مسیری جدید برای امنیت خاورمیانه

چگونه تعهدات آمریکا در خلیج فارس می‌تواند نظم منطقه‌ای را بازسازی کند:

بررسی مقاله “مسیری جدید برای امنیت خاورمیانه” که 22 آبان در مجله “امور خارجه” آمریکا، به قلم “جیمز اف. جفری” و “الیزابت دنت” منتشر شده است. مطالب درون قلاب {} تفسیر عصر ایرانیان از نکته های مقاله است. همچنین برای جلب توجه به برخی موارد، آنها را برجسته کرده یا زیر آن خط کشیده ایم.
جیمز اف. جفری، عضو برجسته فیلیپ سولوندز در موسسه واشنگتن برای سیاست خاور نزدیک است. او به عنوان افسر خدمات خارجی در هفت دولت ایالات متحده خدمت کرده است. از سال ۲۰۱۸ تا ۲۰۲۰، او نماینده ویژه برای مشارکت در سوریه و فرستاده ویژه در ائتلاف جهانی برای شکست داعش بود.
الیزابت ام. دنت، عضو ارشد ناتان و استر کی. واگنر در موسسه واشنگتن برای سیاست خاور نزدیک است. او پیش از این به عنوان مدیر خلیج فارس و شبه جزیره عربستان در دفتر وزیر دفاع خدمت کرده است.
{ملاحظه میشود هر دو نویسنده، طبق معمول رسانه های غرب در مورد منطقه آسیای غربی، خواستگاهی یهودی و صهیونیستی دارند}
در ۹ سپتامبر، اسرائیل با بمباران ویلایی در یک محله مسکونی دوحه در تلاش برای کشتن مقامات ارشد حماس، جهان را شوکه کرد. این دومین بار در سال جاری بود که قطر مورد حمله قرار گرفت. (در ماه ژوئن، ایران در تلافی حملات آمریکا و اسرائیل به ایران، موشک‌هایی را به سمت یک پایگاه هوایی ایالات متحده در امارات شلیک کرد). قطر به عنوان یک متحد مهم ایالات متحده و یک میانجی کلیدی در درگیری، عموماً برای متخاصمان منطقه ممنوعه تلقی شده است. علاوه بر این، قطر سال‌هاست که با تأیید ضمنی آمریکا و اسرائیل به عنوان بخشی از نقش میانجی‌گری خود، میزبان رهبران حماس بوده است {نویسنده تاکید دارد این اعضای حماس با تایید آمریکا و اسرائیل در قطر بوده اند، مع الوصف همین دو دنبال ترورشان بودند!}. مقامات هدف قرار گرفته، در واقع، از طریق کانال‌های قطری، در حال مذاکره برای یک توافق حول گروگان‌ها و آتش‌بس احتمالی برای غزه بودند. اگر این حملات منجر به تلفات یا خسارات بیشتری به قطر می‌شد، ممکن بود کل منطقه را بی‌ثبات کند، جنگ را به خلیج فارس گسترش دهد و احتمالاً هرگونه چشم‌انداز کوتاه‌مدت برای آتش‌بس را از بین ببرد. {جمله آخر کاملاعاری از حقیقت است و اگر مقامات حماس که چند دقیقه برای نماز رفته بودند هم ترور میشدند هیچ اتفاقی جز ثبت یک پیروزی دیگر برای جنایتکاران صهیونیست، نمی افتاد و ترامپ در آنصورت از موضعی بالاتر با قطر مواجه میشد}.
حمله اسرائیل به قطر موفقیت‌آمیز نبود و این اتفاق نیفتاد. اما این حمله ناخواسته به چیزی به همان اندازه مهم دست یافت: این حمله در را به روی چیزی گشود که می‌تواند یکی از مهم‌ترین تغییرات در سیاست خاورمیانه‌ای ایالات متحده در دهه‌های اخیر باشد. دونالد ترامپ، رئیس جمهور ایالات متحده، نه تنها به اندازه‌ای خشمگین شد که بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل، را برای موافقت با آتش‌بس در غزه تحت فشار قرار داد. او همچنین گام بی‌سابقه‌ای در صدور فرمان اجرایی برای تأیید مجدد تعهد واشنگتن به متحد خلیج فارس خود برداشت و اظهار داشت که حمله مسلحانه علیه قطر “تهدیدی برای صلح و امنیت ایالات متحده” تلقی خواهد شد. این تضمین کامل حمایت ایالات متحده احتمالاً معیار جدیدی را برای روابط امنیتی بین کشورهای خلیج فارس و ایالات متحده تعیین می‌کند. {تضمین آمریکا و به ویژه ترامپ پشیزی ارزش ندارد و هربار منافع آنان ایجاب کند کل قطر و دیگر سران خلیج فارس را هم قربانی خواهند کرد}
در چارچوب تغییرات گسترده در توازن قدرت منطقه‌ای، این اقدامات راه را برای نظمی جدید در خاورمیانه هموار می‌کند. اگر این نظم بتواند به سرانجام برسد، ریشه در روابط عمیق‌تر ایالات متحده و خلیج فارس، فروپاشی قدرت منطقه‌ای ایران و حتی هماهنگی نزدیک‌تر بین ارتش‌های دوست خواهد داشت. {روابط عمیقتر دیگر چگونه میتواند باشد. این کشورها هرچه دارند در طبق اخلاص برای آمریکا گذاشته اند} برای اولین بار در یک نسل، ایالات متحده فرصتی برای ایجاد یک معماری امنیتی پایدار برای یکی از خشونت‌آمیزترین مناطق جهان دارد. {خشونت را چه نهادی غیر از آمریکا و صهیونیسم به این منطقه آوروده؟} اما دولت ترامپ باید به سرعت اقدام کند تا با هماهنگ کردن انتظارات با شرکای خود، تحکیم چارچوب امنیتی نوظهور و تقویت دیپلماسی، از این لحظه نادر بهره ببرد. در حالی که محمد بن سلمان، ولیعهد عربستان سعودی، برای دیدار با ترامپ در واشنگتن در ۱۸ نوامبر آماده می‌شود، ایالات متحده فرصت بسیار مهمی دارد تا تعهد امنیتی جدید خود به قطر را به عربستان سعودی و کل منطقه خلیج فارس گسترش دهد. با این حال، اگر رئیس جمهور و تیمش تمرکز خود را از دست بدهند، همه چیز می‌تواند فرو بریزد. {این جمله حکایت از وخامت اوضاع برای غرب در منطقه – علیرغم همه لافها در مورد تضعیف ایران- میکند}
آرامشی نادر
پس از دو سال جنگ، دشمنان ایالات متحده در خاورمیانه ضعیف‌تر از دهه‌های گذشته هستند. حتی اگر آتش‌بس در غزه برقرار نشود، با تضمین بازگشت همه گروگان‌های زنده اسرائیلی در ازای تنها عقب‌نشینی جزئی اسرائیل، این توافق نشان دهنده شکست واقعی حماس است. در همین حال، برنامه‌های موشک‌های بالستیک و سلاح‌های هسته‌ای ایران به شدت آسیب دیده است؛ متحد ایران در سوریه، رژیم اسد، سرنگون شده است؛ حزب‌الله، نیروی نیابتی تهران در شام، تضعیف شده است؛ و شبه‌نظامیان تحت حمایت ایران در عراق تا حد زیادی مرعوب شده‌اند. در حال حاضر، حوثی‌ها در یمن تنها نیروی نیابتی یا شریک ایران هستند که همچنان تهدید نظامی قابل توجهی را نشان می‌دهند و رهبری این گروه تحت فشار فزاینده‌ای از سوی اسرائیل قرار دارد. ایران می‌تواند در آینده دوباره به عنوان یک تهدید منطقه‌ای ظهور کند، اما قابلیت‌های آن ویران شده است. در نتیجه، خاورمیانه در حال رسیدن به آرامشی نادر است که با منافع ایالات متحده همسو است {طبق تعریف کیسینجر، چریک تا زمانی که هست و مقاومت میکند پیروز است و ارتشی که با آن در جنگ فرسایشی است یعنی ارتش رژیمهای اسرائیل و آمریکا شکست خورده اند}.
این تغییرات نه تنها به دلیل جنگ‌هایی است که پس از حملات حماس در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ رخ داد. بخشی از اعتبار این تغییرات نیز به دولت اول ترامپ و دولت بایدن تعلق دارد که در رویکردهایشان نسبت به خاورمیانه بیش از آنچه اغلب مورد توجه قرار می‌گیرد، مشابه بودند. ترامپ در دوره دوم ریاست جمهوری خود با کار کردن عمدتاً «به وسیله، با و از طریق» شرکای محلی، از اسلاف خود الگو گرفته است. او استراتژی خود را در سخنرانی ماه مه در ریاض خلاصه کرد که در آن بر نقش کشورهای خاورمیانه، به ویژه کشورهای خلیج فارس و ترکیه، برای اداره امور داخلی خود و ایفای نقش بیشتر در امنیت منطقه‌ای – که در صورت لزوم با عملیات نظامی قاطع ایالات متحده پشتیبانی می‌شود – تأکید کرد. در عوض، به شرکای خاورمیانه پاداش‌های اقتصادی و امنیتی جدیدی پیشنهاد شده است {در عمل همیشه شرکاء -به استثنای رژیم صهیونیستی، به آمریکا پاداش داده اند}
در کنار افزایش چشمگیر روابط تجاری و سرمایه‌گذاری با ایالات متحده، به متحدان عرب فرصت دیپلماسی عمیق‌تر با اسرائیل داده شد، {با وقاحت تمام، خیانت به آرمان اعراب و مسلمین را “فرصت” مینامند} همانطور که در توافق‌نامه‌های ابراهیم، مجموعه‌ای از توافق‌نامه‌های امضا شده در دوره اول ریاست جمهوری ترامپ که روابط بین اسرائیل و چندین کشور عربی را عادی‌سازی کرد، پیش‌نمایشی از آن دیده می‌شود. چنین مفهومی، همراه با تعهد ترامپ مبنی بر عدم صرف منابع عظیم برای ملت‌سازی، به مردم آمریکا معامله بهتری ارائه می‌دهد – ثبات در خاورمیانه با هزینه نظامی کمتر و مزایای اقتصادی بیشتر برای ایالات متحده {یعنی با هزینه اعراب، منافع آمریکا و ضرر ملتهای منطقه دنبال شود}. ترامپ از زمان بازگشت به قدرت، این استراتژی را با پذیرش رهبر جدید سوریه، احمد الشرع، یک تروریست سابق؛ بمباران سایت هسته‌ای فردو در ایران؛ صدور تعهد امنیتی فوق‌العاده به دوحه؛ و ترغیب اسرائیل و حماس به آتش‌بس، دنبال کرده است.
بذرهای این رویکرد در دوران دولت بایدن کاشته شد. جو بایدن، رئیس جمهور ایالات متحده، در طول مبارزات انتخاباتی خود، جهان‌بینی‌ای را پذیرفت که دموکراسی‌ها را در مقابل استبداد قرار می‌داد و به دلیل ترور یک روزنامه‌نگار سعودی توسط پادشاهی، قول داد که عربستان سعودی را به یک “منفور” تبدیل کند. با این حال، بایدن پس از روی کار آمدن، توافق‌نامه‌های ابراهیم ترامپ را پذیرفت – و حتی سعی در گسترش آن داشت – و در سال 2022، علناً با ولیعهد سعودی مچ انداخت. استراتژی امنیت ملی بایدن در سال ۲۰۲۲، از بسیاری جهات، شبیه به استراتژی امنیت ملی ترامپ در سال ۲۰۱۷ بود. هر دو بر رقابت با سایر قدرت‌های بزرگ، از جمله با تقویت اقتصاد ایالات متحده، تقویت ارتش و استفاده قاطع از نیروهای مسلح، تمرکز داشتند. در سال ۲۰۲۴، بایدن اولین رئیس جمهوری بود که با هدایت نیروهای آمریکایی برای سرنگونی موشک‌های ایرانی، در حمایت از اسرائیل وارد نبرد مستقیم شد. استراتژی امنیت ملی ۲۰۲۲ همچنین اعلام کرد که ایالات متحده با «کشورهایی که نهادهای دموکراتیک را نمی‌پذیرند» شریک خواهد بود، مادامی که از «یک سیستم بین‌المللی مبتنی بر قانون» {یعنی منافع آمریکا و صهیونیسم} حمایت کنند. بایدن این احساس را با همکاری با نتانیاهو علیرغم شکست‌های جدی اخلاقی و سیاسی در غزه، با رجب طیب اردوغان، رئیس جمهور ترکیه در مورد گسترش ناتو، و با حاکمان خلیج فارس در مورد معماری امنیتی منطقه، به مرحله اجرا درآورد.
سیاست‌های بایدن و ترامپ در خاورمیانه یک وجه مشترک دیگر نیز دارند: اگرچه حمایت قابل توجهی در کنگره و در میان مردم کسب کردند، اما با عناصر اصلی پایگاه‌های سیاسی مربوطه خود تنش ایجاد کردند. با افزایش بحران انسانی در غزه، بایدن توسط بخش‌هایی از حزب دموکرات که علیه اسرائیل موضع گرفتند، مورد انتقاد قرار گرفت. ترامپ با مخالفت صریح بسیاری از اعضای جناح «اول آمریکا» روبرو شده است که می‌خواهند ایالات متحده کمتر درگیر نظامی در منطقه باشد. با این وجود، هر دو رئیس جمهور به تعامل امنیتی قوی ایالات متحده در منطقه متعهد ماندند.
خطوط قرمز جدید
کشورهای خلیج فارس به نقطه اتکای نظم جدید منطقه‌ای تبدیل شده‌اند. در غیاب واکنش قوی ایالات متحده، حمله اسرائیل به دوحه می‌توانست تعهد واشنگتن به خلیج فارس و خاورمیانه وسیع‌تر را زیر سوال ببرد. اما این حمله در عوض به عاملی برای ترامپ تبدیل شد تا اهمیت خلیج فارس را برای امنیت ایالات متحده و منطقه مجدداً تأیید کند. در اصل، این حمله واشنگتن را مجبور کرد تا تشخیص دهد که بازدارندگی در خلیج فارس دیگر نمی‌تواند صرفاً بر حضور نظامی ایالات متحده، فروش اسلحه و معاملات اقتصادی متکی باشد. این امر به یک چارچوب یکپارچه‌تر و از نظر سیاسی قابل اجرا نیاز دارد.
وقتی ترامپ دستور اجرایی مبنی بر تعهد به دفاع از قطر را صادر کرد، این پیام را به کل خاورمیانه فرستاد که خطوط قرمز آمریکا فراتر از اسرائیل وجود دارد. او همچنین به شرکای خلیج فارس اطلاع داد که محدوده تعهدات دفاعی ایالات متحده در منطقه، شاید برای همیشه، گسترش یافته است. تضاد با سال ۲۰۱۹ را در نظر بگیرید، زمانی که نیروهای نیابتی ایران به یک پالایشگاه بزرگ نفت عربستان سعودی حمله کردند. در آن زمان، ترامپ هیچ واکنشی نشان نداد – و باعث شد کشورهای خلیج فارس تا حدودی اعتماد خود را به تعهد ایالات متحده به امنیت خود از دست بدهند. با دستور اجرایی ترامپ، آنها دلیلی دارند که فرض کنند چنین حمله‌ای در آینده نتیجه متفاوتی خواهد داشت. {یعنی برای تلافی ضربات اسرائیل، در برابر مقاومت بایستند}
اطمینان ترامپ اولین تعهد آمریکا از این نوع به خلیج فارس نبود. در سال ۲۰۲۳، دولت بایدن توافقنامه «ادغام جامع امنیتی و رفاه ایالات متحده و بحرین» را امضا کرد. این توافق به تقویت ابتکارات جدید اقتصادی و فناوری ایالات متحده و بحرین، رزمایش‌های نظامی مشترک، برنامه‌ریزی دفاعی هماهنگ و افزایش اشتراک‌گذاری اطلاعات کمک کرد. در مورد امنیت متقابل، این توافق بر مشورت و واکنش‌های مشترک به جای پاسخ فوری و اجباری ایالات متحده به یک حمله مسلحانه، چه نظامی و چه غیر آن، تأکید داشت.
اگرچه هم توافق با بحرین و هم دستور اجرایی در مورد قطر فاقد وضوح قانونی یا پایداری نهادی یک معاهده مصوب سنای ایالات متحده هستند، اما پیامدهای سیاسی آنها قابل توجه است، هرچند برای قطر بسیار بیشتر است. برای اولین بار از زمان جنگ خلیج فارس در سال ۱۹۹۱، ایالات متحده به صراحت منافع خود را به امنیت یک کشور خلیج فارس پیوند داده است. با انجام این کار، ترامپ استاندارد جدیدی را برای روابط امنیتی ایالات متحده با شرکای خلیج فارس و منطقه‌ای تعیین کرده است. عربستان سعودی پیش از این اعلام کرده بود که وقتی ولیعهد سعودی از کاخ سفید بازدید می‌کند، ممکن است به دنبال یک پیمان دفاعی مشابه باشد – یک دستور ریاست جمهوری مبنی بر اینکه حمله به عربستان سعودی حمله‌ای علیه منافع ایالات متحده تلقی می‌شود.
این امر از توافق امنیتی رسمی ایالات متحده که ولیعهد قبل از شروع جنگ غزه به دنبال آن بود، کمتر جاه‌طلبانه خواهد بود. در زمان دولت بایدن، ایالات متحده در حال مذاکره با عربستان سعودی در مورد یک معاهده دفاعی مصوب سنا بود که احتمالاً در ازای عادی‌سازی روابط با اسرائیل – عملاً گسترش توافق‌نامه‌های ابراهیم به عربستان سعودی – حاصل می‌شد. اما این نوع معامله با توجه به پیچیدگی اوضاع پس از جنگ در غزه به تعویق افتاده است. در مقابل، همانطور که ریاض و سایر شرکای خلیج فارس آن را می‌بینند، دستور اجرایی ترامپ با قطر، محافظت ملموس ایالات متحده را ارائه می‌دهد و از مذاکرات طولانی و آشفته‌ای که یک معاهده مصوب سنا یا عادی‌سازی با اسرائیل ممکن است به آن نیاز داشته باشد، جلوگیری می‌کند. به عبارت دیگر، پاسخ ترامپ به بحران دوحه این پتانسیل را دارد که به عنوان پایه و اساسی برای یک معماری امنیتی جدید در منطقه عمل کند – مشروط بر اینکه ایالات متحده حمایت لازم را برای اعتبار بخشیدن به آن ارائه دهد.
متن کامل را بخوانید
برای قطر، عربستان سعودی و امارات متحده عربی، دستور اجرایی ترامپ هم امیدها و هم سوالاتی را برانگیخته است. هر سه کشور، شاید به درستی، آن را به عنوان نشانه‌ای روشن از عزم ایالات متحده برای دفاع از شرکای خود در منطقه در برابر تهدیدات دولتی و غیردولتی تفسیر کرده‌اند. از سوی دیگر، ابهام قانونی این تضمین، نگرانی‌هایی را در میان رهبران خلیج فارس در مورد دوام و قابلیت اجرای آن ایجاد کرده است. به عنوان مثال، یک دولت جدید در ایالات متحده در سال ۲۰۲۸ می‌تواند به راحتی آن را لغو کند، }جان کلام همین است که هیچ قراردادی برای آمریکا معنا ندارد و بهنگام اضطرار فقط منافع خود را خواهد دید} اگرچه این کار خطر بزرگی برای روابط دوجانبه ایالات متحده و قطر خواهد داشت.
دولت ترامپ همچنین هنوز به طور کامل بیان نکرده است که آیا تضمین دوحه نشان‌دهنده یک تغییر سیاست رسمی است یا یک بداهه‌پردازی موردی. به عنوان مثال، مشخص نیست که چگونه از سناریویی مانند آنچه قطر در ماه سپتامبر با آن روبرو شد، جلوگیری خواهد کرد. در صورت حمله مشابه، آیا ایالات متحده مانع از حمله موشک‌های اسرائیل به دوحه خواهد شد یا به سادگی قطر را سریعتر از حمله مطلع خواهد کرد؟ آیا ایالات متحده برای مهار اسرائیل، نزدیکترین متحد خود در خاورمیانه، اقدامی انجام خواهد داد؟ تاریخ نشان می‌دهد که تعهدات امنیتی ایالات متحده کمتر مربوط به واکنش‌های رزمی به حوادث منفرد و بیشتر مربوط به بازدارندگی از تجاوزات گسترده – مانند آنچه در سال ۱۹۹۰ علیه کویت انجام شد – و ترویج محیط‌های امنیتی منطقه‌ای است که ثبات، پیش‌بینی‌پذیری و صلح را تقویت می‌کند. در مواقع لزوم، ایالات متحده گاهی متحدان خود را مهار کرده است، مانند زمانی که فرانسه و بریتانیا در سال ۱۹۵۶ به سوئز حمله کردند و ترکیه در سال‌های ۱۹۶۴ و ۱۹۷۴ قبرس را تهدید کرد.
این تنش‌ها همچنین نشان‌دهنده یک معضل عمیق‌تر است. در گذشته، شرکای خلیج فارس بین جستجوی حمایت بیشتر از ایالات متحده و ایجاد مشارکت‌های جایگزین، مانند چین و روسیه، در نوسان بوده‌اند. به عنوان مثال، در ماه سپتامبر، عربستان سعودی یک پیمان دفاعی با پاکستان امضا کرد. و اگرچه دستور اجرایی جدید می‌تواند وسوسه ایجاد حفاظ را کاهش دهد، اما این کار تنها در صورتی انجام می‌شود که واشنگتن روشن کند که این تضمین قدرت واقعی دارد. اگر انتظارات قطر برای پاسخ به تجاوز خارجی برآورده نشود، ایالات متحده خطر ایجاد یک وضعیت میانی خطرناک را به جان می‌خرد که در آن کشورهای خلیج فارس احساس می‌کنند تعهدات ایالات متحده برای کنار گذاشتن بسیار قوی است، اما برای جلوگیری از جستجوی توافق‌های جایگزین که ممکن است مغایر با منافع ایالات متحده باشد، بسیار ضعیف است. در این سناریو، واشنگتن می‌تواند در نهایت مسئولیت بدون نفوذ را بر عهده بگیرد. ممکن است به خاطر بحران‌های منطقه‌ای سرزنش شود، اما فاقد اهرم لازم برای شکل دادن به نحوه عملکرد شرکاء است. مدیریت این انتظارات، آزمونی کلیدی برای توانایی دیپلماتیک دولت در ماه‌های آینده خواهد بود.
الگوی جدید دوحه، مشکلات دیگری را نیز به همراه دارد. هم تضمین به قطر و هم موضع و استراتژی کلی‌تر ایالات متحده در منطقه، عمدتاً واکنشی هستند و نه نتیجه هماهنگی آگاهانه. دولت دوم ترامپ هنوز یک دکترین امنیتی رسمی برای منطقه تدوین نکرده است. همچنین خطر زیاده‌روی ایالات متحده وجود دارد. در صورت عدم شفافیت، شرکای خلیج فارس می‌توانند این تضمین را به اشتباه معادل ماده ۵ ناتو تفسیر کنند – ماده‌ای که می‌گوید حمله مسلحانه به یک متحد، حمله به همه اعضا تلقی خواهد شد. عدم تطابق فرضیات در واشنگتن و پایتخت‌های خلیج فارس می‌تواند به سناریوهایی منجر شود که در آن ایالات متحده به اختلافات منطقه‌ای کشیده شود یا، به طور بالقوه بدتر، به نظر برسد که در لحظات تشدید تنش، از تعهدات خود عقب‌نشینی کند. برای اینکه تعهد خود به قطر را معتبر جلوه دهد، واشنگتن باید آن را به گونه‌ای نهادینه کند که بین بازدارندگی و انعطاف‌پذیری سیاسی و نظامی تعادل برقرار کند.
پیروزی در صلح
با وجود این چالش‌ها، ایالات متحده فرصت نادری برای تغییر شکل امنیت خاورمیانه دارد. با تضعیف دشمنان، توانمندسازی شرکا و فعال شدن دیپلماسی، واشنگتن می‌تواند نظم منطقه‌ای نوپا را به شیوه‌هایی شکل دهد که حتی چند سال پیش غیرقابل تصور بود. دولت ترامپ با تکیه بر تضمین‌های امنیتی جدید به خلیج فارس، می‌تواند، به عنوان مثال، پیمان‌های دفاعی چندجانبه بین کشورهای خلیج فارس (و احتمالاً اسرائیل) را رسمی کند، توافق‌نامه‌های ابراهیم را به یک مجمع سیاسی منطقه‌ای گسترده‌تر گسترش دهد، یا از همکاری‌های امنیتی برای تشویق بیشتر سرمایه‌گذاری اقتصادی و ادغام با کشورهایی که می‌خواهند در ترتیبات امنیتی همسو با ایالات متحده گنجانده شوند، استفاده کند. کشورهای خلیج فارس به دلیل جنگ اسرائیل در غزه و حمله به قطر از اسرائیل ناامید شده‌اند. اما آنها می‌دانند که اسرائیل با تضعیف قابلیت‌های نظامی ایران و نیروهای نیابتی آن، خلیج فارس را امن‌تر کرده است}آری زدن مهمترین پایگاه آمریکا در منطقه و کوبیدن کلیه مراکز مهم رژیم صهیونیستی، خلیج فارس را امن تر کرده است}. بنابراین، کشورهای خلیج فارس احتمالاً خواهان همراهی اسرائیل، هرچند به صورت مخفیانه، هستند.
شایان ذکر است که ایالات متحده پیش از این – در سال ۱۹۷۴، پس از جنگ یوم کیپور، و در سال ۱۹۹۱، پس از آزادسازی کویت – فرصت‌هایی برای بازسازی نظم خاورمیانه داشته است. در هر دو مورد، ائتلاف‌های تحت رهبری ایالات متحده، محرک‌های اصلی درگیری منطقه‌ای را شکست دادند و با ابتکارات دیپلماتیک بزرگی، از جمله معاهده ۱۹۷۹ بین مصر و اسرائیل، کنفرانس مادرید ۱۹۹۱ و توافق‌نامه‌های اسلو، به دنبال آن بودند. اما دولت‌های منطقه در هیچ یک از این دوره‌ها نتوانستند صلح را به طور دائم تثبیت کنند{چون صلح را آمریکا و نائبش اسرائیل بخطر انداخته اند}. چالش‌های مشابهی همچنان در پیش است و واشنگتن و شرکایش در منطقه امروز باید تلاش کنند از تکرار آن تجربیات جلوگیری کنند و ثباتی را که به طور آزمایشی پدیدار شده است، به یک وضعیت عادی جدید تبدیل کنند.
همچنین، اکنون زمان آن رسیده است که ایالات متحده وضعیت نظامی خود را در خاورمیانه دوباره ارزیابی و تعریف کند. با کاهش نیاز به استقرار گسترده، واشنگتن می‌تواند بار دیگر با تکیه بر قابلیت‌های واکنش سریع و پایگاه‌های رو به جلو، و همچنین گسترش قابلیت همکاری و ادغام نظامی بین شرکای منطقه‌ای، طرح‌ریزی قدرت استراتژیک را در پیش بگیرد. به همان اندازه مهم، ایالات متحده می‌تواند از اهرم تجدید شده خود برای مقابله با تنش‌های مداوم در منطقه، از جمله در عراق، لبنان، سوریه و یمن استفاده کند. برای مثال، ایالات متحده می‌تواند از تعهدات جدید خود به قطر – و احتمالاً عربستان سعودی – برای تشویق دوحه و ریاض به ایفای نقش فعال‌تر در جلوگیری از دخالت شبه‌نظامیان در نهادهای دولتی عراق یا مشارکت بیشتر در بازسازی لبنان استفاده کند. {یعنی علیرغم بیحاصل بودن تعهد آمریکا- با اقرار نویسندگان- باز هم این کشورها را به سقوط بیشتر در ورطه مقابله با مقاومت بکشاند}
در صورت عدم پایبندی ایالات متحده، دریچه‌ای که برای قرار دادن منطقه در مسیری بهتر و باثبات‌تر وجود دارد، ممکن است بسته شود و شرکای ناامید، دشمنان جسورتر و آسیب‌های پایدار به اعتبار آمریکا را به جا بگذارد. ایالات متحده منابع عظیمی را برای ایجاد ثبات در خاورمیانه سرمایه‌گذاری کرده است و سرانجام با یک اتحاد منطقه‌ای مواجه شده است که امنیت پایدار را قابل دستیابی می‌کند. حیف است که این اتحاد از بین برود.
{ملاجظه میشود علیرغم قلم فرساییهای پوچ و پر از زواید، نویسندگان ناخواسته نتیجه میگیرند، در نهایت آمریکا در این منطقه به جایی نخواهد رسید.}

مقالات مرتبط

نوبت بلعیدن نابلس رسید؛ اشغالگری با نقاب آثار باستانی

رژیم صهیونیستی با صدور دستور تملک تازه، قصد مصادره ۴۶۰۰ دونم از…

جمهوری اسلامی ایران ؛ غرب و ریاکاری متمدنانه غربی‌ها

گزارشی از میدل ایست مانیتور در 14 نوامبر 2025 (22 آبان 1404):…

غزه و پایان روایت دروغین صلح‌طلبی غرب

قطعنامه ۲۸۰۳ شورای امنیت که با محوریت آمریکا و به پشتوانه برخی…

دیدگاهتان را بنویسید