شب روز دوشنبه 17 شهریورماه با حضور اهالی فرهنگ و ادبیات جایزۀ ادبی شهید سیدعلی اندرزگو با موضوع مقابله با تحریف تاریخ معاصر و مبارزه با تطهیر چهرۀ پهلویها برگزار شد و آثار برتر در سه بخش «رمان بزرگسال»، «رمان کودک و نوجوان» و «روایت و تاریخشفاهی» معرفی شدند. در بخش رمان کودک و نوجوان کتاب «سلفی با میرزا» به قلم طاهره مشایخ توانست رتبۀ دوم را به خود اختصاص دهد. در این بخش مروری خواهیم داشت به این اثر که توسط انتشارات سوره مهر وارد بازار نشر شده است.
داستان کتاب «سلفی با میرزا» از اولین برخورد ارسلان با کسی که شباهت ظاهری زیادی با میرزا کوچک دارد شروع میشود. در کوچهای نزدیک به مدرسه ماشین این فرد بهسرعت از کنار ارسلان عبور میکند و آب بارانی که در چاله جمع شده است لباس ارسلان را کثیف میکند. او که حسابی از این اتفاق و بیتوجهی راننده ناراحت است وقتی وارد مدرسه میشود و راننده ماشین را در حال سخنرانی کردن درباره میرزا میبیند تصمیم میگیرد انتقام اتفاقی که برایش افتاده است را از او بگیرد و دو تا از لاستیکهای ماشین او را با چاقو پاره میکند. ظهر همان روز در مسیر رسیدن به خانه ارسلان به کتابفروش پیری برای جابهجایی کتابهایش کمک میکند. در مغازه او لوحی پیدا میکند. این لوح مثل آهنربا جذب ارسلان میشود و او نمیتواند آن را از خود جدا کند.
ارسلان که هنوز در فکر عواقب کار صبحش است با تشویق دو دوستش دستبهکار خطرناک دیگری میزند و تصمیم میگیرد برای گرفتن عکس از مجسمه بزرگ میرزا که در میدان شهر است بالا برود. در حین بالا رفتن ناگهان کنترل خودش را از دست میدهد و ناخودآگاه در حال افتادن جمله روی لوح را تکرار میکند. «به نام خدای زمان و مکان که به جز او کسی نیست و فقط اوست خدای لامکان و لازمان» چشم که باز میکند خودش را در محیطی جدید میبیند. ابتدا متوجه زمان و مکانش نمیشود و فکر میکند در صحنه فیلمبرداری است و تمام این اتفاقات انتقامی است که مرد صبحی به خاطر لاستیکهای ماشینش میخواهد از او بگیرد. پوشش و نوع گفتار متفاوت ارسلان باعث میشود همه فکر کنند او اجنبی یا ارباب پسر است میرزا تنها کسی است که در زمان حضوش در زمان گذشته از او حمایت میکند. نشانههایی مثل عدم بویایی و چشایی و احساس درد و رفتار متفاوت مردم باعث میشود ارسلان کمکم باور کند که واقعاً به زمان میرزا کوچک سفر کرده است.
«سلفی با میرزا» به صورت اول شخص از زبان یک نوجوان پسر دردسرساز نوشته شده است. کتاب با عصبانی شدن ارسلان از اتفاقی که برایش افتاده است و انتقام او شروع میشود. ارسلان از اتفاق کوچکی مثل پاشیده شدن آب کثیف روی لباسش به شدت ناراحت میشود و احساس میکند این ظلم و بیتوجهی را هر جور هست باید جبران کند. کنار هم قرار گرفتن این اتفاق ساده با حضور قزاقهای روس در کوچهپسکوچه شهری که ارسلان در آن زندگی میکند انتخاب بهجا و جالبی است که نویسنده بهخوبی روی آن دست گذاشته است. اینکه زمانی کوچک و بزرگ مردم توسط خارجیها و اربابها در همین کوچهها کتک میخوردند و حرمتشان شکسته میشد و کسی کاری نمیتوانست بکند ولی حالا یک پسر بچه به فکر گرفتن انتقام چند قطره آب کثیف است نکته ظریف و جالبی بود که اگر خواننده نوجوان متوجه آن بشود نویسنده شروع هنرمندانهای داشته است.
تکرار و تأکید در بعضی از افکار و احساسات ارسلان در طول کتاب فراوان است. نویسنده بارها و بارها یک احساس و فکر را بدون اینکه از دریچهای جدید به آن نگاه کند تکرار میکند. ترفند نویسنده برای جبران این تکرارها استفاده از زبان عوامانه و کوچهبازاری بچههای این دوره است. اما از یکجایی به بعد این ترفند دیگر جواب نمیدهد و شاید خود این موضوع تکرارها را بیشتر نمایان میکند.
نویسنده به جای نام بردن از شخصیتهای تاریخی ناآشنا و زیاد و اتفاقاتی که بهسختی میتوان به آنها نزدیک شد از زاویه درست و جالبی به این برهه از تاریخ پرداخته است. مخاطب نوجوان بهراحتی میتواند با این نگاه تاریخ را درک کند. زیر بار ظلم بودن، تحقیر شدن، غیرت، وطندوستی، شجاعت، مردمدوستی و…چیزهایی است که خیلی خوب در کتاب به آنها پرداخته شده است.
رفت و آمد زیاد ارسلان بین زمانها کمی کار را سخت میکند و شاید نخ تسبیح اتفاقات تاریخی از دست خواننده خارج شود. هر بار که ارسلان به زمان میرزا میرود زمان زیادی از حضور پیشین او گذشته است. ولی بهخوبی در کتاب به این موضوع که میرزا با چه چیزهایی مبارزه میکرد و به چه علت، پرداخته شده و نوجوان پس خواندن کتاب تأثیر این موضوعات را روی خودش احساس خواهد کرد و احتمالاً اهداف مشترکی با میرزا پیدا میکند. در مجموع میتوان این کتاب را بهعنوان یک اثر ارزشمند و مفید به گروه سنی نوجوان پیشنهاد داد و امیدوار بود که ارتباط خوبی با کتاب برقرار شود.