دوسال از عملیات طوفان الاقصی میگذرد. این عملیات در لحظه بزنگاهی رقم خورد. مبارزان فلسطینی درک دقیق و عمیقی نسبت به تحولات منطقه داشتند و میدانستند که اگر کاری نکنند، مساله فلسطین به تاریخ خواهد پیوست و دیگر مقاومت بیمعنا میشود. نتانیاهو چند هفته قبل در سازمان ملل به تشریح برنامه خودش برای آینده پرداخته بود. چند ماه قبلش نیز در اجلاس جی۲۰ از کریدور آیمک رونمایی شده بود. خبرها حکایت از به سرانجام رسیدن پروژه عادی سازی با عربستان داشت. گامی که اگر برداشته میشد، نظم جدیدی با طراحی آمریکا و رژیم صهیونیستی در منطقه حاکم میشد.
آمریکا خودش را برای تغییر معادلات پایهای دنیا آماده کرده بود. طراحی برای منطقه غرب آسیا انجام شده بود و در دوره اول ترامپ گامهای اصلی آن برداشته شد: معامله قرن در یک سمت و ترور حاج قاسم سلیمانی در سمت دیگر. ترامپ امیدوار بود که ترور شهید سلیمانی مسیر آمریکا و رژیم صهیونیستی را برای تاسیس نظم جدید بر پایه نظم قدیم هموار کند. طوفان الاقصی نشان داد که مقاومت تفکری است که با از دست دادن بزرگان خود از صحنه کنار نمیرود و برای لحظات بزنگاهی ابتکار عمل دارد.
طوفان الاقصی یک عملیات نظامی صرف با هدف محدود نبود بلکه یک عملیات با هدف ضربه زدن به پروژه آمریکایی- صهیونیستی برای ساخت نظم جدید در منطقه بود که تا الان نیز موفق بوده است. تاریخ منطقه غرب آسیا به قبل و بعد از طوفان الاقصی تقسیم میشود و به اذعان مقامات رژیم صهیونیستی هیچگاه جبران نمیشود. حتی میتوان به جرات گفت که نظام بینالملل هم تاثیر جدی از این عملیات داشته است.
غرب و رژیم صهیونیستی از همان ابتدا متوجه عمق ماجرا شدند. رژیم صهیونیستی تهدید وجودی احساس کرد و کشورهای پشتیبان او نیز این را احساس کردند. از همان ابتدا تمامی مسئولان غربی به صورت تمام قد از رژیم صهیونیستی حمایت کردند و بیشتر آنها در فلسطین اشغالی حضور پیدا کردند. حتی اندیشمندان غربی همچون هابرماس از جنایتهای رژیم صهیونیستی حمایت کردند. دلیلش روشن است، اگر نظم جدید در منطقه غرب آسیا تغییر کند و آمریکا محور نباشد، رژيم صهیونیستی که مولود نظم قدیم است، از بین خواهد رفت. برای همین خیلی از تحلیلها و پیشبینیها درباره رفتار رژیم صهیونیستی و پایان جنگ اشتباه درآمد. این تحلیلها بر اساس معادلات گذشته انجام میشد، درحالیکه معادلات تغییر بنیادی کرده بود و موضوع تاسیس نظم جدید در منطقه مطرح بود و برای رژیم صهیونیستی مساله حیات و ممات بود. رفتار رژیم صهیونیستی دیگر در چارچوبهای قدیم قابل تحلیل و درک نبود.
رژیم صهیونیستی با حداکثر خشونت ممکن، تحت حمایت حداکثری آمریکا و متحدانش تلاش کرد زخم عمیق طوفان الاقصی را ترمیم کند. برنامه تغییر کرد و کاری که قرار بود از طریق معامله قرن و ظاهر متمدنانه انجام شود، از مسیر خشونت زیاد و قدرت نمایی دنبال شد. در غزه از هیچ جنایتی فروگذار نکرده و طی دو سال کشتار مردم و زنان و کودکان، حدود ۷۰ هزار نفر را به شهادت رسانده است.
در منطقه نیز رژیم صهیونیستی همین رویکرد را دنبال کرده است. حمله به لبنان، یمن، ایران و قطر و اشغال بخشی از خاک سوریه نشان داد که رژیم صهیونیستی به دنبال بازسازی چهره قدرتمند خود و تاسیس نظم جدید (تحت عنوان اسرائیل بزرگ) است. رژیم عملیات ترور شهید سید حسن نصرالله را عملیات «نظم جدید» نامید. یعنی مساله رژیم صهیونیستی تاسیس نظم آینده منطقه است و در این سطح تصمیم و اقدام میکند.
در دو سال گذشته رژیم صهیونیستی در قسمتهایی موفق بوده و در قسمتهایی ناموفق بوده است. در خلع سلاح مقاومت در غزه و آزادی اسرا تاکنون موفق نبوده است اما کشتار وحشیانه و نسل کشی در غزه رقم زده است. در خلع سلاح حزب الله لبنان موفق نبوده، اما توانسته با تحمیل یک آتشبس به دولت لبنان، توان عملیاتی حزب الله را کنترل کند. در سوریه با سقوط دولت بشار اسد و قدرت گرفتن جولانی هم پیروزی راهبردی به دست آورد و ارتباط زمینی محور مقاومت را به صورت جدی مختل کرد و هم پیروزی تاکتیکی بخشهایی از خاک سوریه را اشغال کرد. در یمن ضمن حملات وحشیانه و هدف قراردادن زیرساختهای یمن نتوانسته است توان عملیاتی انصارالله را از میان ببرد و هنوز از اختلال در مسیر آبراه دریای سرخ و تنگه باب المندب رنج جدی میبرد. در حمله به ایران رژیم صهیونیستی دچار خطای محاسبانی شد و به هدف اصلی که شورش مردم علیه نظام سیاسی بود نرسید بلکه عکس آن رخ داد و وحدت مردم حول رهبر انقلاب و مبارزه با دشمن در ایران شکل گرفت.
مجموعه اقدامات رژیم صهیونیستی بعد از طوفان الاقصی فرصتهای بینظیری نیز برای تفکر مقاومت ایجاد کرده است. ما شاهد یک برانگیختی تاریخی در مردم جهان هستیم که نسبت به جنایتهای رژیم صهیونیستی آگاه شده و تمام توان خود برای مقابله با آن را به میدان آورده است. تظاهرات بزرگ و چند میلیونی در قلب اروپا که حامی جدی رژیم صهیونیستی بودهاند. در منطقه نیز رفتار وحشیانه رژیم صهیونیستی سبب شده است که دیدگاه ایران مبنی بر واقعیت تهدید بودن رژیم صهیونیستی برای صلح و ثبات منطقه به عنوان یک دیدگاه واقعی طرفدار پیدا کند و حتی رسانهها و تحلیلگران غربی به آن اذعان کنند. این وضعیت هزینه رژيم و آمریکا را برای پیشبرد نقشههایشان به شدت افزایش میدهد.
آیا تحولات منطقه درست درک شد؟
اما در سمت ایران به نظر میرسد عمق مساله به درستی درک نشده بود. یعنی اجماع نظر در میان مسئولان و مردم درباره اینکه تحولات منطقه در چارچوب تغییر نظم و تاسیس نظم جدید است، و متناسب با این واقعیت باید به طراحی و کنشگری پرداخت؛ شکل نگرفته است. وقتی درک درستی از عمق و گستره تحولات نداشته باشیم، نوع کنش ما نیز متناسب نخواهد بود و این وضعیت سبب خواهد شد که هزینههای زیادی پرداخت کنیم. این نقص را میتوان از عملیات طوفان الاقصی تا زمان وقوع جنگ تحمیلی ۱۲ روزه در خرداد ۱۴۰۴ مشاهده کرد.
رویکرد دولت سیزدهم و شهید رئیسی در این موضوع خوب بود. عملیات وعده صادق یک در واکنش به تعرض رژیم صهیونیستی به کنسولگری ایران در سوریه انجام شد که ذهنیت رژیم را در آماده بودن ایران تنظیم کرد. اما نقص در برنامههای عملیاتی غیرنظامی وجود داشت. برای مثال موضوع تحریم اقتصادی رژیم صهیونیستی و قطع شریانهای اقتصادی آن به مساله اصلی دولتمردان تبدیل نشد. با اینکه شهید رئیسی در نشست سران کشورهای اسلامی این پیشنهاد را مطرح کرد اما طرح عملیاتی برای تحقق آن در دولت دنبال نشد. پس از شهادت شهید رئیسی به طور طبیعی ایران به مسایل درونی خود مشغول شد. دولت چهاردهم اما با رویکردی متفاوت تشکیل شد. در این دولت افرادی در سطح بالای سیاسی قرار گرفتند که معتقد بودند مردم ایران از پیگیری مساله فلسطین خسته شدهاند و مگر ما از فلسطینیها فلسطینیتر هستیم. سخنانی که تصویر غلطی از ایران در ذهن دشمن صهیونیستی ترسیم میکرد و آن را نسبت به پیادهسازی نقشههای حداکثری خود جریتر میکرد.
شروع به کار دولت چهاردهم همزمان شد با ترور شهید هنیه در تهران که میتوان آن را نقطه عطف تحولات دانست. در تهران بدفهمیها و تحلیل غلط از تحولات سبب شد چهره منفعل از ایران مخابره شود. جریان سیاسی حامی دولت جدید شعارش دوری از «تله جنگ» بود. یعنی تحلیلشان این بود که رژیم صهیونیستی با ترور شهید هنیه در تهران میخواهد به مذاکرات و تعاملات ایران و آمریکا آسیب بزند و دولت جدید نباید در دام این تله بیفتد. دولت جدید هم که در انتخابات وعده مذاکره و توافق با آمریکا را داده بود و امیدوار بود در اولین سفر نیویورک بتواند درهای دیپلماسی با آمریکا را بگشاید؛ تلاش کرد این توصیه را عملی کند.
دراین دوره رژیم صهیونیستی عملیاتهای سنگین خود علیه حزب الله لبنان را آغاز میکند. عملیات پیجرها، ترور فرماندهان رده بالای حزب الله و در نهایت ترور شهید سید حسن نصرالله و سید هاشم صفیالدین و تحمیل آتشبس به دولت لبنان که توان عملیات حزب الله را محدود کرد.
ایران در این دوره بیشتر مشغول دیپلماسی بود تا بتواند موضوع تحریمها را با مذاکره حل کند. عملیات وعده صادق ۲ پس از شهادت سید حسن نصرالله انجام شد که گامی درست در مسیر اصلاح محاسبات دشمن بود. از این زمان بود که دولت ایران متوجه شد خطر رژیم صهیونیستی جدی است، اما باز هم امید داشت که مذاکره با آمریکا بتواند سایه جنگ را از روی ایران دور کند. آنقدر برایش جدی بود که حتی پس از انتخاب ترامپ در آمریکا، بازهم مذاکره را دنبال کرد. ایران باید درک میکرد که تحولات از جنس تغییر نظم و تاسیس نظم جدید است و طرف مقابل رژیم صهیونیستی به تنهایی نیست. آمریکا طراح و بازیگر اصلی است و رژیم صهیونیستی عامل آن است.
جنگ تحمیلی ۱۲ روزه رقم خورد و همه را با واقعیت تحولات روبهرو کرد. ایران در میانه مذاکره غیرمستقیم با آمریکا بود و هیچ اقدام تنشزایی نیز انجام نمیداد. لذا این سوال که چرا رژیم صهیونیستی و آمریکا به ایران حمله کردند؟ سوال بیشتر مردم بود. در پاسخ به این سوال سطح نگاه جامعه ایران عمیقتر شد. فهمید که برنامه آمریکا و رژيم صهیونیستی یک برنامه جدی و گسترده برای منطقه است و ایران باید متناسب با آن رفتار کند.
نظرسنجی بعد از جنگ تحمیلی ۱۲ روزه نشان داد که حدود ۹۰ درصد مردم ایران مخالف کنارگذاشتن توان موشکی در توافق احتمالی با آمریکا هستند. نزدیک به ۸۰ درصد هم مخالف کنارگذاشتن برنامه هستهای هستند. این وضعیت ناشی از وقوع جنگ بود که ریشه در تحولات نظم جدید منطقه داشت.
الان که دو سال از طوفان الاقصی گذشته است، ادراک جامعه ایرانی از این اتفاق عمیقتر شده و خودش را درگیر این موضوع میداند. میداند جنگ پایان نیافته و تا زمان تاسیس نظم جدید ادامه خواهد داشت. میداند اگر در تاسیس نظم جدید فعال نباشد و آن را متناسب با منافع ملی خود رقم نزند، نظم آمریکایی و صهیونیستی برای او غیر از تهدید و هزینه و ناامنی چیزی درنظر نگرفته است. این موضوع با مذاکره و دیپلماسی هم حل نمیشود. حتی قطر که همه نوع امتیازی به آمریکا و رژيم داد، نتیجهاش را با برخورد موشکهای آمریکایی در دوحه دید.
این درک جدید باید موجب اصلاح رویکرد سیاست خارجی ایران شود. هرچند در موضوع اسنپ بک مشاهده شد که هنوز رویکرد اشتباه بر سیاست خارجی دولت حاکم است، اما در همین مورد نیز برای چندمین بار اثبات شد که این رویکرد منفعلانه به نتیجه نمیرسد. باید بپذیریم که تحولات از جنس تغییر نظم و تاسیس نظم جدید است و رفتار خودمان را بر این اساس تنظیم کنیم. عملیات طوفان الاقصی فرصت بینظیری ایجاد کرده است که اگر بتوانیم آنها را به درستی استفاده کنیم، حتما نظم آینده بر اساس انقلاب اسلامی و اندیشه مقاومت رقم خواهد خورد و منافع ملی ایران در دهههای آینده به صورت حداکثری تامین خواهدشد.