ابومحمد الجولانی، یا احمد حسین الشرع، تنها یک بازیگر نظامی یا رهبر یک گروه شورشی نیست؛ او نمونهای کلاسیک از شخصیتی است که در بستر آشوب، اشغال و مداخله خارجی، از دل هویت زخمی و تحقیر شده برخاسته اما در نهایت به عاملی برای تعمیق همان زخمها و تحقیرها بدل شده است. بررسی مسیر زندگی و تصمیمات او نشان میدهد چگونه فردی که نام خانوادگیاش «جولانی» است و ریشهاش به بلندیهای اشغالی جولان بازمیگردد، امروز در نقطهای ایستاده که نهتنها جولان را از دسترفته میپذیرد، بلکه اشغال و تجزیه دیگر بخشهای سوریه را نیز به بهای امتیازات سیاسی و اقتصادی توجیه میکند.
پدر احمد الشرع، آواره اشغال جولان در سال ۱۹۶۷ بود؛ نسلی که با زخم اشغال، رشد کرد. سابقه بازداشت، فرار از زندان، مهاجرت اجباری و حضور در ساختار حکومتی سوریه، نشان میدهد خانواده جولانی در متن تحولات سیاسی سوریه زیستهاند، نه در حاشیه آن. احمد الشرع در خانوادهای تحصیلکرده، در محلهای مرفه و نزدیک به مراکز قدرت دمشق بزرگ شد؛ نه در فقر مطلق و نه در حاشیهنشینی اجتماعی. این نکته مهم است، زیرا رادیکالیسم بنیادگرایی او نه از دل محرومیت، بلکه از دل محله های مرفه و مراکز قدرت سیاسی شکل گرفت.
او دانشجوی پزشکی بود؛ مسیری که میتوانست به خدمت اجتماعی ختم شود، اما حمله آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۳، بهانهای شد برای عبور او از جهان دانشگاهی به دنیای تروریستی وخشونت سازمانیافته. پیوستن به القاعده عراق، آموزش دیدن نزد زرقاوی و نقشآفرینی در طراحی عملیاتهای تروریستی، نشان میدهد که جولانی از همان ابتدا، ذهنی تشکیلاتی، سرد و محاسبه برای نفع شخصی داشت. بازداشت در کمپ بوکا، که بسیاری از چهرههای افراطی آینده از آن بیرون آمدند، نه نقطه توقف، بلکه مرحله بلوغ رادیکالیسم او بود.
در بوکا، جولانی با ابوبکر البغدادی آشنا شد و ایده «جهاد سوری» را صورتبندی کرد؛ نه بهعنوان دفاع از سرزمین، بلکه بهعنوان پروژهای برای تصاحب قدرت. مقاله ۵۰ صفحهای او درباره جهاد در سوریه، بیش از آنکه متنی ایدئولوژیک باشد، نقشه راهی برای بهرهبرداری از بحران آینده بود. همین نگاه ابزارمحور به دین، وطن و مردم، کلید فهم شخصیت سیاسی اوست.
ورود جولانی به سوریه با کمربندهای انتحاری و دلارهای بغدادی، نشاندهنده پیوند عمیق او با پروژههای فراملی است. هرچند بعدها تلاش کرد از داعش و حتی القاعده فاصله بگیرد، اما این جداییها نه از سر تحول فکری، بلکه نتیجه اختلاف بر سر رهبری، منابع و مدیریت قدرت بود. او از همان ابتدا نشان داد که حاضر است هر هویتی را تغییر دهد، اگر بقای سیاسیاش تضمین شود.
جولانی بهخوبی فهمید که در دنیای جدید، فقط اسلحه کافی نیست؛ تصویر، رسانه و روایت به همان اندازه اهمیت دارند. مصاحبههای حسابشده با الجزیره، سپس سیانان، تلاش برای ارائه چهرهای «میانهرو»، و سخن گفتن از نهادسازی و حقوق همه گروهها، بخشی از پروژه بازبرندسازی سیاسی او بود. او تروریسم را بهگونهای تعریف کرد که خود را از آن مبرا سازد و همزمان، مسئولیت خشونت را به «قدرتهای بزرگ» منتقل کند؛ بازی زبانیای که برای مصرف غربی طراحی شده بود.
اما نقطه اوج تناقض شخصیتی جولانی، در مرحله پس از سقوط بشار اسد آشکار شد. فردی که نامش یادآور جولان اشغالی است، امروز در برابر اشغال رسمی جولان توسط اسرائیل سکوت میکند. نهتنها سکوت، بلکه پذیرش از دست رفتن زادگاه و وطن؛ تا جایی که وزیر خارجه دولت تحت رهبری او، نقشهای از سوریه بدون جولان منتشر میکند. این لحظه، نقطه فروپاشی کامل ادعای «آزادیبخشی» است.
در جنوب سوریه، تانکهای اسرائیلی پیشروی میکنند؛ در شمال، ترکیه و گروههای وابستهاش مستقرند؛ در شمالشرق، نیروهای کرد با حمایت آمریکا منابع نفت و گاز را در اختیار دارند. سوریه عملاً به چندین منطقه تکه تکه شده تقسیم شده، اما جولانی این وضعیت را نه اشغال، بلکه «مرحله گذار برای ساختن کشور» مینامد. اینجاست که شخصیت او بهوضوح نمایان میشود: فردی که وطن را نه بهعنوان ارزش، بلکه بهعنوان متغیر قابل معامله در معادله قدرت میبیند.
رفع مشروط تحریمهای سزار، که یکی از شروط آن عدم تقابل با اسرائیل است، به نماد این معامله بدل شده است. جولانی تحریمها را جشن میگیرد، در حالی که حاکمیت ملی، منابع حیاتی آب، نفت و زمین، یکی پس از دیگری از دست میروند. گزارش اکونومیست درباره وخامت وضعیت اقتصادی سوریه پس از اسد، نشان میدهد که حتی این امتیاز اقتصادی نیز توهمی بیش نیست.
از منظر شخصیتشناسی سیاسی، جولانی نمونه «کنشگر فرصتطلب بحرانزی» است؛ فردی با توان تطبیق بالا، فاقد تعلق عمیق به خاک، و آماده قربانیکردن هویت ملی برای تثبیت قدرت شخصی. او از جولان شروع کرد، اما نه برای بازپسگیری آن؛ بلکه برای رسیدن به قدرت، حتی اگر مسیرش از واگذاری جولان، جنوب، شمال و شرق سوریه بگذرد.
و این الگو، محدود به سوریه نیست. «جولانیها» میتوانند در هر کشوری ظهور کنند؛ افرادی که با شعار نجات، وارد میشوند، با معامله بر سر حاکمیت باقی میمانند و در نهایت، تجزیه را بهعنوان واقعیت اجتنابناپذیر جا میزنند. تاریخ نشان داده است که وطنفروشی همیشه با پرچم دشمن انجام نمیشود؛ گاهی با لبخند، نوشتن مقاله در مجلات معتبر آمریکایی و مصاحبه تلویزیونی و تبریک رفع تحریم همراه است.
سوریه امروز، قربانی رهبرانی است که به نام ساختن، ویرانی را نهادینه میکنند. جولانی، با تمام تغییر چهرهها و واژگان، نماد این تراژدی است؛ مردی با نام جولان، که جولان را فروخت و از «شکوفایی و ساختن» سخن گفت. یک کلام ، مراقب جولانی های کشورتان باشید.

