شبه اتحادهای آمریکا

چگونه واشنگتن باید پیچیده‌ترین روابط خود را مدیریت کند:

بررسی مقاله “شبه اتحادهای آمریکا” که 23 آبان در “مجله امور خارجه” آمریکا (فارن افرز)، به قلم “ربکا لیسنر” منتشر شده است. مطالب درون قلاب {} تفسیر عصر ایرانیان از نکته های مقاله است. همچنین برای جلب توجه به برخی موارد، آنها را برجسته کرده یا زیر آن خط کشیده ایم. در این نوشته، گرفتاریهای آمریکا در مدیریت نیروهای نیابتی آن در برابر دشمنان اصلی آمریکا بعنی روسیه، جمهوری اسلامی ایران و چین نمایانده شده است. نویسنده در میان خطوط اذعان دارد، اوکراین، رژیم صهیونیستی و تایوان، که نیروهای نیابتی به قدرت رسانده توسط آمریکایند، علاوه بر قرار داشتن در سراشیبی وجودی، سرکشیهایی مداوم از منافع ارباب نیز میکنند که کار خود و مخدومشان را بسیار سخت کرده است. ترس اصلی نویسنده از جنگ چین برای بازگرداندن آن به سرزمین اصلی است که بزرگترین ضربه را به آمریکا وارد کرده و موقعیت آن از دو شبه متحد دیگر خطیر تر است.

ربکا {فریدمن} لیسنر، عضو ارشد سیاست خارجی ایالات متحده در شورای روابط خارجی است. او در دوران دولت بایدن، معاون دستیار رئیس جمهور و معاون مشاور امنیت ملی معاون رئیس جمهور بود. {ربکا و شوهرش ساموئل لیسنر، مانند دیگر دست اندرکاران رسانه و سیاست آمریکا، از یهودیان صهیونیست بوده اند}

دونالد ترامپ در طول مبارزات انتخاباتی موفق ریاست جمهوری خود در سال ۲۰۲۴، به رأی‌دهندگان اطمینان داد که جنگ‌های اوکراین و غزه را پایان خواهد داد، شاید حتی قبل از تصدی مقام ریاست جمهوری. اما هر دو درگیری با هزینه‌های انسانی زیادی ادامه یافت و دیپلماسی فقط به صورت نامنظم پیش رفت. نه ماه پس از ریاست جمهوری‌اش، ترامپ سرانجام آتش‌بس بین اسرائیل و حماس را برقرار کرد – اما تنها پس از آنکه بر شکست آتش‌بس به ارث رسیده از رئیس جمهور جو بایدن و تشدید بحران انسانی در غزه نظارت داشت. در همین حال، جنگ در اوکراین همچنان ادامه دارد.

  این چالش‌ها مختص ترامپ نیستند؛ آنها بایدن را نیز آزار می‌دادند. در واقع، دشواری پایان دادن به هر دو جنگ، معضلات استراتژیک پیش روی ایالات متحده در مدیریت زیرمجموعه‌ای کوچک اما حیاتی از شرکای خود را نشان می‌دهد: به اصطلاح شبه‌متحدان. شبه‌متحدان – که از پایان جنگ جهانی دوم، ایالات متحده همزمان با ایجاد سیستم اتحاد خود، آنها را پرورش داده است {یعنی اوکراین هم مانند اسرائیل و البته تایوان، رژیمهای جعلی ایجاد شده برای خدمت به منافع آمریکا بوده اند}- بیش از یک شریک هستند اما کمتر از یک متحد قراردادی. آنها در واشنگتن از جایگاه ویژه‌ای برخوردارند، اما فاقد ویژگی یک اتحاد هستند که بیشترین اهمیت را دارد: یک ضمانت امنیتی رسمی ایالات متحده.

  جنگ‌های اخیر در اوکراین و خاورمیانه، شبه‌متحدان را در مرکز سیاست خارجی ایالات متحده قرار داده است. ایالات متحده از اوکراین در مقاومت در برابر تلاش روسیه برای سلطه‌گری حمایت کرده و میلیاردها دلار سلاح پیشرفته برای نیروهای مسلح آن ارسال کرده است {اما در حقیقت آمریکا در اوکراین برای سلطه بر روسیه کودتا کرد!}. اوکراین حاکمیت و استقلال سیاسی خود را حفظ کرده است، در حالی که روسیه بیش از یک میلیون تلفات نظامی و خسارات مادی قابل توجهی متحمل شده است – نتایجی که بدون درگیری مستقیم بین مسکو و واشنگتن به دست آمده است {تعداد نفرات فعال ارتش روسیه بر پایه آمار غرب 1.1 میلیون نفر بوده که نشان میدهد آمار یک میلیون تلفات خانم نویسنده چقدر اغراق آمیز است}. در خاورمیانه، ایالات متحده یک کمپین به رهبری اسرائیل را فعال کرده که برنامه هسته‌ای ایران را به عقب رانده و شبکه منطقه‌ای گروه‌های مسلح نیابتی آن را از بین برده است، حتی در حالی که این عملیات‌ها فاجعه انسانی در غزه را نیز تشدید کرده‌اند {اعتراف به اینکه همه این جنایات از آمریکاست}. این سابقه به مزایای حمایت از شبه‌متحدان قوی در خطوط مقدم ژئوپلیتیک اشاره دارد: این روابط به ایالات متحده اجازه می‌دهد تا منافع خود را در مناطق مهم از طریق ابزارهای غیرمستقیم و کم‌هزینه‌تر {صدها میلیارد دلار به تصریح ترامپ} پیش ببرد.

 اما تلاش‌های ایالات متحده برای مدیریت نقش خود در این جنگ‌ها، معضلات استراتژیک مختص شبه‌متحدان را نیز برجسته کرده است که به ویژه در زمان جنگ برجسته می‌شوند. اگر ترامپ می‌خواهد به هدف خود برای برقراری صلح در خاورمیانه و اروپا دست یابد، دولت او باید این معضلات را بهتر مدیریت کند. و تجربه واشنگتن با اوکراین و اسرائیل باید به برنامه‌ریزی برای یک احتمال پرخطر شامل تایوان، یکی دیگر از متحدان شبه‌نظامی در یک محله خطرناک، کمک کند.

فراتر از دوستان

ایالات متحده در شبکه گسترده روابط خود در سراسر جهان، اکثر دوستانش را به عنوان متحد یا شریک طبقه‌بندی می‌کند. واشنگتن با معاهدات قانونی مدون که شامل بندهای دفاع متقابل است، به متحدان خود متعهد است. این تعهد که حمله به یکی از آنها حمله به همه متحدان است، امنیت متحدان را تقویت می‌کند و چتر هسته‌ای ایالات متحده را گسترش می‌دهد. در مقابل، شرکا ممکن است از ایالات متحده کمک امنیتی دریافت کنند، اما فرض نمی‌کنند که ارتش ایالات متحده در صورت حمله به آنها به کمک آنها بیاید.

 شبه متحدان، دسته سوم ناخوشایندی را تشکیل می‌دهند. اینها کشورهایی هستند که ایالات متحده از طریق آنها فرصت‌هایی را برای پیشبرد منافع خود می‌بیند. آنها ممکن است آموزش و کمک نظامی قابل توجهی دریافت کنند، میزبان حضور گسترده نیروهای آمریکایی باشند و از نزدیک با واشنگتن هماهنگی کنند. برخی حتی از عنوان گیج‌کننده‌ای که توسط رئیس جمهور به عنوان “متحد اصلی غیر ناتو” اعطا شده است، برخوردارند که مستلزم تعهد امنیتی نیست. و برخلاف شرکا، دامنه و مقیاس سرمایه‌گذاری واشنگتن در امنیت آنها، ابهامی را در مورد اینکه آیا و تا چه حد ایالات متحده در صورت حمله به شبه متحدان برای دفاع از آنها مداخله خواهد کرد، ایجاد می‌کند. در واقع، ایالات متحده گاهی اوقات به دفاع از شبه‌متحدان خود برخاسته است، مانند زمانی که دو بار در سال ۲۰۲۴ به اسرائیل در شکست حملات هوایی ایران و بار دیگر در طول جنگ ایران و اسرائیل در ماه ژوئن کمک کرد. اما دلایل خوبی وجود دارد که چرا ایالات متحده از گسترش نوع تعهد دفاعی متقابل که یک اتحاد پیمانی را تقویت می‌کند، خودداری می‌کند – از جمله نگرانی‌ها در مورد درگیر شدن در منطقه‌ای آشفته، تحریک یک دشمن یا تعهد به دفاع از شریکی که ممکن است سیاست‌های ترجیحی واشنگتن را دنبال نکند. این ابهام، شبه‌متحدان را به ابزارهای ضعیف‌تری برای بازدارندگی و اطمینان‌بخشی نسبت به اتحادهای رسمی تبدیل می‌کند و به توضیح این موضوع کمک می‌کند که چرا شبه‌متحدان در مقایسه با متحدان پیمانی، در برابر تجاوز خارجی آسیب‌پذیرتر هستند.

  با وجود سرمایه‌گذاری عمیق واشنگتن در این روابط، شبه‌متحدان اغلب منافعی دارند که با منافع ایالات متحده متفاوت است. رهبران شبه‌متحدان، دستور کار و سیاست‌های داخلی خود را دارند، به ویژه هنگامی که کشورشان در جنگ است. ایالات متحده بارها این پویایی‌ها را با اوکراین و اسرائیل تجربه کرده است، چالشی که من به عنوان یک مقام ارشد در کاخ سفید بایدن از نزدیک شاهد آن بودم. در هر دو مورد، سیاست ایالات متحده در پی آن بود که شبه‌متحدان را قادر سازد تا ضمن مدیریت اختلافات بر سر استراتژی دیپلماتیک و نظامی، اهداف مشترکی را دنبال کنند.

در جریان عملیات ضدحمله اوکراین علیه روسیه در سال ۲۰۲۲، رهبران نظامی اوکراین و ایالات متحده به طور مشترک استراتژی‌ای را برای نفوذ به خطوط دفاعی روسیه در خرسون و تصرف قلمرویی تدوین کردند که به نیروهای اوکراینی امکان می‌داد پل زمینی متصل کننده کریمه به اوکراین اشغالی را بشکنند. با این حال، این طرح با مواجهه با بیزاری قابل درک اوکراین از شکستن خطوط دفاعی روسیه که یک تلاش فوق‌العاده خونین بود – و رقابت‌های منحرف کننده بین فرماندهان و رهبری سیاسی اوکراین، با شکست مواجه شد. با وجود برنامه‌ریزی دقیق مشترک، سیاست‌گذاران ایالات متحده نتوانستند کار چندانی برای وادار کردن اوکراین به ادامه این عملیات انجام دهند {اقرار به اینکه طرحهای اصلی در جنگ اوکراین آمریکاییست و شکست کنونی نیز نهایتا از آن آمریکاست}. الزامات سیاسی داخلی نیز به طور مشابه مانع از آن شده است که ولودیمیر زلنسکی، رئیس جمهور اوکراین، گام دردناک اما ضروری کاهش سن خدمت سربازی از ۲۵ به ۱۸ سال را برای رفع کمبود نیروی انسانی بردارد، که به نوبه خود تقاضا برای تجهیزات نظامی از ایالات متحده و اروپا را تشدید کرده است.

  معضل منافع متفاوت، سیاست‌گذاری ایالات متحده در قبال اسرائیل را نیز از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ به چالش کشیده است. حمله فجیع حماس در زمانی رخ داد که بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل، از نظر سیاسی آسیب‌پذیر بود و با اتهامات جدی فساد روبرو بود. او ماهرانه توانسته است در قدرت بماند، اغلب با انجام اقداماتی که واشنگتن با آنها مخالف بود: محدود کردن کمک‌های بشردوستانه به غزه، گسترش شهرک‌سازی‌ها در کرانه باختری و تشدید حملات به ایران و حزب‌الله، شبه‌نظامیان نیابتی لبنانی آن. بنابراین، دو سال گذشته اختلافات سیاسی واقعی و همچنین محدودیت‌های نفوذ ایالات متحده بر تصمیم‌گیری اسرائیل را آشکار کرده است{یعنی بر عکس اوکراین که آمریکا آنرا به اتخاذ استراتژیهای تهاجمی تر وادار میکرده، در منطقه خاورمیانه آمریکا ترس بیشتری از درگیری مستقیم دارد}.

 در بازی

ایالات متحده همچنین ممکن است در مورد چگونگی ارزیابی یا مدیریت خطر تشدید تنش، از شبه‌متحدان خود فاصله بگیرد. اگرچه واشنگتن ممکن است منافع استراتژیک قوی در نتیجه جنگ‌هایی که شبه‌متحدان در آن دخیل هستند، داشته باشد، اما می‌تواند میزان مشارکت خود را تنظیم کند. برای شبه‌متحدان، ریسک همیشه بالاتر و اغلب وجودی است. آنها ممکن است بیشتر مایل به قمار روی گام‌هایی باشند که می‌تواند منجر به تشدید قابل توجه تنش شود، از جمله اقداماتی که می‌تواند حامیان مالی آنها را به درگیری مستقیم بکشاند. و در برخی موارد، نکته اصلی، درگیری است.

تحمل ریسک بیشتر کی‌یف از ماه‌های اولیه حمله روسیه، باعث ایجاد اصطکاک در روابط ایالات متحده و اوکراین شده است. در دوران دولت بایدن، رهبران اوکراین فهرست آرزوهای همیشگی خود را از سیستم‌های تسلیحاتی توانمندتر داشتند. موشک‌های دوربرد موسوم به ATACMS (سیستم موشکی تاکتیکی ارتش) در صدر این فهرست قرار داشتند و برخلاف برخی دیگر از سیستم‌های پیچیده‌ای که اوکراینی‌ها درخواست کرده بودند، این موشک‌ها نویدبخش کاربرد نظامی واقعی بودند. اما مقامات بایدن معتقد بودند که ارائه این موشک‌ها از نظر آمادگی نظامی ایالات متحده و احتمال تشدید تنش، خطراتی را به همراه دارد. کشمکش‌های چند ساله بعدی بین کی‌یف و واشنگتن، توجه را از سایر بحث‌های سیاسی و الزامات نظامی اوکراین منحرف کرد. زمانی که بایدن در آوریل 2024 مجوز ارسال تعداد محدودی ATACMS به اوکراین را با محدودیت‌های واضح در استفاده از آنها صادر کرد، این سلاح‌ها مزایای تاکتیکی ارائه می‌دادند اما پیشرفت استراتژیکی ایجاد نکردند. پویایی مشابهی، البته کمتر علنی، در جریان بود، زیرا اوکراین بارها به دنبال اجازه استفاده از تجهیزات آمریکایی برای حمله به خاک روسیه بود. اوکراین در نهایت رضایت محدود ایالات متحده را به دست آورد.

 در هر دو مورد، اوکراین حاضر بود برای کسب پیروزی‌های نظامی یا حتی روحیه‌بخش قمار کند و احتمالاً از مداخله نظامی مستقیم ایالات متحده استقبال می‌کرد، در حالی که واشنگتن به دنبال برآورده کردن نیازهای نظامی کیف و جلوگیری از تشدید تنشی بود که ایالات متحده یا ناتو را مستقیماً وارد جنگ می‌کرد. تلاش‌ها برای حل این تنش منجر به سیاست‌های غیربهینه برای هر دو طرف شد: واشنگتن ریسک بیشتری از آنچه می‌خواست پذیرفت، اما نه به اندازه‌ای که برای اوکراین یک تقویت قاطع به ارمغان بیاورد.

 ایالات متحده در جنگ‌های اخیر خود با حزب‌الله و ایران، تنش‌های مشابهی را با اسرائیل مدیریت کرده است. در روزهای بلافاصله پس از 7 اکتبر، بایدن رهبری اسرائیل را از حمله پیشگیرانه به حزب‌الله منصرف کرد و درخواست نتانیاهو برای مشارکت نظامی ایالات متحده در این حمله را با این استدلال که این حمله باعث ایجاد یک طوفان آتشین منطقه‌ای در زمانی می‌شود که اسرائیل برای یک جنگ چند جبهه‌ای آمادگی ندارد، رد کرد. در آوریل ۲۰۲۴، پس از آنکه ایران اولین حمله هوایی خود را به اسرائیل انجام داد، بایدن به نتانیاهو گفت که ایالات متحده از حمله متقابل اسرائیل علیه ایران حمایت نخواهد کرد و از او خواست که ماهیت ناموفق حمله ایران را به عنوان یک پیروزی، به لطف عملیات دفاعی مشترک، بپذیرد. نتانیاهو تا حدودی این توصیه را پذیرفت و بدون اینکه ادعای عمومی برای این حمله داشته باشد، یک سایت دفاع هوایی استراتژیک در داخل ایران را هدف قرار داد.

 وقتی ترامپ به قدرت رسید، به وضوح نشان داد که ترجیح می‌دهد برنامه هسته‌ای ایران را از طریق دیپلماتیک حل و فصل کند. با این وجود، اسرائیل یک کمپین نظامی علیه ایران آغاز کرد. این واقعیت که فقط ارتش ایالات متحده بمب‌هایی با قابلیت نفوذ به تأسیسات هسته‌ای ایران داشت، به این معنی بود که نتانیاهو روی دخالت نهایی واشنگتن شرط بسته بود، قماری که در ماه ژوئن نتیجه داد، زمانی که ترامپ مجوز حملات ایالات متحده را صادر کرد. از میان تمام نقاطی که منافع بین ایالات متحده و شبه متحدانش در آنها متفاوت است، تشدید تنش و تحمل ریسک، پرخطرترین حوزه‌ها هستند زیرا خطر درگیری بیشترین است.

 محدودیت‌های اهرم

اگر قدرت نسبی و وابستگی مادی به طور مرتب به نفوذ تبدیل شوند، ایالات متحده اهرم فشار زیادی بر شبه متحدان خود خواهد داشت و در نتیجه توانایی مدیریت تنش از طریق ابزارهای قهری، مانند خودداری از تحویل سلاح، و دیکته کردن تصمیمات زمان جنگ را خواهد داشت. اما واقعیت پیچیده‌تر است. رابطه بین ایالات متحده و شبه متحدانش، به ویژه در زمان جنگ، خود یک مرکز ثقل است: اگر رابطه متزلزل شود، این گسست به نفع دشمن است.

 وقتی شبه متحدان در جنگ‌های طولانی می‌جنگند، موثرترین راه برای ایالات متحده برای دستیابی به نتیجه مطلوب خود، یا کمک به شریک خود برای پیروزی کامل در جنگ یا متقاعد کردن دشمن است که حمایت تا رسیدن به یک توافق مطلوب مذاکره شده ادامه خواهد یافت. این پویایی‌ها، خودداری از حمایت نظامی حیاتی به عنوان اهرمی در شکل‌دهی به نحوه جنگیدن یک شبه‌متحد و پذیرش صلح توسط آن را دشوار می‌کند. و پایان دادن به جنگ‌هایی که شامل حمایت از شبه‌متحدان می‌شوند را چالش‌برانگیز می‌کند.

 ترامپ در تلاش خود برای پایان دادن به جنگ در اوکراین، محاسبه کرد که وابستگی اوکراین به ایالات متحده به این معنی است که او می‌تواند کیف را به سمت یک توافق مذاکره‌ای که به شدت به نفع مسکو است، سوق دهد. ترامپ این فرضیه را با سرزنش علنی زلنسکی در دفتر بیضی شکل و سپس قطع کمک‌های نظامی و اطلاعاتی آزمایش کرد. با این حال، این ترفند به جای مجبور کردن اوکراین به دادن امتیازاتی که به جنگ پایان دهد، تنها شکنندگی پیوندهای بین کیف و واشنگتن را در دولت ترامپ برجسته کرد و باعث شد کرملین استراتژی سرکشی دیپلماتیک خود را دو چندان کند و فشار نظامی را تشدید کند.

 بایدن رویکرد مخالف را در پیش گرفت. در سال 2022، ایالات متحده و متحدان گروه 7 آن اعلام کردند که قصد دارند از اوکراین “تا زمانی که لازم باشد” حمایت کنند. این تعهد و حمایت مداوم پس از آن، اراده اوکراین برای جنگیدن را تقویت کرد و این پیام را مخابره کرد که زمان به نفع روسیه نیست. اما این امر دو واقعیت دشوار را پنهان کرد: اینکه کنگره به طور نامحدود میلیاردها دلار حمایت از اوکراین را حفظ نخواهد کرد و اینکه پایان دادن به جنگ ناگزیر مستلزم فشار بر کیف برای عقب‌نشینی از هدف دست‌نیافتنی کوتاه‌مدت خود برای بازگرداندن مرز پیش از حمله است.

تلاش‌های ایالات متحده برای استفاده از اهرم فشار خود برای تعدیل اهداف جنگی حداکثری اسرائیل و پایان دادن به جنگ در غزه همیشه با مشکلاتی همراه بوده و با عمیق‌تر شدن فاجعه انسانی در غزه، این مشکلات بیشتر هم شده است. دولت بایدن دائماً با این سوال دست و پنجه نرم می‌کرد که آیا و چگونه حمایت نظامی از اسرائیل را در زمانی که اسرائیل همچنان در معرض تهدید ایران و حزب‌الله است، مشروط کند. در ماه مه 2024، در انتظار عملیات نظامی بزرگ اسرائیل در رفح، به این امر نزدیک شد. بایدن با نگرانی از اینکه این اقدام نزدیک به یک میلیون غیرنظامی را به خطر بیندازد و چشم‌انداز آتش‌بس را تضعیف کند، اعلام کرد که سلاح‌های لازم برای حمله را تأمین نخواهد کرد و تحویل بمب‌های 2000 پوندی را متوقف کرد. مقامات بایدن در نهایت موفق شدند اسرائیل را متقاعد کنند که عملیات رفح خود را که یکی از چندین موفقیت متوسط ​​در استفاده از فشار برای بهبود نتایج بشردوستانه در غزه بود، کاهش دهد و هرگز تحویل بمب‌های 2000 پوندی را از سر نگرفت. اما نگرانی دولت در مورد محدود کردن حمایت از اسرائیل در حالی که با سایر تهدیدات منطقه‌ای روبرو بود، گزینه‌های محدودیت‌های بیشتر را محدود کرد.

  ترامپ رویکرد بسیار متفاوتی را در پیش گرفته است. در طول نه ماه اول ریاست جمهوری خود، او تا حد زیادی به اسرائیل اختیار تام داد تا عملیات غزه را آنطور که می‌خواهد انجام دهد و عملاً از تصمیم آن برای از سرگیری جنگ در ماه مارس پس از آتش‌بس، توقف ارسال کمک‌های بشردوستانه و حمله به شهر غزه حمایت کرد. اما پس از آنکه اسرائیل تلاش کرد با حمله هوایی ماه سپتامبر در قطر، مذاکره‌کنندگان حماس را به قتل برساند، ترامپ تغییر رویه داد و نتانیاهو را تحت فشار قرار داد تا با آتش‌بس موافقت کند. ترامپ با تهدید معتبر، هرچند ظاهراً نامشخص، به ترک منطقه، نتانیاهو را مجبور کرد تا عناصری از طرح صلحی را که قبلاً با آن مخالف بود، بپذیرد و جنگ را متوقف کند. اگرچه رابطه ایالات متحده با اسرائیل از نظر سیاسی بیشترین تنش را دارد، ایالات متحده همیشه با بده‌بستان بین مزایای استراتژیک حمایت کامل از شبه‌متحدان و وسوسه تبدیل این حمایت به نفوذ معنادار بر تصمیم‌گیری‌های نظامی و دیپلماتیک مواجه خواهد بود.

 نخ کردن سوزن

 معضلات استراتژیکی که شبه‌اتحادها ایجاد می‌کنند، برای سیاست‌گذاران بی‌پایان ناامیدکننده است. اما آنها اینجا هستند که بمانند. پایان دادن به جنگ در اوکراین با شرایط مطلوب و حفظ آتش‌بس شکننده در غزه، مستلزم پیمایش ماهرانه این معضلات است. از تجربه اخیر ایالات متحده با اوکراین و اسرائیل درس‌های متعددی می‌توان آموخت. اولاً، رهبران با وسوسه‌ای برای پنهان کردن اختلافات و اغراق در همگرایی منافع، به ویژه هنگام کمک به دفاع از یک شریک نزدیک در برابر تجاوز وحشیانه، مواجه هستند. اما واشنگتن باید متعهد شود که تنها در صورتی از شبه‌متحدان در جنگ‌ها حمایت کند که اهداف کاملاً مشخصی داشته باشند که با اهداف خود واشنگتن مطابقت داشته باشد. هنگامی که ایالات متحده تصمیم به انجام چنین حمایتی می‌گیرد، باید سازوکارهایی را برای همسو کردن اولویت‌ها و مدیریت خصوصی اختلافات ایجاد کند. مدل‌ها شامل کانال‌های برنامه‌ریزی نظامی ایالات متحده و اوکراین و گفتگوی استراتژیک ایالات متحده و اسرائیل به رهبری مشاور امنیت ملی در مورد ایران است. و ارتباط شفاف در سطح رهبران بسیار مهم است.

  سیاست‌گذاران همچنین باید اشکال معتبری از اهرم را برای شکل‌دهی به رفتار شبه‌متحدان طراحی کنند. کمک‌های امنیتی باید از نظر استراتژیک تنظیم شوند – چارچوب‌بندی مجددی که بر منافع ایالات متحده تأکید می‌کند، نه بر مفاهیم اجباری مشروط بودن کمک‌ها. چنین فرآیندی با انتقال انتظارات روشن به صورت کتبی، مانند محدودیت‌های استفاده نهایی از تجهیزات نظامی ایالات متحده، آغاز می‌شود. حتی تخلفات جزئی نیز باید در مراحل اولیه مورد توجه قرار گیرند تا انتظار اجرای آنها ایجاد شود. اگر کاخ سفید به طور منظم روند بررسی تحویل سلاح‌های ایالات متحده را ادامه دهد، می‌تواند بهتر اطمینان حاصل کند که سرعت و محتوای این انتقالات با اهداف سیاسی و الزامات قانونی همسو است، نه اینکه به صورت خودکار انجام شود. کنگره یک شریک ضروری است: می‌تواند خود محدودیت‌هایی را وضع کند و همچنین با واگذاری سرزنش به کاپیتول هیل به حفظ روابط در سطح رهبران کمک کند.

 پیام‌رسانی دقیق عمومی می‌تواند همه این موارد را آسان‌تر کند. بسیار مهم است که حمایت قوی از شبه‌متحدان را نشان دهیم و این حمایت را برای مردم آمریکا توضیح دهیم، بدون اینکه تعهداتی ایجاد کنیم که عقب‌نشینی از آنها از نظر سیاسی پرهزینه شود. اغلب، منتقدان سیاست صحیح بایدن در اوکراین، تفاوت بین لفاظی‌های تند او و نگرانی‌های موجه او در مورد تشدید تنش را بهانه می‌کردند. پایبندی به سیاستی مبنی بر اینکه نباید “هیچ اختلاف نظری” بین ایالات متحده و شبه‌متحدش وجود داشته باشد، یک اشتباه است زیرا انتخابی غیرممکن بین دفن اختلاف نظر و جذب واکنش سیاسی مرتبط با یک جدایی عمومی ایجاد می‌کند.

  یک درگیری حتی مهم‌تر شامل یک شبه‌متحد می‌تواند در افق در کمین باشد: جنگ بین چین و تایوان. ایالات متحده می‌تواند به سرعت به یک مبارز مستقیم در چنین درگیری تبدیل شود، که ریسک بسیار بیشتری را متحمل می‌شود، اما همچنین نفوذ بسیار بیشتری بر روند جنگ و نتیجه آن اعمال خواهد کرد. اما حتی اگر ایالات متحده به طور کامل از طرف تایوان مداخله کند، معضلات شبه اتحاد دوباره ظاهر می‌شوند: منافع واگرا و انگیزه‌های سیاسی-داخلی، به ویژه با توجه به سیاست بسیار قطبی تایوان؛ گام‌های تشدیدکننده از سوی تایپه که می‌تواند تلاش‌های واشنگتن برای مدیریت دقیق ریسک را تضعیف کند؛ و دشواری یافتن یک پایان بازی مورد قبول طرفین. همه این چالش‌ها، اهمیت هماهنگی آرام در زمان صلح بین واشنگتن و تایپه را برای ایجاد هماهنگی در برنامه‌های نظامی فرضی و اهداف جنگ، رویه‌های مدیریت تشدید و ارسال سیگنال به پکن و شرایط پایان دادن به جنگ، دو چندان می‌کند.

 رهبران نمی‌توانند دوستان نزدیکی مانند اسرائیل، تایوان و اوکراین را که بر روی خطوط گسل ژئوپلیتیکی قابل اشتعال قرار دارند، از دست بدهند – و انجام این کار به نفع ایالات متحده نیز نخواهد بود. اما برای پیشبرد منافع ایالات متحده، واشنگتن به پاسخ‌های بهتری برای معضلات استراتژیک ذاتی در مدیریت شبه اتحادها نیاز دارد. سیاست‌گذاران تنها با دست و پنجه نرم کردن با موفقیت‌ها و شکست‌های اخیر می‌توانند یک کتاب راهنمای بهتر تدوین کنند.

 

مقالات مرتبط

چگونه انقلاب اسلامی تاریخ را از اسارتِ «تضاد» رهانید؟

«ولایتِ عشق» و «تیغِ تبرّی» بر رگِ دوگانه‌های کاذب تاریخ معاصر محکوم…

7 آذر 1404

دولت آمریکا شایسته ارتباط با جمهوری اسلامی نیست

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی 6 آذرماه در سخنانی تلویزیونی…

از خسارت محض تا دروغ محض

پنجشنبه، رهبر معظم انقلاب در سخنرانی خود، شایعه سراسری و هماهنگ مبنی…

دیدگاهتان را بنویسید