد ماند. این فشارها آماده‌سازی زمینه برای چالش بعدی ایران و اسرائیل است.
اگر شعله تازه‌ای در جبهه ایران–اسرائیل برخیزد؛ از یک‌سو چون قیمت انرژی و سهام‌های وال‌استریت مستقیماً به صندوق رأی وصل است ترامپ نمی‌تواند تحمل جهش قیمت‌ها را داشته باشد، از سوی دیگر «پرونده اپستین» به اهرمی بدل شده که می‌تواند کفه همراهی شدیدتر با تل‌آویو را سنگین کند. در چالش بعدی، برای آمریکا ترکیبی از فشار برای پایان سریع تنش و نمایش قدرت محدود محتمل است، اما مسیر دقیقش—میان حفظ قیمت انرژی و تاب‌آوردن زیر فشار افشا—تا لحظه وقوع بحران، نامعلوم خواهد ماند. تنها چیزی که فعلاً مشخص است فعالیت فزاینده لابی‌های اسرائیل در واشنگتن برای همراه کردن بیشتر بخش نظامی آمریکا در کنش‌های منطقه‌ای اسرائیل به‌خصوص علیه ایران است.

مقالات مرتبط

آجرلو و دغدغۀ تلگرامی اصولگرایان

سعید آجرلو، مدیرمسئول روزنامه «صبح‌نو»، جمعه‌شب در گفتگوی ویژه خبری در حالی…

ذی‌نفعان پنهان ارزی

به دنبال تلاطمات ارزی اخیر، علیرضا گچ‌پززاده معاون ارزی بانک مرکزی روز…

اگر توافق را امضا نمی‌کردیم؛ مزایایی که نادیده گرفته شد:

سال‌هاست که بحث توافق هسته‌ای به یکی از اصلی‌ترین موضوعات کشور تبدیل…

28 آذر 1404

دیدگاهتان را بنویسید