تکرار برجام با نامی تازه؛ اینبار بهنام CFT
در توافقی که قرار بود نشانه بلوغ دیپلماسی ایران باشد، همه چیز بهنام اعتماد از دست رفت. سانتریفیوژها از چرخش ایستادند، قلب رآکتور اراک با بتن پر شد و وعدهی لغو تحریمها به امید موهوم تبدیل گشت. نتیجه چه شد؟ خروج یکطرفه آمریکا، فعال شدن مکانیسم ماشه، بازگشت همه تحریمها و بسته شدن راه نفس اقتصاد کشور.
اکنون همان مسیر با نامی تازه تکرار میشود. CFT، در ظاهر کنوانسیونی برای «مقابله با تأمین مالی تروریسم» است، اما تعریف تروریسم در آن بر اساس نگاه سیاسی غرب نوشته شده؛ جایی که حزبالله لبنان، حماس و گروههای مقاومت، تروریست نامیده میشوند که این کنوانسیون مغایر با قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران است. پیوستن ایران به چنین معاهدهای یعنی پذیرش نگاه دشمن به دوستان و همپیمانان خود.
آنها گفتند برجام سایه جنگ را برداشت، اما آنچه در عمل رخ داد، تحریم بیشتر و فشار مضاعف بود. حالا میگویند پیوستن به CFT گشایش اقتصادی میآورد. اما مگر همان وعدهها را ده سال پیش نشنیدیم؟ مگر در آن دهه، به نام تعامل، همه ظرفیتهای هستهای و بخشی از استقلال اقتصادیمان را قربانی نکردیم؟
اعتماد به غرب، خسارت محض بود؛ و تکرار آن، نابخشودنی است. اگر برجام، وابستگی هستهای بهدنبال داشت، CFT وابستگی مالی را رقم میزند. دشمن نه با مذاکره تغییر میکند، نه با امضا مهربان میشود. تنها زبانی که میفهمد، اقتدار است؛ و اقتدار از مسیر اعتماد به مردم و توان داخلی میگذرد، نه از امضای معاهداتی که طناب وابستگی را بر گردن کشور میاندازند.
سالهاست نامهای پرزرقوبرقی مثل «شفافیت مالی»، «استانداردهای جهانی»، «تعامل سازنده» یا «مبارزه با پولشویی» را شنیدهایم؛ اما پشت این عناوین فریبنده، سازوکارهایی نهفته است که بارها و بارها حاکمیت اقتصادی کشورها را به زنجیر کشیده است. آیا باید دوباره راهی را برویم که به بنبست ختم شد؟ تجربه برجام هنوز از یادمان نرفته. با امضای توافقات بینالمللی به امید گشایش اقتصادی، همهی دادههای راهبردی کشور در اختیار همانهایی قرار گرفت که بعدها، با یک امضا از توافق خارج شدند و حلقهی تحریمها را تنگتر کردند. حالا همان جریان سیاسی، همان گفتمان وابسته، باز سخن از پیوستن به کنوانسیونهایی میگوید که عملاً کنترل مبادلات مالی و بانکی ما را به دست نهادهای خارجی میسپارند.
نظام بینالملل امروز، نظامی مبتنی بر قدرت است، نه عدالت. معاهدات جهانی در ظاهر بر اصول اخلاقی استوارند، اما عملاً بر پایه منافع قدرتهای مسلط شکل گرفتهاند. آنها میخواهند بدانند پول ایران کجا خرج میشود، با چه کشورهایی مبادله دارد و چه نهادهایی را حمایت میکند. این یعنی نفوذ در ساختار اقتصادی و امنیتی کشور، نه همکاری برابر.
اما در این میان، نمیتوان همهی تقصیرها را متوجه جریان موسوم به «اعتدالگرا» دانست. بخشی از اصولگرایان نیز در سالهای اخیر، با سکوت یا مصلحتسنجیهای سیاسی، در برابر تکرار تجربههای پرخطر، واکنش جدی نشان ندادند. گاهی برای حفظ وحدت یا پرهیز از جنجال، از تبیین حقایق سر باز زدند؛ همان چیزی که رهبر انقلاب بارها بر آن تأکید کردند. نقد برجام، تبیین شکست آن و جلوگیری از تکرار خطا، مسئولیتی همگانی است، نه وظیفهی یک جناح. اصولگرایی اگر صرفاً به حفظ قدرت و واکنشهای شعاری محدود شود، از «جریان اصیل مقاومت» فاصله میگیرد و به نسخهای بیخاصیت از همان سیاستی تبدیل میشود که روزی نقدش میکرد.
تجربه نشان داده هرگاه به غرب اعتماد کردیم، ضرر کردیم. از برجام گرفته تا اینستکس، هر بار چیزی جز وعده و تحقیر نصیب ملت نشد. حالا همانها که ده سال کشور را در مسیر خطا بردند، دم از «تعامل سازنده» میزنند و با نام «مبارزه با پولشویی» میخواهند دست ایران را ببندند. سؤال ساده این است: اگر این کنوانسیونها به نفع ملت ایراناند، چرا همانهایی که تحریممان کردند، اینقدر برای عضویتمان اصرار دارند؟ مگر میشود دشمن دلسوز ما باشد؟
تجربهی تلخ اعتماد به معاهدات یکطرفه نباید تکرار شود. اگر بناست اقتصادی پویا داشته باشیم، راهش نه از نیویورک و پاریس میگذرد، بلکه از اتکا به ظرفیت داخلی، اقتصاد مقاومتی و پیوند با همسایگان میگذرد. کشورهایی که بهجای تسلیم، مسیر استقلال را برگزیدند، امروز ایستادهاند؛ ما نیز میتوانیم، اگر بار دیگر فریب واژههای بزکشده را نخوریم.