در شرایط حساس کنونی که کشور در مرحله پساجنگ و مواجهه با توطئههای متعدد داخلی و خارجی قرار دارد، برخی تحرکات و بیانیهها، به جای ایجاد وحدت و همگرایی ملی، به تشدید شکافها و نزاعهای گفتمانی دامن میزنند. این وضعیت، ضمن به خطر انداختن منافع ملی، زمینه را برای سوءاستفاده دشمنان فراهم میآورد. تامل در بیانیه اخیر جبهه اصلاحات، بیش از آنکه روشنگر مسیری برای عبور از چالشهای جنگ و پساجنگ باشد، تکرار مکرراتی است که بوی کهنگی میدهد. آیا میتوان اصلاحطلبی را در بستر آرمانهایی جستوجو کرد که از آن سوی مرزها دیکته میشود و به طرزغریبی با طمعورزیهای جبهه غرب و رژیم صهیونیستی همنواست؟
این نگرش، در حقیقت، نوعی سلب مسئولیت تاریخی است؛ پاک کردن صورتمسئلهای که ریشههای عمیقتری در تاریخ معاصر ما دارد. اصرار بر مبانیای که بارها در آن شکست خوردهاند، نه تنها راهگشا نیست، بلکه گویی تلاشی است برای فرار از مواجهه با واقعیتهای موجود و انکار دستاوردهایی که در سختترین شرایط حاصل شده است. زمانی که گفتمان یک جریان سیاسی، بیش از آنکه از دل نیازهای داخلی بجوشد و با آهنگهای بیگانگان کوک شود، آنگاه دیگر نمیتوان نام آن را “اصلاح” گذاشت؛ بلکه نوعی تسلیم در برابر روایت غالب دشمن است. اینجاست که سرابِ اصلاح، به باتلاقی بدل میشود که تنها مسیر را به سوی بنبست هدایت میکند و فرصتهای حیاتی برای خودسازی و اتکا به توانمندیهای داخلی را از بین میبرد. بازگشت به مذاکرات بیحاصل و تعلیق برنامه هستهای، به بهانه دفع تهدیداتی چون مکانیسم ماشه و تحریم های ظالمانه، نه تنها راهگشا نیست که از اساس نادرست است. حسن روحانی رئیس جمهور پیشین با خودستایی کاذب، مذاکرات شکستخوردهاش را سپر دفاعی میخواند، بیآنکه به ریشههای واقعی تنش با غرب بپردازد یا عامدانه آنها را نادیده میگیرد. بیانیه جبهه اصلاحات نیز با طرح هشدارها در خصوص خطر جنگ و فروپاشی اقتصادی، عملاً همصدایی خود را با این رویکرد نشان داده و راهحل را تسلیم هستهای و بازگشت به چاه بیانتهای مذاکرات میداند. این همصدایی، زنگ خطری جدی است: آیا این جریانها، آگاهانه یا ناآگاهانه، در حال تکمیل پازل دشمنانی هستند که در جنگ اخیر ناکام ماندند؟ این رویکرد، نه تنها عزت ملی را خدشهدار میکند، بلکه راه را برای نفوذ بیگانگان و تضعیف اراده داخلی هموار میسازد.
انتظار مردم از دولتی که برگزیده اند ایجاد آرامش در جامعه و حل با طمانینه مشکلات است، که با شخصیت دادن به ملت و ايجاد حس امید همراه باشد. با این حال، روش اخیر رئیسجمهور محترم که با بنبستنمایی، آه و ناله، و سرزنش مردم به دلیل تصمیمات گذشته همراه است، نه تنها خلاف مروت و عقل سلیم است، بلکه به روحیه عمومی جامعه لطمه میزند. این رویکرد، در حالی که کشور با چالشهای جدی در حوزههای آب، برق، تورم، تولید و سیاست خارجی روبروست – حوزههایی که راهکارهای علمی و مشخصی برای آنها وجود دارد – تلاشی است برای توجیه ناکارآمدیها یا شاید هم انحراف افکار عمومی.
از سوی دیگر، اینگونه بنبستنماییها و تمرکز بر مشکلات، به طور هدفمند توسط برخی جریانهای اصلاحطلب مورد سوءاستفاده قرار میگیرد. این طیف، عمداً با دشوار جلوه دادن زندگی مردم و دامن زدن به ناامیدی، در تلاش است تا زمینه را برای شورشهای اجتماعی و نارضایتی علیه حاکمیت فراهم آورد. گویی راهبرد اصلی آنها، نه حل مشکلات، بلکه تشدید بحرانها برای رسیدن به اهداف سیاسی است.
در مقابل این جریان، متأسفانه شاهد سکوت معنادار و گاهی همراهی ناخواسته برخی اصولگرایان هستیم. این “اصولگرایان ساکت” یا منتقدین دولت، به جای آنکه با تحلیل عمیق و ارائه راهحلهای کارشناسانه، حاکمیت را در مسیر درست هدایت کنند، با برچسب زدن به منتقدین واقعی دولت، آنها را “تندرو” یا “خوارج” مینامند. این اقدام، نه تنها به تخریب منتقدین دامن میزند، بلکه در عمل، جاده را برای پیشبرد اهداف اصلاحطلبان هموار میکند و آنها را شریک جرم این وضعیت میسازد. این انفعال و این نوع انتقاد، آسیب بیشتری به انسجام داخلی و امید مردم وارد میآورد و بازی سیاسی را به ضرر منافع ملی پیش میبرد.
این وضعیت، تصویری روشن از شکاف عمیق در گفتمان سیاسی کشور ارائه میدهد؛ شکافی که از یک سو، با ناامید کردن مردم و تشدید بحرانها توسط یک جریان، و از سوی دیگر، با سکوت و تخریب منتقدین توسط جریانی دیگر، عمق بیشتری مییابد. این در حالی است که نیاز اصلی کشور، انسجام، امید، و تمرکز بر راهکارهای عملی و علمی برای حل مشکلات است.