حدود ۱۷۰ سال پیش، یعنی اواسط قرن نوزدهم، قبیله ای به نام داکوتا در منطقه مینه سوتای آمریکا سکونت داشتند. این قبایل با کمبود شکار و غذا مواجه شدند که البته رد پای مهاجران اروپایی، که دولت آمریکا را شکل داده بودند، و تاجران خز در آن قابل مشاهده بود.
این وضعیت بد اقتصادی همراه شده بود با تهدید نظامی دولت آمریکا برای تصاحب زمین های حاصل خیز مینه سوتا.
سران قبایل تصمیم به مذاکره با آمریکا گرفتند تا هم از جنگ اجتناب کنند و هم گرهی از مشکلات شان باز شود. الکساندر رمزی، سیاستمدار آمریکایی و نخستین فرماندار منطقه مینه سوتا آنان را به میز مذاکره فراخواند و تهدید کرد که در صورت امتناع، حمله نظامی خواهد کرد.
مذاکرات آغاز شد و در سال ۱۸۵۱ معاهده travers de sioux امضا شد. بر اساس این معاهده، قبایل داکوتا بیش از ۹۷ هزار کیلومتر مربع از زمین های خود را به دولت آمریکا فروختند، به ثمن بخس یک میلیون و ششصد هزار دلار!
شاید باور نکنید، ولی این قسمت خوب داستان است. دولت آمریکا حتی همین مبلغ ناچیز را هم هیچگاه پرداخت نکرد؛ رئیس جمهور آمریکا تصمیم گرفت هشتاد درصد این مبلغ، یعنی حدود یک میلیون و سیصد و شصت هزار دلار را در یک صندوق گذاشته و صرفا سود سالیانه پنج درصد آن، یعنی حدود ۶۵۰۰۰ دلار را پرداخت کند و اصل پول را هیچگاه پرداخت نکرد.
اما زیاده خواهی دولت آمریکا یا همان غاصبان اروپایی قاره آمریکا، پایانی نداشت و به همینجا ختم نشد. برای آن پنج درصد سود و سیصد هزار دلار باقیمانده هم برنامه ای چیده بودند. در جریان توافق، تاجری به نام ژوزف براون، شبیه همان فرانچسکوی خودمان، برگه سومی را به قرارداد اضافه می کند و از سران داکوتا می خواهد آن را امضا کنند. همه، به جز دو نفر، آن را امضا می کنند. سندی که ترجمه نشد و سران قبایل فکر می کردند که یک کپی از قرارداد اصلی است. اما واقعیت آن بود که در این سند که به سند تجار معروف شد، براون مبالغ هنگفتی از معاهده را به نفع خود و دیگر تجار آمریکایی مصادره کرد.
احتمال دارد برخی بگویند که درست است آمریکا زیاد خواه است، اما قبایل داکوتا توانستند خطر جنگ را از خود دور کنند. اما تاریخ نشان داده است که هیچگاه اظهار ضعف، تسلیم و امتیاز دادن مانع جنگ نشده است.
وقتی قبایل داکوتا دیدند همه زمین های خود را از دست دادند و هیچ چیزی نصیب شان نشد، آنچنان کارد به استخوان شان رسید که چاره ای جز جنگ برای شان باقی نماند. معاهده آمریکایی، آنان را از شکارگاه شان محروم و به دلارهای آمریکایی وابسته کرد که از سوی دولت آمریکا پرداخت می شد و سال به سال کاهش می یافت. به نحوی که در سال ۱۸۶۲ تقریبا قطع شد و به کمبود شدید غذا انجامید. اندرو مایر، تاجر آمریکایی که پرداخت اعتبار به قبایل داکوتا را قطع کرده بود، جمله معروفی دارد: “اگر گرسنه اند بگذار بمیرند!”
چاره ای جز جنگ باقی نمانده بود. اما دیگر دیر شده بود. داکوتا دیگر سرزمین خود را از دست داده بود و یک دهه بود که به دولت آمریکا وابسته شده بود. نتیجه جنگ چیزی جز شکست سنگین داکوتا نبود.
تنها کاری که مذاکره و توافق با دولت آمریکا انجام داد آن بود که تصاحب زمین های مینه سوتا را پوشش قانونی داد و دولت آمریکا با دستکاری و فریب در قرارداد، به هیچ یک از تعهدات خود عمل نکرد. و زمانی که داکوتا علیه این قرارداد ظالمانه قیام کرد، جای جلاد و قربانی عوض شده بود: این قبایل داکوتا بودند که توافق را زیر پا گذاشته بودند.
معاهده داکوتا تنها یکی از صدها معاهده ای است که نشان می دهد زیاده خواهی آمریکا حد یقف ندارد، و این بدان معناست که امتیاز دادن به آمریکا و غرب نیز حد یقف ندارد. این واقعیت در این جمله کوتاه خلاصه شده است که مسائل ما با آمریکا حل نشدنی است. هر یک قدم عقب نشینی، یک قدم پیشروی آمریکا و غرب را به دنبال دارد و هر امتیازی که داده می شود، امتیاز تازه تری خواسته می شود، شما را ضعیف تر می کند و دشمن را گستاخ تر. مسیری که انتهای آن تسلیم بی قید و شرط است و غارت بی حد و حصر.