یکی از مهمترین جلوههای خودبیگانگی روشنفکرانه در ایران معاصر، پذیرش بیچون وچرای گفتمان غربگرایانه بهعنوان یگانه مسیر توسعه است. این نگرش در آثار و گفتار چهرههایی چون محمود سریعالقلم و نیز در سیاست ورزی دولت یازدهم و دوازهم و با هنرمندی ظریف و جریان اصلاحات با صدور بیانیه اخیرشان تجلی یافته است، این نگرش و سمفونی جراین های وابسته عملاً با نادیده گرفتن بستر تاریخی، تمدنی و دشمنی ساختاری غرب با جمهوری اسلامی، در مقام نسخه پیچ برای ایران ظاهرمیشوند. اما وارونگی گفتمانی زمانی آشکارتر میشود که وعدههای دیروز این جریان، با انکار امروز آنها مقایسه گردد. وقتی در سالهای نه چندان دور، دولت روحانی و تیم مذاکره کننده به سرپرستی محمدجواد ظریف، برجام را «فتحالفتوح» نامیدند، کمتر کسی تصور میکرد که همان بندهایی که روزی از چشم مردم و حتی نمایندگان مجلس پنهان شد، امروز به ابزار فشار دوباره علیه ملت ایران بدل شود. بندی که اروپاییها و آمریکا با اصرار در متن برجام گنجاندند و عملاً هر عضو غربی برجام را قادر میکرد در صورت ادعای «نقض تعهدات از سوی ایران»، همه تحریمها را بدون حق وتو بازگرداند. چرائی وارونه نمایی در روز روشن، یکی از نقاط پرابهام در برجام، یعنی «مکانیسم ماشه» هنوز مشخص نیست ، در زمان مذاکرات، وزیر امور خارجه دکتر ظریف بارها در مصاحبههای تلویزیونی و جلسات رسمی بهمراه دیگر مقامات و تیم مذاکره کننده، وجود «مکانیسم ماشه» را انکار کرده و آن را «توهم دلواپسان» مینامیدند. در مجلس تصریح شد که «چیزی به نام بازگشت خودکار تحریمها وجود ندارد» یا «اجرای آن عملاً ممکن نیست». حتی در رسانههای اصلاحطلب، هر نقدی نسبت به این بند، «سیاه نمایی» و «تخریب دستاورد دیپلماسی» معرفی میشد. اما بعدها روشن شد که نه تنها این بند وجود داشته، بلکه ترجمه ناقص و گزینشی برجام در اختیار مجلس قرار گرفته تا اعتراضها کمتر شود. حالا پنهانکاری دیروزبه طلبکاری امروزتبدیل شده است . پس از امضای برجام و نادیده گرفتن فرامین رهبری در اجرای این معاهده ، جریان اصلاح طلب که نماد آن در روحانی و ظریف در هشت سال مدیریت کشور بروز ظهور یافته بود ؛ با چرخشی صدو هشتاد درجه ، با تمام توان رسانهای خود از برجام و حتی «مکانیسم ماشه» بهعنوان یک پیروزی یاد میکردند و مدال قهرمان دیپلماسی را بر گردن کسی آویختند که بار ها در رسانه ملی و در حضور نمایندگان مردم از نبودن مکانیسم ماشه و لغو تحریم ها در برجام سخن گفته بود، حالا همان فرد و جریان پشت سر او که خود باعث و منشاء این خسارات و پنهان کاری بوده اند ، امروز همان مکانیسم را «شمشیر بالای سر ملت» معرفی کرده و از آن بهعنوان بهانهای تازه برای ضرورت «مذاکره مجدد» استفاده میکند. بهعبارت دیگر، واضعان و طراحان این مکانیزم، اکنون با ژست طلبکارانه ظاهر میشوند و به افکار عمومی القا میکنند که «اگر مذاکره نکنیم، ماشه فعال میشود». چرائی این تناقض آشکارو پاسخ به این ابهامات و تناقض گویی ها می بایست در مراکز خاصی پیگیری شود. اما چگونه ممکن است کسانی که زمانی وجود مکانیسم ماشه را انکار میکردند، امروز آن را مهمترین اهرم فشار بر کشور بدانند؟ این همان تناقض بزرگ است که نشان میدهد برجام، نه یک «پیروزی دیپلماتیک»، بلکه بستری برای گروکشی سیاسی بوده است؛ ابزاری که اکنون همان جریان بجای پاسخگویی بابت تبعات آن، از آن بهعنوان ابزار فشار تازهای علیه نظام استفاده میکند. بنظر می رسد واقعیت ماجرای مکانیسم ماشه نه صرفاً یک بند حقوقی، بلکه سندی است از چگونگی وارونهگویی و عدم شفافیت در مهمترین توافق تاریخ معاصر ایران، آنجا که متن واقعی و ترجمه درست متن برجام در اختیار نمایندگان مجلس قرار نگرفت و شاید متاسفانه با اعمال نفوذی که صورت گرفت در بیست دقیقه برجام تصویب شد. حقیقت آن است همان کسانی که روزی وعده «لغو همه تحریمها در همان روز اجرای برجام» را دادند، اکنون بگونه ای سخن میگویند که گویی قربانی این بند بودهاند، نه طراح و پذیرنده آن!!. تناقضی که نه تنها اعتماد مردم را فرسوده، بلکه نشان میدهد برجام از ابتدا با پنهانکاری و با ترجمههای ناقص بر ملت تحمیل شد. گفتمان اصلاحطلبان در ماجرای برجام، نمونهای روشن از «وارونهگویی دیروز تا طلبکاری امروز» است. وعدههای اقتصادی و سیاسی که روزی بهعنوان دستاورد قطعی معرفی شدند، امروز یا منکر میشوند یا به شکل مطالبهای علیه کلیت نظام عرضه میگردند. برجستهترین نمونه این وارونهگویی، انکار مکانیسم ماشه در زمان توافق و پذیرش تلویحی آن پس از ناکامی برجام است. این روند نشان میدهد که جریان اصلاحات بویژه مهره های سوخته مانند ظریف و روحانی نه تنها در تحلیل واقعیات سیاست بینالملل دچار خطای راهبردی شد، بلکه در سطح گفتمانی نیز دچار وارونگی و ازخودبیگانگی روشنفکرانه هستند