محک صداقت خطاهای تکراری/ با تغییر اسم، مسیر غلط درست نمیشود!
«پیشتازی انزوا نیست! ملت ما پیشتاز شناخت آمریکا بود، حالا که ملتها به دنبالش شعارهای او را تکرار میکنند، این یعنی ما منزوی شدیم؟» این بخشی از سخنان جلیلی در جلسۀ 121 حکمت سیاسی بود؛ جلسۀ حکمت صدق در جنگ روایتهای سست علیه حقائق درست.
جلیلی جلسۀ قبل را به یاد آورد و از چالش صدق گفت که همه مدعی آناند، حتی آنان که صادق نیستند! صدق یعنی حرف و ضمیر منطبق باشد، فکر و عمل هم منطبق باشد. منافقین گواهی میدادند پیامبر فرستادۀ خداست، خدا هم میداند پیامبر فرستادۀ اوست، اما خدا گواهی میدهد که منافقین دروغ میگویند! «إِذا جاءَكَ المُنافِقونَ قالوا نَشهَدُ إِنَّكَ لَرَسولُ اللَّهِ وَاللَّهُ يَعلَمُ إِنَّكَ لَرَسولُهُ وَاللَّهُ يَشهَدُ إِنَّ المُنافِقينَ لَكاذِبونَ» حال بنگرید اگر این عدم تطابق حرف و ضمیر یا قول و عمل را در برابر 80 میلیون ایرانی یا 8 میلیارد انسان در جهان به خرج دهند.
جلیلی از همینجا سراغ صدق در سیاست رفت، آنجا که برای جلب آرا یا جذب دنبالکننده حرفی میزنند که صدق نیست، قولی میدهند که عمل نمیکنند. آن وقت سخن راست بقیه را با روایتهای خیالیشان به مبارزه میطلبند که اگر راست میگویی خودت شق القمر کن! «لَو ما تَأتينا بِالمَلائِكَةِ إِن كُنتَ مِنَ الصّادِقينَ» بدتر آنکه وقتی کسی با سخنی راست برنامۀ درستی را ارائه میکند، راست او را دروغ مینامند: «فَمَن أَظلَمُ مِمَّن كَذَبَ عَلَى اللَّهِ وَكَذَّبَ بِالصِّدقِ إِذ جاءَهُ » با این افراد چه باید کرد؟ قرآن یاد میدهد از این هوچیگریها نباید ترسید، بلکه باید صحنه را به عرصۀ استدلال بدل کرد.
جلیلی از محک قرآن برای راستگویی گفت. اگر سخن صدقی دارید، این شمایید که باید مدعی باشید تا طرف مقابل استدلال بیاورد؛ چنانکه قرآن میگوید اگر راست میگوید شما هم سورهای مثل این بیاورید: «قُل فَأتوا بِسورَةٍ مِثلِهِ… إِن كُنتُم صادِقينَ». یا در برابر مدعیان، صدق آنان را با نگاهشان به مرگ میآزماید: «إِن زَعَمتُم أَنَّكُم أَولِياءُ لِلَّهِ مِن دونِ النّاسِ فَتَمَنَّوُا المَوتَ إِن كُنتُم صادِقينَ» چنان که وقتی بهجای خدا سراغ غیرخدا و کدخدا میروند به آنها میگویند پس چرا جوابتان را نمیدهند اگر راست میگویید! «إِنَّ الَّذينَ تَدعونَ مِن دونِ اللَّهِ عِبادٌ أَمثالُكُم فَادعوهُم فَليَستَجيبوا لَكُم إِن كُنتُم صادِقينَ».
جلیلی بحث صدق را به اصرار برخی بر تکرار ده بارۀ راههای غلط کشاند. یک تجربۀ غلط را چند بار باید تکرار کرد؟ بعد میآیند اسمش را عوض میکنند! مگر با تغییر اسم، حقیقت فرقی میکند؟ جالب آنکه وقتی به آنها میگوییم، میگویند خودمان میفهمیم؛ اگر میفهمید، این فهم را چرا در رفتارتان بروز نمیدهید تا ببینم؟ چرا پس باز همان مسیر غلط تکراری را برای بار دهم تکرار میکنید؟ آزمون صدق یعنی همین. آنجا که قرآن میگوید «لیسئل الصادقین عن صدقهم»، مسئله فقط فهم حرف صدق نیست، منظور این است که وقتی کسی حرف صدق را فهمید، آیا به الزامات آن هم پایبند بود؟
این امتحان صدق است: چه کسی صدق را مییابد و در فکر و گفتار و رفتارش با یک آهنگ منسجم بروز میدهد. برنده و بازندۀ این امتحان در موقعیتهای دشوار آشکار میشود، مثلا در فشار حداکثری، مثل جنگ احزاب که تازه آنجا روشن شد چه کسانی سر بزنگاه حتی در صداقت خدا هم دچار تردید میشوند «ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسولُهُ إِلّا غُرورًا» و چه کسانی بدون هیچ تردیدی نه تنها حرف خدا را درست مییابند « وَلَمّا رَأَى المُؤمِنونَ الأَحزابَ قالوا هـٰذا ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسولُهُ وَصَدَقَ اللَّهُ وَرَسولُهُ »، بلکه صدق خود را با تقوا و یاری خدا و پیامبرش به نمایش میگذارند.
«إِنَّمَا المُؤمِنونَ الَّذينَ آمَنوا بِاللَّهِ وَرَسولِهِ ثُمَّ لَم يَرتابوا وَجاهَدوا بِأَموالِهِم وَأَنفُسِهِم في سَبيلِ اللَّهِ أُولـٰئِكَ هُمُ الصّادِقونَ». همین است که قرآن در این حزببندیها میگوید با تقوا همراه صادقان باشید: « يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكونوا مَعَ الصّادِقينَ » و با یاری خدا خود از صادقان باشید: «وَيَنصُرونَ اللَّهَ وَرَسولَهُ أُولـٰئِكَ هُمُ الصّادِقونَ». خدا این صدق را بیپاداش نمیگذارد و با نام و یاد و جای نیک (لسان صدق و مقعد صدق) آن را پاداش میدهد.

