نوعی تفکر در میان بخشی از مدیران کشور جا افتاده که روستا را نه فرصت، بلکه نشانه عقبماندگی میدانند؛ نگاهی تحقیرآمیز که توسعه را فقط در برجهای بلند شهرها، کارخانههای وارداتی و سرمایههای خارجی جستوجو میکند. در این نگاه، روستا باید خالی شود تا شهر «پیشرفت کند»؛ غافل از آنکه دقیقاً همین نگرش است که کشور را از مسیر جهش واقعی بازداشته و آن را به چرخه فرسایشی مذاکرات و انتظار از بیگانگان گرفتار کرده است. دور باطلی که با نگاهی بسته هیچ آلترناتیو یا راه جایگزینی هم برایش متصور نیستند؛ در حالی که پاسخ همه نیازهای کشور، از اشتغال تا امنیت غذایی، در دل همین خاکهای ساده و بیادعا نهفته است.
روستا در منطق درست اداره کشور، نه بار اضافی، بلکه سلول زنده اقتصاد ملی است. در هر روستا هزاران ظرفیت اقتصادی نهفته است؛ از کشاورزی نوین و گلخانههای کوچک گرفته تا صنایع تبدیلی، تولید پوشاک، انرژیهای تجدیدپذیر و گردشگری بومی. این ظرفیتها اگر جدی گرفته شوند، میتوانند بدون نیاز به دلارهای نفتی و سرمایه خارجی، کشور را به سمت خودکفایی و رشد اقتصادی پایدار ببرند. در بسیاری از روستاها جوانان خلاقی وجود دارند که با ابزار اندک توانستهاند کارگاه تولیدی راه بیندازند، محصولات کشاورزی خود را بستهبندی کنند و به بازارهای منطقهای بفرستند؛ اما بهجای حمایت، اغلب در بیتوجهی کامل رها شدهاند.
این بیتوجهی، فقط یک خطای مدیریتی نیست، بلکه خیانت به بنیان پیشرفت کشور است. غفلت از روستا نه تنها ما را از بهرهمندی از ظرفیتهایش محروم کرده، بلکه آسیبهای عمیقی به پیکره جامعه وارد آورده است. موج گسترده مهاجرت از روستا به شهر، نتیجه همین بیتوجهی است؛ مهاجرتی که به جای رشد و پیشرفت، فقر، آسیبهای اجتماعی و حتی ناترازیهای انرژی از جمله آب را به شهرها منتقل کرده است؛ خالیشدن روستاها از نیروی کار مولد، افزایش حاشیهنشینی در کلانشهرها، رشد بیکاری، گسترش سکونتگاههای غیررسمی، فشار بر زیرساختهای شهری و فرسایش فرهنگی و هویتی از پیامدهای مستقیم این نگاه غلط بوده است. جامعهای که روستاهایش را از دست بدهد، دیر یا زود ریشههای خود را نیز از دست میدهد.
تجربههای موفق و متعدد جهانی نیز شاهد این ادعاست؛ چین روزی با همین باور به بازسازی روستاهای خود پرداخت و امروز بخش عمده قدرت اقتصادیاش را مدیون همان سیاست است. آنها فهمیدند که اگر هر روستا به سلول تولید تبدیل شود، بدن اقتصاد ملی مقاوم و مستقل میگردد. در ایران نیز اگر دولت بهجای امید بستن به میزهای مذاکره، بر توان همین روستاها تکیه کند، میتواند جهشی واقعی رقم بزند؛ جهشی که ریشه در خاک دارد، نه در سراب وعدههای غرب. در دل هر روستا دهها فرصت خفته است؛ قنواتی که میتوانند احیا شوند، زمینهایی که با کشاورزی نوین چند برابر محصول بدهند، کارگاههایی که با تسهیلات اندک میتوانند اشتغال محلی ایجاد کنند، و مردمی که اگر اعتماد ببینند، خود مدیریت و پیشرفت را در دست میگیرند.
روستاهای ایران فقط یادگار گذشته نیستند، بلکه آینده بیدار کشورند. در همبستگی مردم، در مهارتهای بومی و در روح کار جمعی آنان، گنجی نهفته است که اگر جدی گرفته شود، میتواند ایران را از هر وابستگی بینیاز کند. تحقیر روستا، تحقیر ایران است. کشور زمانی روی پای خود میایستد که به جای چشمدوختن به غرب، به روستاهایش بنگرد؛ همانجا که دستان پینهبسته و قلبهای امیدوار، آماده ساختناند. مسیر عزت ملی از دل خاک وطن میگذرد، نه از پشت درهای بسته مذاکرات.