برای دهه ها، نظم بین المللی بر پایه هژمونی بلامنازع ایالات متحده آمریکا استوار بود. این امپراتوری نه تنها با قدرت سخت افزاری،نظامی و اقتصادی بلکه با جذابیت نرم افزاری خود تعریف می شد: تبلیغ دموکراسی، حقوق بشر و نظم مبتنی بر قوانین. اما امروز، نشانه های افول این امپراتوری در سراسر جهان آشکار است. به نظر میرسد پایه های این هژمونی نه با یک جنگ بزرگ(هر چند یک جنگ بزرگ کار را تمام می کند.)، بلکه با فرسایش تدریجی اعتبار و مشروعیت آن در حال فروپاشی است، و این فروپاشی ریشه در شکست عمیق «نرم افزار» سیاست های آمریکا دارد.
غزه: تراژدی پایان حقوق بشر غربی
هیچ رویدادی به اندازه فاجعه انسانی در غزه، شکاف بین شعارهای نرم افزاری آمریکا و کنش های آن آشکار نکرده است.
کشته شدن دهها هزار غیرنظامی، از جمله هزاران زن و کودک، در برابر چشمان جهان رخ داده است. در این تراژدی، آمریکا نه تنها به عنوان یک ناظر بی تفاوت عمل نکرد، بلکه با ارسال تسلیحات، ارائه پوشش اطلاعاتی ، وتوهای مکرر در شورای امنیت سازمان ملل و دادن چک سفید امضا در این تراژدی شریک شد.
این حمایت بی قید و شرط، پروژه نرم افزاری «حقوق بشر آمریکایی» را به یک شوخی تلخ تبدیل کرده است. خشم افکار عمومی جهانی نه تنها متوجه رژیم صهیونیستی، که مستقیماً متوجه ایالات متحده به عنوان حامی اصلی آن است. این خشم، سرمایه اخلاقی و نرم آمریکا را که طی دهه ها ساخته بود، به نابودی کشانده است. وقتی بزرگترین مدعی حقوق بشر، ناظر و حامی یک نسل کشی احتمالی باشد، دیگر سخن گفتن از ارزشهای دموکراتیک از زبان او فاقد هرگونه اعتباری است.
خلیج فارس: فروپاشی یک چتر امنیتی شکسته
شکست نرم افزاری آمریکا تنها به عرصه اخلاق محدود نم یشود؛ به کانون استراتژیک منافع آن خلیج فارس نیاز کشیده است. حمله اخیر اسرائیل به مقرهای دیپلماتیک قطر یکی از نزدیکترین شرکای منطقه ای آمریکا یک پیام واضح داشت: واشنگتن نه توانایی و نه اراده محافظت از متحدان خود را دارد. این حمله چتر امنیتی آمریکا را در کشورهای عربی خلیج فارس به شدت مخدوش کرد.
نتیجه این بی اعتمادی، یک تغییر استراتژیک تاریخی است. کشورهایی مانند عربستان سعودی و امارات متحده عربی که زمانی کاملاً به واشنگتن وابسته بودند، اکنون به سرعت در حال متنوع سازی شرکای امنیتی و استراتژیک خود هستند. آنها به دنبال اتحاد با روسیه برای خرید تسلیحات، با چین برای همکاریهای اقتصادی و امنیتی، و حتی آغاز گفتگوهای مستقیم با ایران برای کاهش تنشهای منطقه ای هستند. این حرکت به سمت چندجانبه گرایی، نشان دهنده پایان عصر انحصار نفوذ آمریکا در این منطقه حیاتی است. امپراتوری زمانی که نتواند امنیت متحدانش را تضمین کند، دلیلی برای وفاداری آنها باقی نمیگذارد.
ونزوئلا و چین: تقلای ناامیدانه قدرت سخت افزاری
در مواجهه با این شکست نرمافزاری، واشنگتن به طور فزایندهای به ابزارهای سخت افزاری روی آورده است. اما این تلاش ها اغلب نتیجه عکس داشته است. در ونزوئلا، آمریکا با به رسمیت شناختن یک دولت مخالف و اعمال تحریمهای فلج کننده، سعی کرد تا با زور حکومت مورد نظر خود را دیکته کند. اما این استراتژی نه تنها موفق نشد، بلکه باعث تقویت ملی گرایی در ونزوئلا شد و یکبار دیگر چهره آمریکا را به عنوان یک قدرت مداخله گر به نمایش گذاشت.
در مقابل چین، این تقلا به یک جنگ تمام عیار اقتصادی و ژئوپلیتیکی تبدیل شده است. آمریکا سعی میکند با ایجاد اتحادهایی و تحت فشار قرار دادن کشورهایی مانند هند، زنجیره تأمین جهانی را از چین جدا کند و مانع از رشد آن شود. ما این استراتژی «خفگی ژئوپلیتیک» با یک واقعیت جدید روبرو شده است: تشکیل یک قطب بندی جدید در نظام بین الملل. اتحاد استراتژیک چین با روسیه و ایران، یک جبهه قدرتمند را در مقابل هژمونی آمریکا ایجاده کرده است. این بلوکبندی جدید، جهان را به سمت یک نظم چندقطبی واقعی سوق میدهد که در آن آمریکا تنها یکی از چند بازیگر اصلی است، نه بازیگر مسلط.
بازگشت به افغانستان: نشانه های از هراس استراتژیک
نمادین ترین نشانه این هراس استراتژیک، اشتیاق آشکار آمریکا برای بازگشت به افغانستان است .کشوری که کمتر از سه سال پیش با شتاب و تحقیر از آن خارج شد. گزارشها از تمایل واشنگتن برای کنترل مجدد پایگاه بگرام پس از مذاکرات سطح بالا با بریتانیا گواهی بر این اضطراب است. این پایگاه که هم مرز با ایران است و به آسیای مرکزی و غرب چین دسترسی دارد، یک موقعیت استراتژیک کلیدی برای نظارت بر رقبای اصلی آمریکا به ویژه چین محسوب میشود. این تمایل برای بازگشت به «گورستان امپراتوریها» نشان میدهد که استراتژیستهای آمریکایی میدانند کنترل اوراسیا کلید حفظ هژمونی است، اما ابزارهای نرمافزاری خود را از دست داده اند و مجبورند بار دیگر به حضور فیزیکی و نظامی متوسل شوند. این یک حرکت ناامیدانه برای ایستادن در برابر جبه های است که خود آمریکا با سیاستهایش آن را تقویت کرده است.
گذار به نظمی جدید
امپراتوریها نه با یک انفجار، بلکه با زوال تدریجی مشروعیت و اعتماد از بین می روند. ایالات متحده در حال حاضر در این مرحله بحرانی قرار دارد. شکست پروژه نرم افزاری آن در غزه، بی اعتمادی در میان متحدان سنتی در خلیج فارس، و تقلای آن برای مهار چین از طریق زور، همگی نشانه های یک گذار ژئوپلیتیک بزرگ هستند. جهان در حال شکل دهی به یک نظم جدید چندقطبی است، نظمی که در آن هژمونی آمریکا به تاریخ می پیوندد و بازیگران جدیدی ظهور میکنند تا آینده را تعریف کنند. پایان امپراتوری آمریکا ممکن است رسماً اعلام نشده باشد، اما طلوع آن در عمل آغاز شده است.