فاطمه(س) و فاطمیه را به یک مساله عاطفی و فردی تقلیل ندهیم. حتی مساله صرفا اجتماعی و حتی سیاسی در سطح خرد هم نیست، سطح منازعه در فاطمیه یک سری مسائل کلان است. فاطمه(س) در خطبه هایش از اهمیت ولایت و عدالت در جامعه گفت و از انحرافی خبر داد که پنجاه سال بعد فرزندش حسین ع در منا نتیجه آن انحراف را گزارش داد: وَ الْعُمْی وَ الْبُکْمُ وَ الزُّمْنُ فی الْمَدائِنِ مُهْمَلَة، لا ترْحَمُون….و بالادّهانِ وَ الْمُصانَعَةِ عِنْدَ الظَّلَمَةِ تَأمَنُونَ. (کوران، گنگان و بیماران زمینگیر در شهرها به حال خود رها شدهاند و به حال آنان رحم نمیکنید….و شما باتوجیه گری و زد و بند با ستمگران برای خود امینت ایجاد کردهاید.)
وقتی در صدر اسلام عدل سیاسی(ولایت) کنار گذاشته شد و به تدریج بواسطه فتوحات ثروت کثرت یافت، تجمل گرایی و اشرافی گری ترویج و توجیه شد و در نتیجه عدل اقتصادی در جامعه اسلامی ذبح شد. نسب و نسبت در حقوق و سهم افراد از بیت المال و مسئولیت گرفتن موئثر شد. آقازاده گی و طبقه خاص خلق و بین مسئولین و مردم فاصله و شکاف طبقاتی ایجاد شد. در چنین لحظه ای لحظه از تاریخ است که دین ناکآرامد و خنثی جلوه میکند و در حد مناسک تقلیل می یابد. آرمان ها به مسلخ میرود و پنجاه سال بعد از پیروزی انقلاب، در کنار شهر کوفه جایی که روزگاری محل حکمرانی عدل و تحقق عدالت بود سر بزرگ مدافع آرمان های انقلاب پیامبر ص در کربلا بریده میشود.
فاطمه(س) در تاریخ در ابتدای یک شاهراه بزرگ ایستاد و از انحرافی عمیق خبر می داد. فاطمه س سطح منازعه را نه در حد مواجهه و تقابل با چهار مسئول میانی که در حد حلقه اصلی حاکمیت بالا آورد، تاریخ بعدا فهمید فاطمه(س) به عنوان یک دختر جوان چقدر جلوتر از زمان درست تحلیل و اقدام کرد و پیرمردهای مصلحت گرا را برای همیشه ی تاریخ رسوا کرد. مساله فاطمیه در این حد کلان و جدی است و همین امر موجب میشود فاطمه(س) الگو و مادر تمام انقلابیون و نهضتی های عالم قرار گیرد. الگوی آنهایی که مساله شان تحقق عدالت سیاسی(ولایت) و عدالت اقتصادی و فرهنگی و مواجهه با خلق رویه هایی است که به سرمایه داری افسار گسیخته و فاصله طبقاتی ختم میشود. همان چیزی که در نیم قرن در صدر اسلام رقم خورد و خیلی از آرمان های انقلاب پیامبر ص را عملا ذبح کرد و امروز نیز مساله ماست.

