نگاه غلط و وابستگی دولتمردان چه بلایی بر سر لبنان آورد؟
لبنان امروز در موقعیتی قرار گرفته که با گذشته نهچندان دورش، زمانی که «عروس خاورمیانه» نام داشت، قابل مقایسه نیست. کشوری گرفتار بحرانهای شدید اقتصادی، سیاسی و امنیتی که رویکرد غربگرای دولت تنها آن را پیچیدهتر کرده است. از روز اعلام توافق آتشبس میان لبنان و رژیم صهیونیستی، جریانهای غربگرا با نوعی خوشبینی غیرواقعبینانه برخورد کردند؛ گویی همه مشکلات با یک امضا پایان یافته است. دولت لبنان بهسرعت متعهد شد مانع هرگونه عملیات حزبالله شود و حزبالله نیز به احترام دولت آتش را خاموش کرد، اما رژیم صهیونی در عمل هیچیک از تعهداتش را اجرا نکرد و تا نهم نوامبر بیش از پنجهزار بار آتشبس را نقض کرد. با وجود این حجم تجاوز، دولت همچنان دستان ارتش و مقاومت را بسته نگه داشته است.
در چنین فضایی نواف سلام، نخستوزیر لبنان، حتی یک گام فراتر رفته و بر خلع سلاح مقاومت اصرار میورزد. او در دیدارهای رسمی، از جمله چهارم شهریور ۱۴۰۴ با هیئت کنگره آمریکا، بار دیگر از «تصمیم غیرقابل بازگشت» انحصار سلاح در دست دولت سخن گفت و از سند پیشنهادی واشنگتن حمایت کرد؛ سندی که عملاً مکمل فشارهای آمریکا و اسرائیل برای تضعیف مقاومت است. حتی در روزی که اسرائیل شهرک بلیدا را هدف قرار داد و یک شهروند لبنانی به شهادت رسید، این رویکرد تا امروز هم ادامه داشته که نشانی از چشمان بسته و زبانی باز برای داخلی ها دارد. در نهایت می توان گفت سلام به همان مسیر قبلی بازگشت: امید به فشارهای بینالمللی، درخواست حمایت بیشتر از آمریکا و اتکا به مذاکراتی که تجربه نشان داده نتیجهای جز خسارت ندارد.
همزمان طرحهای تازه و خطرناکتری از سوی رژیم صهیونی در حال شکلگیری است؛ از «مهندسی مالکیت» تا تغییر هویت جغرافیایی جنوب لبنان. انتشار نقشههایی که روستاهای جنوب را جزو اراضی اسرائیل نشان میدهد و حتی عرضه آنها برای فروش، بیانگر سیاست آشکار توسعهطلبی و تلاش برای محو هویت جنوبی لبنان است. این پروژه اساساً ربطی به موضوع سلاح ندارد؛ اسرائیل میخواهد موجودیتی به نام جنوب لبنان باقی نماند و ضعف دولت فرصتی طلایی برای پیشبرد این راهبرد فراهم کرده است.
برای فهم رویکرد نواف سلام باید با شیوه اندیشه او آشنا شد؛ او نمونهای از نخبگان غربزدهای است که آمریکا و رژیم صهیونیستی دقیقاً روی آنها برای تغییر ساختار کشورهای منطقه حساب میکنند. افرادی که گرفتار «بزرگبینی غرب» و «خودنابینی» هستند و همان نسخههایی را تجویز میکنند که خود عامل اصلی بحرانهاست. همانگونه که در داخل ایران نیز برخی جریانها با نادیدهگرفتن تجربههای تلخ برجام، همچنان از توافقهای یکطرفه و ترس از تهدیدات دشمن دفاع میکنند، سلام نیز همان الگو را در لبنان بازتولید میکند. او در بزنگاهها بهجای تغییر مسیر، بر همان خطمشی شکستخورده میایستد؛ از ترس تهدیدات خارجی آنگونه که روز گذشته خبر آمده است حتی اجازه فرود هواپیماهای ایرانی را نمیدهد و در میانه تجاوزات اسرائیل همچنان منتظر «حمایت جهانی» است.
سلام از خانوادهای غربگرا برخاسته، در دانشگاههای غربی تحصیل کرده و سالها در نهادهای بینالمللی زندگی و کار کرده است. نگاه او به لبنان، نه از دل تجربه میدانی و واقعیتهای پیچیده کشور، بلکه از پشت شیشه مفاهیم انتزاعی همچون «حاکمیت» و «اصلاحات لیبرال» شکل گرفته است؛ نگاهی که در رأی ممتنع او به قطعنامه ۱۹۲۹ علیه ایران نیز نمود یافت: پرهیز از هر تقابل با غرب. او و جریان همسو با او، نسخهای را دنبال میکنند که هم در اقتصاد و هم در امنیت، به شکستهای مکرر انجامیده است. سیاستهای اقتصادی تحت فشار صندوق بینالمللی پول—از خصوصیسازی تا کاهش یارانهها—اقتصاد لبنان را به مرز فروپاشی کشاند: سقوط ارزش لیر، تورم افسارگسیخته، فقر گسترده و از بین رفتن ستونهای معیشتی مردم.
در حوزه امنیتی نیز تأکید بر خلع سلاح مقاومت، آن هم در شرایطی که اسرائیل هنوز بخشهایی از خاک لبنان را اشغال کرده و روزانه حریم هوایی و زمینی را نقض میکند، تنها شکافهای داخلی را تشدید کرده است. تجربههای منطقهای مانند توافق اسلو نشان دادهاند که خلع سلاح مقاومت، نه صلح میآورد و نه ثبات؛ فقط قدرت دفاعی را نابود و نفوذ دشمن را تقویت میکند.
توافق آتشبس ۲۰۲۴ نیز یکی از همین خطاهای راهبردی بود. رسانههایی مانند کانال ۱۴ اسرائیل از آن استقبال کردند و آن را گامی برای محدودسازی حزبالله دانستند. همین یک نکته برای فهم زاویه منافع کافی بود؛ توافقی که اسرائیل از آن سود میبرد، چگونه میتواند حافظ امنیت لبنان باشد؟ با این حال نواف سلام آن را «پیروزی دیپلماتیک» نامید، در حالی که تجاوزات ادامه یافت و آمار نقضها به هزاران مورد رسید.

