روز شانزدهم آذر در حافظه تاریخی ایران تنها یک مناسبت تقویمی نیست؛ نشانهای است از برخورد دو نیروی متضاد: مطالبهگری اجتماعی از یکسو و استبداد سیاسی از سوی دیگر. انتخاب این روز بهعنوان روز دانشجو هم تصادفی نیست.
در ۱۶ آذر ۱۳۳۲، تنها چند ماه پس از کودتای ۲۸ مرداد و برکناری دکتر محمد مصدق، دانشگاه تهران به صحنه مقاومت دانشجویی تبدیل شد. در حالی که فضای کشور تحت شدیدترین فشارهای امنیتی قرار داشت و حکومت کودتا تلاش میکرد جامعه را وادار به سکوت کند، دانشجویان دانشکده فنی با اعتراض به حضور رسمی ریچارد نیکسون، معاون رئیسجمهور آمریکا و اعتراض به بازگشت سلطه خارجی دانشگاه را به مرکز مخالفت با استکبار تبدیل کردند. واکنش حکومت پهلوی تهاجمی و خشن بود و سه دانشجوی ایرانی به نام مصطفی بزرگنیا، احمد قندچی و مهدی شریعترضوی در همان روز به شهادت رسیدند. خون آن سه جوان، دانشگاه را از نهادی صرفاً آموزشی به بازیگری تاثیرگذار در تحولات سیاسی و اجتماعی دورۀ پهلوی بدل کرد؛ رخدادی که بعدها زمینهساز شکلگیری یکی از مهمترین کانونهای فکری و انقلابی در سالهای منتهی به انقلاب شد.
کتاب «رو تن این تخته سیاه» با روایت داستانی خود، تلاش میکند همین نقش بنیادین دانشگاه را از نگاه یک نسل تازه بازخوانی کند. نویسنده در قالب داستانی که از زاویه دید دختر نوجوانی به نام نازنین روایت میشود، پیوند میان یک واقعه تاریخی و پرسشگری یک نسل را بهتصویر میکشد. نازنین در آستانه ورود به دانشگاه است و شوق رفتن به این نهاد مهم را دارد، اما مخالفت مادر که تجربه تلخی از وقایع دانشگاهی دهههای قبل دارد باعث میشود او برای یافتن پاسخ، مسیر تحقیق و جستجو را آغاز کند. این انتخاب روایی، کتاب را از یک متن صرفاً تاریخی به تجربهای میاننسلی تبدیل میکند؛ تجربهای که در آن جوان امروز تلاش میکند بفهمد چرا دانشگاه در تاریخ ایران اینچنین حساس و سرنوشتساز بوده است.
نویسنده با بازگشت به وقایع ۱۳۳۲ و روایت آنها از زبان مادر و مادربزرگ نازنین، تصویری زنده از فضای پرتنش پس از کودتا ارائه میدهد؛ دورانی که حکومت پهلوی دانشگاه را نه یک مرکز علمی که تهدیدی سیاسی تلقی میکرد. حضور نیروهای امنیتی در محیط دانشگاه، حمله به تجمعات دانشجویی و ارعابهای مکرر نشاندهنده این حقیقت بودند که شاه از دانشگاه بیش از هر قشر دیگری هراس داشت. بازاریان، احزاب یا اصناف هرچند مخالف بودند، اما دانشگاه به دلیل شور جوانی، قدرت فهم و امکان سازماندهی، برای دربار و رژیم طاغوت خطر بالقوهتری محسوب میشد.
در جریان جستوجوهای نازنین، بخش مهمی از حقیقت واقعه ۱۶ آذر از خلال نوشتههای شهید مصطفی چمران آشکار میشود؛ فردی که خود در آن روزها دانشجو بوده و روایت او از وقایع، هم عینی و هم تحلیلی است. ترکیب روایت نسل قدیم در خانواده نازنین و یادداشتهای چمران، لایهای مستند به متن میدهد و نشان میدهد که این داستان پشتوانه تاریخی دارد نه آنکه صرفاً یک بازآفرینی ادبی باشد.
کتاب در بخشهایی نیز به نقش نیروهای اوباش مورد حمایت حکومت پهلوی، بهویژه چهرهای چون شعبان جعفری (شعبان بیمخ)، اشاره میکند. فردی که در وقایع ۲۸ مرداد نقش داشت و بعدها نیز در مواجهه با اعتراضات مردمی و دانشجویی فعال بود. این یادآوری، تصویری کاملتر از سازوکار سرکوب در دهه ۳۰ ارائه میکند و نشان میدهد که چگونه حکومت برای خاموش کردن اعتراضات از نیروهایی خارج از ساختار رسمی نیز بهره میبرد.
ارزش اصلی این کتاب در بازنمایی نقش دانشگاه بهعنوان نهادی تحولآفرین است. روایت کتاب تأکید میکند که دانشگاه تنها محل تربیت علمی نیست؛ بلکه باید مرکز آگاهی، مسئولیتپذیری و مقاومت در برابر استکبار، سلطه و بیعدالتی باشد. دانشجو اگرچه هنوز وارد محیط دانشگاه نشده، باید بداند که قدم در نهادی میگذارد که بار تاریخی سنگینی بر دوش دارد. این پیام اصلی داستان است. نقش دانشجو تنها خواندن و امتحان دادن نیست؛ بلکه شناخت جامعه، فهم تاریخ و احساس وظیفه نسبت به سرنوشت کشور نیز بخشی از هویت اوست.
در مجموع کتاب «رو تن این تخته سیاه» شاید از نظر ساختار ادبی بینقص نباشد، اما از نظر محتوایی اثری قابل توجه است. بهویژه برای دانشجویانی که میخواهند بدون پیچیدگیهای پژوهشی سنگین تصویری روشن از واقعه ۱۶ آذر و پیشزمینههای آن داشته باشند. کتاب میتواند مدخلی مناسب برای ورود به بحثهای دانشگاهی درباره تاریخ معاصر، جنبش دانشجویی و نسبت دانشگاه با قدرت سیاسی باشد. این اثر که به قلم هادی خورشاهیان و توسط انتشارات سوره مهر منتشر شده است، یادآوری میکند که دانشگاه حتی در سختترین روزهای تاریخ نهادی بیاثر و منفعل نبوده و نیست؛ و امروز نیز اگر قرار باشد جامعهای مسئول، پویا و آگاه شکل بگیرد، نقطه آغاز آن بیتردید دانشگاه و دانشجوست.

