پیروزی دموکراتها یا شکست دموکراسی؟
پیروزی اخیر یک نامزد سوسیالیست دموکرات در انتخابات شهرداری نیویورک، فراتر از یک تغییر محلی در سیاستهای شهری، یک نشانهی بینالمللی از بحرانی عمیق در ساختار لیبرال دموکراسی غربی است. این رویداد نه یک جشن عریان برای دموکراسی، بلکه نشانه بحران مشروعیت ساختاری و سیاسی در مهد سرمایهداری جهانی است.«واردات سوسیالیسم» در مقابل سالها «صادرات نئولیبرالیسم».
هر انتخاباتی که در غیاب همهپرسی (رفراندوم) برای تعیین نوع و شالودهٔ ساختار کلان نظام برگزار شود، در واقع، صرفاً امتداد مشروعیتندار دیکتاتوری قبلی است که اینک با پوششی مدرن ظاهر شده است. در نظامهای غربی، این «دیکتاتوری» نه لزوماً فردی، بلکه دکترین نئولیبرالیسم و ساختارهای اقتصادی-اجتماعی مرتبط با آن است که خود را تنها گزینهٔ ممکن معرفی میکند.
اساسا لیبرالیسم با دموکراسی قابل جمع نیست و جایی که ایمان به دیکتاتوری بازار آزاد وجود داشته باشد قطعا با مردمسالاری حقیقی تضاد وجود دارد. مردم نیویورک به خصوص جوانان نیویورکی با انتخاب آگاهانه شخصیتی که خود را «دشمن نئولیبرالیسم» و «دشمن نسل کشی در فلسطین» و «حامی فلسطین» معرفی کرده است در حقیقت به لیبرال سرمایه داری غرب رأی «نَه» دادهاند. این اقدام بیش از آنکه نشاندهندهٔ «کارایی» نظام انتخاباتی باشد یک اعتراض بنیادین به وضعیت موجود و شکستهای اقتصادی و نابرابریهای اجتماعی برآمده از این دکترین است.
همانطور که قبل از انقلاب اسلامی ایران (۴۷ سال پیش) انتخاباتهای متعدد در نظام سلطنتی با اینکه ظاهراً نماد دموکراسی بودند اما در مواجهه با فریاد جمعی «مرگ بر شاه» در خیابانها مشخص شد که صرفاً ابزاری برای حفظ مشروعیت ظاهری قدرت مسلط بودهاند. مشروعیت واقعی برای ساختار جدید تنها با برگزاری رفراندوم و تعیین نوع نظام توسط مردم محقق شد. به قیاس همین تجربه، پیروزی شخصیتهای معترض به وضع موجود در آمریکا همانند فرستادن یک «مصدق» به داخل دستگاه سلطنت نئولیبرالیسم است. این «چکش سوسیالیسم» بر «ارّه نئولیبرالیسم» فرود آمده تا اعلام کند که مردم خواهان تغییر ساختار بنیادین هستند نه صرفاً تغییر چهرههای داخل ساختار. اگر این رویداد قطعهی اول یک دومینو باشد و نهایتاً به استقلالخواهیهای منطقهای و گسستهای ساختاری منجر شود آنگاه آمریکا به نقطهٔ عطف سیاسیای مشابه با ایرانِ ۴۷ سال پیش خواهد رسید. جایی که مشروعیت نظام نه از طریق انتخابات بلکه از طریق همهپرسی تعیین میشود.
در سطح جهانی نیز رویدادهای بعد از هفتم اکتبر و واکنش دولتهای غربی بهویژه آمریکا به جنگ غزه شکاف عمیقتر و گستردهتری را میان دولتها و افکار عمومی ایجاد کرد. حمایتهای بیدریغ از اسرائیل و نادیده گرفتن فاجعهٔ انسانی نه تنها یک بحران اخلاقی بلکه یک بحران اعتماد سیاسی را در میان رأیدهندگان برانگیخت که در تقویت نامزدهای منتقد وضع موجود نقش داشت. در سوی دیگر ظهور پدیدهٔ خاویر میلی در آرژانتین که با شعارهای نئولیبرالیستی افراطی به پیروزی رسید نشاندهندهٔ یک واکنش متضاد و رادیکال به شکستهای سیستم نئولیبرالی است. آمریکا همواره از طریق نیروهای دستنشانده خود (پسران شیکاگو) تلاش میکند تا در کشورهایی که ممکن است منافع آمریکا را به خطر بیاندازد دخالت کرده و سیاستهای نئولیبرالی را پیاده کند.
تلاش آمریکا برای مهار پیامدهای پیروزیهایی چون نیویورک و در عین حال، پشتیبانی از حرکتهای نئولیبرالیستی رادیکال نظیر خاویر میلی نشاندهندهٔ تقلا برای بقای دکترین نئولیبرالیسم در سطح جهانی است. اما این تقلا تنها بر عمق بحران مشروعیتی که در قلب پایتخت مالی جهان ریشه دوانده میافزاید. رویداد نیویورک نه یک پیروزی دموکراتیک بلکه یک فریاد اعتراضی معنادار است و یک زنگ خطر بینالمللی برای تمام نظامهایی است که دموکراسی را به انتخاب میان دو نامزد وفادار به یک دکترین واحد فروکاستهاند. مشروعیت واقعی دموکراسی زمانی محقق خواهد شد که حق تعیین شالودهٔ نظام در قالب یک رفراندوم، از مردم سلب نشود.
مهمترین پیام انتخاب زهران ممدانی در نیویورک این است که امروز با تمسک به آرمان فلسطین میتوان در همه جای دنیا مردم را با خود همراه کرد و علیه نظم صهیونیستی موجود فریاد کشید و این چیزی نیست جز برکتِ مجاهدت و خونِ پاک شهید سنوار رضوان الله تعالی علیه.

