ضربالمثل کهن ایرانی میگوید: «خشت اول چون نهد معمار کج، تا ثریا میرود دیوار کج.» این جمله کوتاه، حاوی یک واقعیت عمیق تاریخی و اجتماعی است: اگر پایهها و مبانی هر نگرش و یا طرح یا توافقی از آغاز نادرست نهاده شود، اصلاح آن در ادامه تقریباً ناممکن و یا با هزینه های گزاف خواهد بود. توافق هستهای موسوم به «برجام» مصداق بارز همین قاعده است.
در سال ۲۰۱۵، دولت حسن روحانی و تیم مذاکره کننده به ریاست محمد جواد ظریف، با امیدواری به «گشایش اقتصادی» و وعدههای غرب، خشت اول این توافق را بر بنیانی لرزان نهادند. و تاج پادشاهی و قهرمان دیپلماسی را روحانی بر سر محمد جواد نهاد. پس از فعال شدن مکانیزم ماشه از سوی سه کشور اروپایی، دیواری که بر این خشت کج نهاد بنا شده بود، برسر مردم ایران فرو ریخته است. برجام و ضعفهای بنیادین آن در نگاه اولیه توافقی برد–برد معرفی شد. اما در بطن خود مجموعهای از ضعفهای آشکار داشت که از همان ابتدا کارشناسان داخلی به آنها هشدار میدادند. برخی از این ضعفها عبارت بودند از:
1. مکانیزم ماشه: بندی که امکان میداد طرف مقابل با ادعای نقض تعهد از سوی ایران، بهطور یکجانبه همه تحریمها را بازگرداند؛ بدون نیاز به اجماع یا رأیگیری جدید. این همان بندی بود که ظریف بار ها و بطور رسمی اعلام کرد که چنین بندی در برجام وجود ندارد و ترجمه ناقصی از متن برجام را در اختیارنمایندگان مجلس قرارداده بود .
2. فقدان ضمانت اجرایی: هیچگونه تضمین الزامآوری برای پایبندی آمریکا و اروپا به رفع تحریمها وجود نداشت. این درست بر خلاف نظر رهبری معظم ایران بود که از دولت خواسته بود که تضمین های لازم و ضمانت اجرایی محکمی از طرف های مقابل بخاطر بی اعتمادی به آنها دریافت کند که متاسفانه ساده لوحانه فرامین رهبری را نادیده و از آن گذشتند
3. تفسیرپذیری متون: بخشهای کلیدی توافق قابل تفسیرهای مختلف بود که در عمل دست طرف مقابل را باز میگذاشت. و علیرغم ادعای ظریف به اینکه تیم مذاکره کننده کاملا کار سختی انجام داده اند و همه موارد بدقت در متن برجام بررسی شده است را تکرار و اطمینان می داد که این یک توافق برد- برد است.
4. نادیده گرفتن تحریمهای ثانویه آمریکا: حتی در صورت رفع تحریمهای اولیه، ساختار پیچیده تحریمهای ثانویه عملاً مانع بهره مندی ایران از مزایای اقتصادی برجام میشد. این هم یکی از حفره های برجام بود که ظاهرا ظریف و تیم مذاکره کننده آنرا ندیده اند. این نقاط ضعف نشان میداد که «خشت اول» برجام از ابتدا کج گذاشته شده است.
دیدگاهها و هشدارهای دکتر سعید جلیلی عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام و مذاکره کننده ارشد سابق هستهای در حافظه تاریخی ثبت و ضبط شده است. وی در همان سالهای نخستین مذاکرات، بارها نسبت به این آسیبها هشدار داد. او معتقد بود که توافقی بدون توازن و بدون ضمانت اجرایی، در عمل ایران را در موضعی ضعیف قرار میدهد. در یکی از سخنرانیهای خود در دانشگاه تهران، دکتر جلیلی تصریح کرد: « وقتی همه چیز را در سبد یک توافق میگذارید و ضمانت کافی نمیگیرید، طرف مقابل هر زمان که بخواهد میتواند توافق را نقض کند، بدون اینکه هزینهای بپردازد.». این دیدگاه مبتنی بر تجربه مستقیم او از مذاکرات پیشین بود؛ جایی که غرب بارها نشان داده بود حاضر نیست به توافقات خود پایبند بماند مگر آنکه هزینه تخلف برایش بالا باشد. دکترجلیلی همچنین تأکید کرده بود که اگر خطوط قرمز کشور در مذاکرات رعایت نشود، توافق حاصل شده به ابزاری برای فشار بیشتر بر ایران تبدیل خواهد شد. فعالسازی مکانیزم ماشه یک واقعیت تلخ و یک هشدار بود که به آن توجه ای نشد. در شهریور سال جاری سه کشور اروپایی (فرانسه، آلمان و بریتانیا) اعلام کردند که به دلیل آنچه به اصطلاح «عدم پایبندی ایران» نامیدهاند، مکانیزم ماشه را فعال نمودند. این اقدام به معنای بازگشت تحریمهای سازمان ملل علیه ایران است، حتی با وجود خروج یک جانبه آمریکا از برجام در سال ۲۰۱۸ دکتر جلیلی در واکنش به این تحول، بار دیگر یادآوری کرد که این وضعیت همان چیزی است که سالها پیش دربارهاش هشدار داده بود. او تصریح کرد: «اکنون که اروپاییها مکانیزم ماشه را فعال کردهاند، ایران باید برجام را منقضیشده بداند و با استفاده از سازوکارهای حقوقی و بینالمللی، علیه این اقدام نادرست اقامه دعوی کند.».این موضع گیری، نقطه عطفی در نگاه منتقدان برجام بود. چراکه نشان میداد توافقی که قرار بود ایران را از تحریم برهاند، نه تنها تحریمها را برنداشته بلکه راه را برای بازگشت سریعتر آنها نیز هموار کرده است. حال که دروغ بزرگ ظریف و کتمان حقیقتی تلخ در توافق برجام بر همگان آشکار گردیده است، محافل پشت پرده حمایت جریان های وابسته به غرب با یک چرخش 180 درجه ای خود را طلبکار و با شعار منافع ملی بدنبال مذاکره با آمریکا و ایادی آن شده اند و با اشک تمساح برای مردم دلسوزی می کنند . بنظر می رسد آنها که پایگاه های مردمی را از دست داده اند مانند دور های قبل بدنبال بایدن نیستند و در حال حاضر فرقی نمی کند که بایدن باشد یا ترامپ فقط مذاکره و مذاکره را می خواهند. ظریف هر از چند گاهی با سخنان دوگانه و رفتار های سخیف تلاش می کند از منجلابی که در آن گرفتار آمده است خود را برهاند. پیشنهاد کنونی او برای مذاکره در حالی است که تظاهرات میلیونی مردم آمریکا علیه ترامپ با این شعار که ما پادشاه نمی خواهیم همراه شده است.
جریان غرب گرا باید به این پرسش های بنیادی پاسخ دهد که این دشمنی عمیق با تجربه های ملی بویژه شکست برجام از کجا نشات می گیرد؟ چرا مفهوم عبرت گرفتن را از قاموس شان حذف کرده اند؟ چرا می خواهند با تمام قوا نظم رو به افول استعماری را بر منطقه حفظ کنند؟ چگونه ممکن است کشوری همچون آمریکا که سهم مردمانش از دموکراسی، فضولات ترامپی است، برای ملت ایران کاری انجام دهد؟ پاسخ به این سوالات شاید بتواند به آنان کمک کند تا از زیر آوار گفتمان فروریخته شان نجات پیدا کنند و بنای جدیدی از اندیشه را، نه بر رویا که بر واقعیات بر پا سازند.