ساختار و بنیاد عرصه علمی یک سرزمین را، نهاد مهمی بنام دانشگاه و جوامع و تشکل های فعال دانشجویی تشکیل می دهند. در نظام سیاسی جمهوری اسلامی نیز، چنین قاعده ای مستثنی و درواقع بلاموضوع نیست.
اگر چنانچه ما در عصر فعلی معضلات و بحران هایی در بطن اجتماع و درحقیقت کف میادین روز سیاست داخلی و اقتصاد و فرهنگ مان مشاهده می کنیم، الزاما می بايست ابتدای مراتب درصورتی که خودمان دانشجوی این مرز و بوم هستیم، گریبان خویش را گرفته، در مرتبه ثانی یقه نهاد علمی و پس از آن باید نوک پیکان انتقادات و شکوه و اعتراض را به سوی اشخاص مسول و سکاندار نشانه بگیریم.
پر واضح است که من باب نمونه، وقتی علنا در دل اکثریت قریب به اتفاق نسل دهه هشتادی کشورمان مشکل اساسی خودباختگی فرهنگی و شیفتگی افراطی و کاذب به سمت دنیای غرب، فقر مطالعه، بی بصیرتی، عدم ادراک و تفهیم مسائل سیاسی روز ایران و جهان و ایضا متاثر و متأسی شدن نسل ضد دربرابر تموّج ظاهری امپراطوری رسانه ای غربی ها وجود دارد، لذا اگر ما به عنوان فعال دانشجویی تکلیفی بر دوش خود می بینیم که با تقویت روحیه سیاسی در بین آنان چنین مسئله ای را مرتفع نماییم طبعا تدبیر بسیار مثبت و عمل دانشگاهی و نخبگانی تلقی می شود و جای تقدیر و تکریم نیز باقی است لکن، پیش از هر اقدامی، لازم است نهاد علمی _ دانشگاهی کشور را در مقام پاسخگو فرا خوانده و مطالبه ای مجدّانه و صریح و هویدا از شخصیت حقوقی دانشگاه کنیم که به چه علت با اهمال کاری و بعضا سوءمدیریت منجر شد جوانان امروز سرزمین اسلامی مان که آینده سیاسی مملکت برعهده اینان است و همچنین امید رهبری معظم برای اداره فردای انقلاب به این طیف دوخته شده، چنين ایراد و اشکال فکری و عقیدتی برایشان پدید آمده است.
اساسا فلسفه روز دانشجو در تاریخ شانزدهم آذرماه هرسال، به معنای ژرف یعنی ایستادگی تا پای جان برای احقاق حقوق حقه یک حاکمیت دربرابر زیاده خواهان عالم و صدای حقانیت و حق طلبی بودن ولو اگر منتهی به شهادت و کشته شدن در این راه شود که احلیمنالعسل است.
شهیدان مصطفی بزرگ نیا، مهدی شریعت رضوی و احمد قندچی، که در سال ۱۳۳۲ در یک چنین روزی در صحن دانشگاه تهران جان بر کف شربت شهادت را نوشیدند، مسلما نخستين علمداران جهاد سياسی و دانشگاهی تاریخ ایران کهن قلمداد می شوند و بعد ها نیز در اوایل انقلاب، شهدا و عزیزان گرانقدر دیگری نظیر امثال عبدالحمید دیالمه هم به جرگه قافله شهدای دانشگاهی و سیاسی اضافه شدند.
شهیدان فوقالذکر دانشگاه، در اعتراض به ورود نیکسون مقام ارشد و بلند پایه وقت ایالات متحده امریکا به تهران و نیت تحکیم و تثبیت روابط دیپلماتیک ایران و انگلستان ازجانب محمدرضاشاه، به ضرب گلوله گارد امنیتی رژیم نامشروع و الیگارشی پهلوی به شهادت رسیده و تا امروز نمادی از غیرت دانشجوی فعال و دلسوز و سیاسی انقلابی را به جای گذاشتند و اگر ما نیز خود را دانشجوی فعال بسيجی و عدالتخواه می پنداریم و در دانشگاه قدم نهاده ایم که نه صرفا تحصیل کنیم، بعداز چهار یا هشت سال یک مدرک کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکتری اخذ کنیم و سپس با استخدام در یک اداره و دستگاه دولتی و یا شرکت خصولتی و نظایر آن عمر مان را به طور روزمرگی سپری کنیم، بلکه ورود مان به دانشگاه به پشتوانه یک هدف مشخص آنهم کار تشکیلاتی است، فلذا باید ادامه دهنده راه این شهدای مذکور و ایضا شهدای هسته ای اخیر که گل سرسبد و سرآمد آنان، شهید دکتر فریدون عباسی و شهید دکتر محمدمهدی طهرانچی می باشند، باشیم.
انشاءالله که با تقویت روحیه سیاسی که در وهله اول باید شخص دانشجوی تشکیلاتی بدین قله یعنی سیاسی شدن برسد و بعد از این امر، هم نوعان و هم صنفان خود را به طرف فعالیت و سیاسی شدن در دانشگاه سوق دهد، بتوانیم امید و خودباوری را در جامعه اسلامی مان تزریق کرده و با یاری پروردگار یک به یک از تمامی مشقت ها و بحران های موجود در مباحث روابط بینالملل و مسائل داخلی عبور کنیم.

