یک بحران معیشت دیگر در راه است؟!
مردم تجربه تلخ روزهای خروج آمریکا از برجام و تکانههای شدید اقتصادی منتهی به سال 1400 را به خوبی به یاد دارند. محمد جواد ظریف با خوشبینی مفرط به بیگانگان و اعتماد به نفس همیشگی خود، طرحی ضعف برای ما و منفعتبخش برای تحریمکنندگان ما بنا گذاشت که عمق و وسعت اثرات آن را نه «برادران لیلا» میتوانند به هنر روایت کنند نه سیاستمداران به سخن.
امروز اما آقای وزیر اسبق امور خارجه، با نهایت سربلندی و افتخار بیآنکه آمارهای اقتصادی قبل و بعد برجام را بخاطر بیاورد، بار دیگر در مصاحبه با روزنامه لبنانی «النهار» سخن از ضرورت مذاکره با آمریکا به عنوان تنها راه حل متصور برای جمهوری اسلامی ایران آورده و گفته است: «در شرایط کنونی جمهوری اسلامی راهبرد مذاکره مستقیم ، چند وجهی و معطوف به نتیجه را در پیش بگیرد….
مذاکره واقعی یعنی از زندان گذشته بیرون آمدن و از همه امکانها و ظرفیتهای قدرت ملی استفاده کردن… درباره علت پایان برجام و بازگشت مکانیسم ماشه غیر از بدعهدی امریکا و اروپا حرفهای زیادی می توان زد که طرح انها را الان به مصلحت نمی دانم».
بیشک شما نیز شعار «آنها باید تسلیم شوند» را از زبان ترامپ شنیدهاید؛ همان ادعایی که او اخیراً در کنست رژیم صهیونیستی تلاش کرد تکرار کند، اما توانمندی و پاسخ قدرتمند از سوی مردم و نیروهای مسلح ایران به طرح آمریکا، زبان او را خشکاند. اکنون او ناگزیر به تغییر ادبیات و سخن گفتن از صلح و دوستی با ایران است، اگرچه همچنان هم استراتژی را دنبال میکند.
رشته رویدادهای چند ماه اخیر، بهویژه فعالیتهای جریان رسانهای خاصی که به صورت پلهای از سوی دکتر ظریف مدیریت میشود و شبکهای از خبرنگاران و فعالان رسانهای را دربرمیگیرد ـ و حالا با بهانههای متعدد از مذاکره هستهای تا حضور در شرمالشیخ، دامنۀ نفوذ خود را تا شورای اطلاعرسانی دولت و بخشهایی از وزارت امور خارجه گسترانده است- نشان از وضعیتی سخت اما قابل تغییر برای سیاست داخلی و خارجی جمهوری اسلامی ایران دارد.
این وضعیت از یکسو ترامپ و تیم سیاست خارجی او را در موضع فعال قرار داده و به دنبال آن، دست افرادی مانند دکتر ظریف و تیم او را برای پیگیری این رویکرد در قبال افکار عمومی ایرانیان باز گذاشته است. از سوی دیگر، به دلیل ضعف کارشناسی و راهبردی رئیسجمهور و اطرافیانش، دولت و تیم سیاست خارجی ایران را در موضع انفعال نسبت به بیان واقعیت پشت پرده این سیاستها نشانده است.
در این میان، جریانها و کارشناسان واقعگرای حوزۀ سیاست داخلی و خارجی نیز به دلیل وجود فضای دوقطبی رسانهای و فعالیتهای تخریبی شبکۀ برجامی فارسیزبان ـ متشکل از تیم دکتر ظریف، تیمهای وابسته به دلالان اقتصادی و همچنین خبرنگاران رسانههای بیگانه ـ فرصت برابر برای ایجاد ابتکار عمل را فعلا از دست دادهاند. حتی صداوسیما، مجلس و بخشی از جریان سیاسی رقیب دولت نیز در دام تفسیرهای نادرست از «وحدت ملی» گرفتار آمده و سرنوشت مشابهی پیدا کرده است.
نتیجۀ منطقی تداوم این وضعیت، طرح هر روزه ضرورت مذاکره جامع و مستقیم با آمریکا از سوی جریان اول خواهد بود و شتابدهندۀ آن، نرخ هر روزه ارز و تأثیر شرطیشدن اقتصاد در دولت جدید است. سخت بودن این شرایط برای افکار عمومی، با توجه به تجربه یک دولت نه چندان مطلوب و مردمی و همچنین وقوع جنگ دوازده روزه در ابتدای سال ۱۴۰۴ و نیز تأکید آشکار بر ضرورت تغییر رفتار ایران، کاملاً مشهود است.
بنابراین زمین بازی آمریکا وجریانات غربگرای داخلی و خارجی از پیش روشن است و صرفا بهانههای مختلف باعث میشود با ادبیاتی جدید، این زمین بازی را مقابل چشمان افکار عمومی مدام نمایش دهند.
اما پرسش اینجاست: چگونه میتوان با آنکه دشمنی ترامپ نسبت به دوره اول خودش نیز بدتر شده، وضعیت انفعال دولت خودمان را شکست و جریانی را که قصد دارد ایران را با رسانه، توئیت و یادداشت به ورطۀ یک بحران اقتصادی-سیاسی دیگر بکشاند، متوقف کرد؟
پاسخ در «ایجاد زنجیرهای از ابتکار عمل برای اخلال در برنامۀ سیاست خارجی آمریکا» همزمان با «بازنمایی عمق بحران و ناکارآمدی در پس تبلیغات جریان غربگرای داخلی» نهفته است. کلید این راهبرد، همان «توسعه سبد مشارکت اقتصادی بویژه با چین و روسیه» و اجرای مداوم «سیاست همسایگی» در قالب کنشگریهای سیاسی یا اقتصادی است که در دولت قبل، بخشی از دلایل عقبنشینی بایدن را تشکیل میداد.
امروز جریان غربگرای ایرانی، رسواترین نمونه یک فعال وابسته فکری به استکبار جهانی است؛ در بالاترین سطح هنر غرب نیز اسرائیل محکوم میشود اما روشنفکر و هنرمند ایرانی از ترس جریان غربگرای داخلی یا خارجنشین، جرئت بیان تنفر از کودککشی و جنگ تحمیلی ندارد و به موضع بیطرف یا ضعیف بسنده میکند. عمده این ترس را رویکرد رسانههای غربگرا فعال در چارچوب قوانین جمهوری اسلامی تولید میکنند و بخش دیگر را خبرنگاران این رسانهها در فضای مجازی. در همه حال، فضای دوقطبی رسانهای نیز تأثیر منفی خود را در تضعیف مقابله با آمریکا گذاشته است به طوریکه دکتر ظریف و تیم او همچنان آمریکا و اسرائیل را در نقش پلیس خوب و پلیس بد برای افکار عمومی شرح میدهند.
سخن آخر؛
طبعا در حوزۀ سیاست داخلی نیز اولویت با اقتصاد است و تنها راه بهبود شرایط، طراحی اقداماتی منسجم برای ترمیم کابینه و تقویت دولت از طریق مجلس، بدون ایجاد دوقطبیهای مخرب است. در این میان، نقش دکتر قالیباف بسیار کلیدیتر از تصویرسازیهای رسانهای موجود از اوست. همچنین دستگاه قضا و سایر نهادها میتوانند با اقدامات لازم، مانند برخورد قانونی با مواردی نظیر پروندۀ دکتر ظریف، به خروج از وضعیت انفعال کمک کنند.امید است دکتر لاریجانی نیز با عبور از گفتارهای تکراری رسانهای، در ستاد مشترک اطلاعاتی-امنیتی-اقتصادی-رسانهای ابتکار عمل به خرج دهد و دست دولت را برای پیشبرد پروندههای راهگشای اقتصادی-سیاسی، پر کند.