شب پایانی پاییز، یلدا یا شب چله، آیین کهنی است که پیشینه تاریخی آن به هزاران سال پیش بازمیگردد. یلدا که به عنوان میراث معنوی مشترک ایران و افغانستان در فهرست جهانی یونسکو به ثبت رسیده، بیش از آنکه عنوانی در دفاتر بینالمللی باشد، نمادی از ریشهداریِ سنتی است که «نور» را نه در انزوای فردی، بلکه در «تجمعی آرمانخواهانه» جستوجو میکند. این آیین چندهزارساله، در حقیقت یک «نرمافزار راهبردی» برای بازتولید هویت و انسجام اجتماعی است.
با این حال، درست در شرایطی که این میراث با ویژگیهای تمدنیاش شناخته میشود، شاهد شبیخونِ محافل قدرت و ثروت به جوهر معنایی آن هستیم. این محافل که غارت فرهنگی را متمم غارتهای اقتصادی خود قرار دادهاند، با ترویج سبک زندگیهای وارداتی (نظیر الگوهای «مکان سوم»)، به دنبال تهی کردن جامعه از سنگرهای اخلاقی و اصیل هستند. نظریه «مکان سوم»، برخلاف ظاهرِ تفننیاش، برخاسته از نهادهای لیبرالسرمایهداری است که مأموریت دارد «خانه» را از یک نهاد تربیتی و مأمنِ تعهد، به یک «خوابگاهِ» صرف تقلیل دهد.
در مقابل، یلدا پاسخی اصیل به نیازهای فطری بشر است که در تضاد با این «ضدمکانهای» غیراصیل قرار میگیرد؛ فضاهایی که با اصالتبخشی به فردگرایی نفعمحور، تعاملات انسانی را به سطح روابطی موقتی، کوتاهمدت و فاقد مسئولیتِ متقابل تنزل میدهند. در این تحلیل فرهنگی، یلدا با محوریت قطعی «نهاد خانواده» و پاسداشت مرجعیت بزرگترها، پیوندِ اجتماعی عمیقی ایجاد کرده و سدّی پولادین در برابر نیروهای مخرب سرمایهسالاری میسازد.
در حالی که فرهنگهای معارض با ترویج روابط سیال و غیرتعهدآور، به دنبال تولید «انسانِ رهاشدهای» هستند که طعمهای آسان برای استثمار باشد، یلدا فرد را در آغوش گرم تعهدات خانوادگی، مسلح به آگاهی و مسئولیت نگاه میدارد. این آیین با تکیه بر «صله رحم» و تحکیم پیوندهای فرافردی، بر اصالت «خانه» تأکید میکند. ما موظفیم از این سنتهای ریشهدار دفاع کنیم؛ چرا که اگر تعلق خاطر اعضای جامعه به یکدیگر در سایه تضعیف این سنتها از بین برود، میدان برای رواج الگوهای ضد فرهنگی باز خواهد شد. یلدا را باید به عنوان یک نظام ارزشی صیانت کرد و برای انتقال صحیح آن به نسلهای بعد کوشید.

