نقدی بر گزارش میدل ایست مانیتور نوشتۀ 13 دسامبر 2025 ( 22 آذر 1404):
مقاله اخیر فایننشال تایمز با عنوان فرزندان انقلاب ایران خواستار بازنگری و تنظیم مجدد روابط با جهان هستند. جریان را در میان نسل جدیدی از نخبگان سیاسی ایران برجسته می کند که معتقدند ایران باید سیاست خارجی خود را اساسا از نو تنظیم کند. محور این تنظیم مجدد پیشنهادی تمایل به تعدیل مواضع ایدئولوژیک دیرینه به ویژه موضع ایران در مورد رژیم صهیونیستی و فلسطین است.
یکی از این افراد حمزه صفوی فرزند یکی از فرماندهان اسبق سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و مشاور رهبر معظم انقلاب اسلامی است. حمزه صفوی و چهره های همفکرش معتقدند که ایران می تواند با حمایت از طرح صلح عربی مورد حمایت عربستان سعودی و راه حل دو کشوری آمادگی خود را برای فعالیت در چارچوب های شناخته شده بین المللی نشان دهد. در این مقاله استدلال می شود که سیاست پیشنهادی کنار گذاشتن موضع دیرینه همه پرسی تک کشوری ایران در مورد فلسطین به نفع راه حل دو کشوری بسیار بعید است که به اهداف اعلام شده خود برسد بدتر از آن ممکن است آسیب پذیری جدی استراتژیک برای ایران به همراه داشته باشد؛ متحدان فعلی را از خود دور کند و موقعیت منطقه ای ایران را بدون کسب دستاوردهای جبرانی از دشمنان تضعیف کند.
هر توصیه جدی در مورد سیاست گذاری باید بر چیزی بیش از آرمان های هنجاری یا همسویی لفظی با هنجارهای بین المللی مبتنی باشد.در زمانی که در سند امنیت ملی 2025 ایالات متحده آمریکا به ابزاری بودن این الفاظ و هنجارهای ساخته شده توسط غرب برای پیش برد منافع ایالات متحده اذعان گردیده و پرده نقاب آن برافتاده است. مکاتب کلاسیک روابط بین الملل از واقع گرایی، لیبرالیسم و سازه انگاری دیدگاه های مفیدی ارائه می دهند اما هیچ کدام به تنهایی برای تجویز سیاست کافی نیستند حداقل چیزی که مورد نیاز است یک منطق علی منسجم است که موارد زیر را به هم مرتبط کند:
1) شرایط ساختاری فعلی توزیع قدرت، محیط تهدید، ساختارهای اتحاد
2) تغییر سیاست پیشنهادی (روش)
3) نتایج مورد انتظار (پایان ها و غایت)
4) یک مکانیسم قابل قبول که ابزار را به اهداف پیوند می دهد
5) شواهد تاریخی یا تجربی نشان می دهد که این مکانیسم می تواند تحت شرایط مشابه عمل کند.
در غیاب این زنجیره توصیه های سیاستی به آرزوهای محال تبدیل می شوند. در مبحث مورد بحث به نظر می رسد زنجیره علی پیشنهادی به این صورت باشد که ایران از راه حل دو دولت حمایت می کند و موضع ایدئولوژیک خود را در قبال رژیم صهیونیستی نرم تر می کند سازوکار این امر تجدیدنظرطلبی مورد تصور ایران را کاهش می دهد، به بازیگران منطقه ای اطمینان خاطر می دهد و برای غرب نشانه ای از میانه روی را برجسته می نماید در نتیجه بهبود امنیت منطقه ای بهبود اقتصادی و عادی سازی روابط دیپلماتیک به ویژه با ایالات متحده آمریکا صورت می پذیرد.این تشخیص از آن جهت غلط است که جهان در دوره فروپاشی نظم لبرال غربی قرار دارد و تمامی اندیشمندان از خود غرب و آمریکا گرفته تا نقاط دیگر جهان به آن اذعان دارند در چنین موقعیتی تغییر پاردایم به سوی نظم در حال فروپاشی برای کسب رضایت در چارچوب نظم و هنجارهای در حال فروریختن نهایت عدم عقلانیت و توهم دانایی است.
این افراد استدلال می کنند که اصرار ایران بر راه حل تک دولتی از طریق همه پرسی اگرچه به نظر آنها از نظر اخلاقی قابل دفاع است اما تهران را خارج از چارچوب های پذیرفته شده بین المللی قرار می دهد ایران با تایید راه حل دو دولتی می تواند خود را به عنوان یک بازیگر منطقه ای مسئول به جای یک عامل مخرب در موقعیت جدیدی قرار دهد. انتظار می رود چنین تغییر موضعی کاهش خصومت از سوی کشورهای عربی خلیج فارس، ایجاد فضایی برای گفتگوی منطقه ای ، کاهش احساس تهدید رژیم صهیونیستی، تسهیل مذاکرات با ایالات متحده در نهایت از طریق لغو تحریم ها و ادغام مجدد فرصت های اقتصادی را آزاد و مهیا سازد. این تشخیص غلط دیگری است که اساس رفع مشکلات اقتصادی را به خارج از مرزهای کشور گره زده است در صورتی که محافل قدرت و ثروت استکبار داخلی را تشکیل داده که مسبب بسیاری از مشکلات اقتصادی در داخل کشور هستند.در سطح ظاهری این استدلال جذابیت شهودی دارد بسیاری از کشورها از نظر تاریخی مواضع ایدئولوژیک خود را برای کسب منافع اقتصادی و امنیتی تعدیل کرده اند با این حال قیاس ها تنها در صورتی مفید هستند که شرایط ساختاری قابل مقایسه باشند در ادامه بیان می شود که چنین نیست.
مثال نقض سوریه امتیازات بدون حمایت
نزدیک ترین نمونه نقض تجربی، سوریه پس از اسد است.پس از فروپاشی دولت اسد دمشق موضع به مراتب کمتر تهاجمی نسبت به رژیم صهیونیستی اتخاذ کرد و تمایل خود را به مصالحه و کاهش تنش نشان داد. اگر منطق عملگرایانه درست بود این امر باید منجر به کاهش فشار رژیم صهیونیستی، بهبود حاکمیت و حمایت منطقه ای می شد اما برعکس آن اتفاق افتاد. رژیم صهیونیستی حضور نظامی خود را در داخل خاک سوریه گسترش داده و سرزمین های بیشتری را فراتر از بلندی های جولان اشغال کرده است. حملات رژیم صهیونیستی نه تنها کاهش تنش نداشته بلکه تشدید شده است. هیات مرکزی جدید در دمشق علی رغم روایت های مطلوب رسانه های غربی، در مقاومت در برابر تهاجمات خارجی بسیار ضعیف تر از رژیم اسد عمل کرده است. به گفته نشریه اکونومیست اقتصاد سوریه اکنون حتی از سال های پایانی اسد نیز بدتر است و ظرفیت دولت برای دفاع از حاکمیت به طرز چشمگیری کاهش یافته است. نکته حائز اهمیت این است که هیچ ائتلاف منطقه ای موثری برای حفاظت از سوریه شکل نگرفت؛نه کشورهای عربی و نه ترکیه اقدامی برای جلوگیری از اقدامات رژیم صهیونیستی انجام ندادند. رویکرد امتیازدهی نه تنها منجر به حفاظت نشد بلکه باعث افزایش آسیب پذیری گردید. این موضوع نشان دهنده درس مهمی است که اعتدال ایدئولوژیک بدون اتکا به قدرت یا تعهدات عملی توانایی تضمین امنیت را ندارد؛ اگر این منطق و استدلال در مورد ایران به کار گرفته شود احتمال ظهور خطرات حتی بزرگ تری وجود دارد.
نبود سایۀ امنیتی منطقهای
این باور که کنار گذاشتن موضع سنتی ایران درباره فلسطین می تواند زمینه ساز ائتلافی با کشورهای عربی خلیج فارس علیه رژیم صهیونیستی شود از منظر استراتژیک غیر واقع بینانه به نظر می رسد. ساختار امنیتی کشورهای خلیج فارس به طور اساسی با ایالات متحده هماهنگ است و نه با ایران. روند عادی سازی روابط این کشورها با رژیم صهیونیستی بیشتر از همه به دلیل توهم مشترک از تهدید ایران شکل گرفته است و کمتر به مسائل مرتبط با فلسطین ارتباط دارد. هیچ دلیلی وجود ندارد که کشورهای عربی حتی با وجود تغییرات احتمالی در سیاست های تهران روابط خود با رژیم صهیونیستی یا ایالات متحده را برای حمایت از ایران به خطر بیندازند.
بیگانگی و از دست دادن متحدان موجود
شبکه منطقه ای جمهوری اسلامی ایران در لبنان، عراق، یمن که به عنوان بازوان بازدارندگی ایران محاسبه می شوند؛یک عقب نشینی ایدئولوژیک ناگهانی اعتبار جمهوری اسلامی ایران را در میان این بازیگران به شدت تضعیف می کند. برای گروه هایی مانند حزب الله یا شبه نظامیان عراقی موضع جمهوری اسلامی ایران در مورد فلسطین موضعی نمادین نیست بلکه بنیادی است.تغییر موضع اعتماد آن ها را به از بین می برد؛ بازدارندگی را تضعیف می کند و به طور بالقوه باعث ایجاد چندپارگی داخلی در سیستم متحدان جمهوری اسلامی ایران می شود.
ناهماهنگی استراتژیک
برخلاف سوریه،جمهوری اسلامی ایران یک ستون مرکزی در سیاست قدرت منطقه ای است. تضعیف جایگاه ایدئولوژیکی این کشور فشار از سوی رژیم صهیونیستی را افزایش می دهد نه کاهش. بازدارندگی نه بر اعتدال کلامی بلکه بر هزینه های ملموس و قدرت متکی است.چرا این موضوع مذاکرات را کلید نخواهد زد. استدلال دومی که این افراد مطرح می کنند این است که میانه روی ایدئولوژیک مذاکره با ایالات متحده را امکان پذیرتر می کند. تاریخ خلاف این را نشان داده است. در سال 2003 جمهوری اسلامی ایران و دولت آن پیشنهاد داد که مذاکرات صورت بگیرد و جمهوری اسلامی ایران انعطاف پذیری بی سابقه ای از خود نشان داد اما این پیشنهاد رد شد و ایران محور شرارت نامیده شد.
این موضوع با حمله مستقیم آمریکا و استفاده از مذاکره برای فریب تصمیم گیران ایران یک تناقض آشکار را نمایان می کند. از طرفی عدم تقارن قدرت بیش از حسن نیت اهمیتدارد.در آن زمان ایالات متحده آمریکا که هم عراق و هم افغانستان را اشغال کرده بود بر این باور بود که می تواند بدون مصالحه امتیاز بگیرد انعطاف پذیری ایران نه به عنوان عملگرایی بلکه به عنوان ضعف تعبیر شد. در چنین وضعیتی بعد از جنگ 12 روزه مذاکره و صحبت کردن در مورد آن هم چنین خطای محاسباتی را برای ایالات متحده آمریکا به همراه دارد. در این شرایط میانه روی منجر به عمل متقابل نمی شود بلکه مطالبات بیش تری را به دنبال خواهد داشت. نقص اصلی استدلال برخورد آن با ایدئولوژی به عنوان یک ضمیمه قابل مذاکره به جای یک جز ساختاری بازدارندگی است. موضع جمهوری اسلامی ایران در مورد فلسطین صرفا لفاظی نیست این موضوع در ساختارهای اتحاد، برداشت از تهدید و سیگنال های استراتژیک ریشه دارد. کنار گذاشتن آن ایران را از اهرم فشار محروم می کند در حالی که هیچ چیز ملموسی در ازای آن کسب نخواهد کرد.نمونه بارز آن سخنان اخیر ترامپ است که اعلام کرد که صورت تسلیم و کاهش تنش از سوی ایران فقط تاسیسات هسته ای آن را بمباران می کردم. این یعنی در تشخیص و به مراتب در تجویز سیاست افرادی مانند حمزه صفوی دچار اشتباه بودند و هستند.
تشخیص غلط تجویز غلط
پیشنهاد حمایت از راه حل دو کشوری به عنوان ابزاری برای بهبود چشم اندازه امنیتی و اقتصادی ایران فاقد موارد زیر است:
1) یک مکانیسم سببی معتبر
2) پشتیبانی تجربی از موارد مشابه
3) شناخت عدم تقارن قدرت 4.بررسی پویایی اتحاد.
چنین تغییری به جای تثبیت موقعیت ایران زیر را به دنبال خواهد داشت:
1) افزایش فشار خارجی
2) از هم گسیختگی اتحادهای موجود
3) تضعیف بازدارندگی
4) ایجاد امتیازات نمادین بدون دستاوردهای مادی
تاریخ نشان می دهد که دولت ها در غیاب قدرت ،میانه روی ایدئولوژیک را تشویق نمی کنند آنها از آن سو استفاده می کنند. اگر جمهوری اسلامی ایران می خواهد در نظم آینده جهان فعال و اثر گذار باشد بایدعمل متقابل انجام دهد نه امتیازدهی یکجانبه.
بدون این تنظیم مجدد پیشنهاد حمزه صفوی و همفکرانش عمل گرایانه نیست بلکه توهم استراتژیک است.

