کودکان امروز بیش از هر نسل دیگری با انیمیشنها زندگی میکنند. ساعتهای طولانی پای تلویزیون، گوشی یا رایانه مینشینند و دنیای ذهنی و قهرمانهای خیالیشان را از دل همین تصاویر متحرک میسازند. پرسش اصلی این است: این قهرمانها و داستانها قرار است ذهن و هویت فردای آنها را چگونه شکل دهند؟ آیا قرار است فرزندان ما در کنار بازیهای کودکانهشان، با الگوهای رفتاری و فرهنگی غربی رشد کنند یا میتوانیم برایشان قهرمانهایی بیافرینیم که ریشه در فرهنگ و سرزمین خودشان داشته باشد؟
بیتردید انیمیشن، تنها یک سرگرمی ساده نیست. پژوهشهای رسانهای نشان دادهاند که کارتونها و پویانماییها در سنین پایین، تأثیری ماندگار بر شکلگیری شخصیت، ارزشها و حتی انتخابهای آینده افراد دارند. اگر امروز یک کودک با قهرمانهای آمریکایی و ژاپنی بزرگ شود، فردا ناخودآگاه در سبک زندگی، الگوهای پوشش، نوع تفکر و حتی زبان و لحن گفتاریاش ردپای همان فرهنگها را نشان خواهد داد. به همین دلیل کشورهایی مانند ژاپن، کره جنوبی و حتی ترکیه سرمایههای کلانی را صرف تولید انیمیشنهای بومی کردهاند؛ چون به خوبی فهمیدهاند که این عرصه یک میدان استراتژیک در جنگ نرم جهانی است.
اما در ایران، این ظرفیت بزرگ فرهنگی همچنان مظلوم واقع شده است. سالهاست که تولید انیمیشن در کشور با بیتوجهی بودجهای و حمایتی روبهروست. بسیاری از جشنوارههای فرهنگی، انیمیشن داخلی را جدی نمیگیرند و حتی در سطح رسانه ملی نیز گاهی ترجیح داده میشود محصولات آماده خارجی خریداری و دوبله شوند تا اینکه هزینه و زمان صرف تولید آثار ایرانی شود. نتیجه این سیاست سادهانگارانه این است که کودکان ما بیشتر با شخصیتهایی مانند «میکیماوس»، «سوبرمن» یا «السا» انس میگیرند تا با قهرمانهایی برگرفته از تاریخ و اسطورههای خودمان.
البته در این مسیر استثناهایی هم وجود دارد. انیمیشن «ببعی قهرمان» نمونهای بود که با وجود محدودیتها توانست در سینما با استقبال گسترده مواجه شود و نشان داد مخاطب ایرانی تشنه آثار بومی است. یا انیمیشن «یوز» که به تازگی بر پردههای نقرهای به نمایش درآمد، توانست با شخصیتپردازی تازه و پرداختن به گونهای حیوانی که نماد ایران است، پیوند عاطفی محکمی میان مخاطب و فرهنگ ایرانی برقرار کند. این نمونهها ثابت میکنند که مسئله اصلی، نه بیمیلی مخاطب، بلکه کمتوجهی مدیران فرهنگی و ضعف حمایت ساختاری است.
نگاهی به داستان «یوز» نیز نکات جالبی دارد. در حالی که یوز ایرانی به سرعت و چابکی مشهور است، سازندگان این اثر تصمیم گرفتند یوزی متفاوت خلق کنند: حیوانی چاق و کند که به علت دورافتادن از زیستبوم و خانوادهاش، دچار مشکلات هویتی و رفتاری شده است. همین تفاوت موجب شد روایت انیمیشن فراتر از یک قصه کودکانه برود و حامل پیام فرهنگی باشد: بازگشت به ریشهها، بازگشت به خانواده و بازگشت به سرزمین. چنین روایتی اگر با سرمایهگذاری درست تداوم یابد، میتواند نسلی را به جای الگوگیری از قهرمانان بیگانه، با قهرمانان ایرانی پیوند دهد.
با این حال، هنوز پرسشهای جدی باقی است: چرا تولید انیمیشن در ایران به صورت سیستماتیک حمایت نمیشود؟ چرا در بودجههای کلان فرهنگی، سهم این هنر ـ صنعت اثرگذار ناچیز است؟ و چرا جشنوارههای معتبر داخلی گاهی به جای حمایت از تولیدات ایرانی، توجه بیشتری به آثار وارداتی نشان میدهند؟ اگر پاسخ روشنی به این پرسشها داده نشود، باید بپذیریم که بخش بزرگی از آینده فرهنگی کشور را به دست دیگران سپردهایم.
مقایسه با کشورهای شرق آسیا نیز آموزنده است. ژاپن با «انیمه» نه تنها توانست فرهنگ خود را جهانی کند، بلکه بخش بزرگی از اقتصاد فرهنگیاش را نیز بر این اساس بنا نهاد. کره جنوبی نیز با سرمایهگذاری هوشمندانه در پویانمایی و پیوند آن با موسیقی و سریالهای تلویزیونی، توانست «موج کرهای» را به جهان صادر کند. این کشورها نشان دادند که انیمیشن میتواند فراتر از سرگرمی، به ابزار هویتسازی و حتی قدرت نرم بینالمللی بدل شود. چرا ایران با پیشینه غنی اسطورهای و فرهنگیاش نتواند چنین مسیری را طی کند؟
در نهایت، باید گفت انیمیشن نه یک حوزه فرعی، بلکه یک جبهه اصلی در نبرد فرهنگی امروز است. اگر کودکان ما قهرمانهای خودساخته نداشته باشند، قهرمانهای وارداتی غربی جای آنها را پر خواهند کرد؛ و این به معنای استحاله تدریجی هویت ملی از همان سالهای کودکی است. تجربههای موفق داخلی نشان داده که اگر اراده و حمایت وجود داشته باشد، مخاطب ایرانی آماده است آثار بومی را با آغوش باز بپذیرد. بنابراین، امروز بیش از هر زمان دیگری لازم است انیمیشن به عنوان یک اولویت فرهنگی و راهبردی دیده شود؛ چرا که آینده هویت فرزندان این سرزمین در گرو همین تصاویر به ظاهر ساده است.