اجرای یک ماراتن غیرقانونی و پر هیاهو در کیش، سر و صدای زیادی به جای گذاشت که به دلایل مختلف از جمله اقدام بزرگ غیرقانونی و عدم رعایت شئونات بود. اما پرسش اصلی این است: این «دویدن»ها، این مسابقههای بیحاصل، در کدام مسیر و به کدام سویِ مقصد جهت داده شدهاند؟ چگونه است که ناگهان این گنجهای بادآورده، این سرمایههای عظیم، در بستر خلق هیاهوهای اجتماعی و فرهنگی ریخته میشود تا بر پیکر فرهنگ ما هجوم بیاورد؟ چه دستهای پنهانی پشت این هزینههای گزاف، پشت این «ایونت»های بیمحتوا، مشغول کارند؟
مسیر سرمایهگذاریهای مشکوک که پیشتر محدود به پولشویی بود، از سریال شهرزاد و بانک سرمایه شروع شد و امروز هم با قدرتی پیش از گذشته اما با اهدافی فراتر ادامه دارد. این سرمایهگذاریها معمولاً جاهایی انجام میشود که بازی محافل را پوشش میدهند.
در اجرای همین ماراتن کیش، نام دو مجموعه اقتصادی به گوش میرسد: یک، بلوبانک که سهامدار و مالک آن بانک سرمایه است و دیگری میکامال، متعلق به بانک گردشگری به عنوان دو سرمایهگذار و حامی اصلی این ماراتن. این هزینه و سرمایهگذاریها، این بازی با ایونتها و مشارکت دو بانک خصوصی در یک رویداد ضد فرهنگی، با چه هدفی صورت میپذیرد؟ حال یا با سرگرم کردن و ایجاد شهربازی برای فراموشی حقیقتها و بازیهای این محفلها یا آنکه در پی رشد و دفاع از نمایندههای این محفلها در عرصههای فرهنگی و رسانه مانند سرمایهگذاری کلان بانک اقتصاد نوین در برنامه و پلتفرم عادل فردوسی پور که زمانی در برنامه ورزشی یک صدا و سیما به دنبال نمایش محمد جواد ظریف بوده است تا مبلغ این افراد از تریبونهای رسانهای باشند.
بانکهای خصوصی، همانگونه که عامل ناترازیهای فراوان مالی هستند (مانند بانک آینده که به دلیل مشکلات ناترازی منحل شد و اولین ماراتن را پیش از این دو بانک در ایران مال آغاز کرد)، عامل اصلی ناترازی فرهنگی نیز هستند و برای ساخت برنامههای این شکلی برنامهریزی میکنند. بانک گردشگری نه تنها در میکامال سرمایهگذاریهای ضد فرهنگی میکند، بلکه پلتفرمی به نام شیدا راهاندازی کرده است. اولین اثر این پلتفرم، سریال آبان بود؛ اثری کاملاً ضد فرهنگی، مبتذل و فوقالعاده ضعیف که نتیجه آن، بازی با روان مردم و ایجاد فضای امن برای این محافل بود. مگر مثالهایی مانند سریال آبان جز این را تصویر کرد که تصمیمات فقرا غلط است و ثروت بر هر دارایی مادی و معنوی پیروز است؟ و آیا داستان بامداد خمار که اکنون در این پلتفرم نمایش داده میشود، محوری جز این دارد؟ دختری از طبقه غنی، خواستگاران ثروتمندش را رد میکند تا همسر یک نجار شود، اما سرانجامش چه میشود؟ با سرافکندگی بازمیگردد و حاضر به زن چندم شدن یک ثروتمند میشود! این تصویر زشت، هشداری است به طبقه فرودست: مبادا نزدیک مردم عادی شوید!
امروز این محافل در حال ادامه اقدامات خود هستند. در حالی که نخبگان و رسانههای این جریانات محفلی، لزوم عدم اجازه به مستضعفین را گوشزد میکنند و طبقه سرمایهدار خود را طبقه ناجی معرفی میکنند، همین اندیشههای مسموم را در سریالهای این شبکههای مالی و این محافل قدرت و ثروت به نمایش میگذارند. این محصولسازیها دو هدف را دنبال میکند: یک، نمایش جایگاه خود در بالادست و القای اینکه طبقه فرودست برای رشد باید به طبقه بالادست اتکا کند و هدف دوم، سرگرم کردن مردم و عموم جامعه با حاشیههای ضد فرهنگی و دور کردن آنها از حقیقتهاست.
ماراتنهای چند هزار نفره عدهای بلاگر و همین طبقه (بالادست) قرار است ماراتنهای سرقت این محافل را پنهان کند. بانکها با این سرمایهگذاریها به دنبال سرپوش گذاشتن روی اقدامات و ناترازیهای خود هستند. به صراحت میتوان گفت بزرگترین و ناترازترین آنها در این میان که هنوز آزادانه رفتار میکند و مانند آینده منحل نشده است، بانک گردشگری است. بانک گردشگری در پدیدههای ضد فرهنگی حضور ویژه دارد و رکن اصلی کار خود را فرهنگی معرفی میکند که کاملاً در خدمت محافل است. این طبیعی است که شخصی به نام مهدی جهانگیری که خود حاصل و عامل این محافل بوده است، پشت این پروژهها قرار بگیرد. برادرش اسحاق جهانگیری نیز از عوامل اصلی سالها سوختن فرصتها و عقبگرد بوده و یکی از نشانههای محفلهای سیاسی ناکارآمد است. مهدی جهانگیری که به ناگاه از یک کارمندی با رشدهای چند هزار درصدی مالک بانک شد، امروز سرمایهگذاریهای ضد فرهنگی میکند تا پازل تکمیلکننده و سرپوشانی بر این محفلهای سیاسی و اقتصادی باشد.
نتیجه این تلاشهای این بانکها آن میشود که مردم به جای توجه به این محافل و رانتها، نهایتاً درگیر ماراتنهای سرگرمکننده و شهربازیای میشوند که برای دور کردن آنها از اقدامات سیاسی و اقتصادی این طبقههای به اصطلاح خودشان ناجی است.

