چند روز پیش یادداشتی خواندم که نوشته بود میتوانستیم به جای موشک و سلاح، زعفران و فرش را انتخاب کنیم اینطور دیگر درگیر اختلافات نبودیم و مانند کشورهای کوچک گوشهی اروپا زندگیمان را میکردیم.
اینجا بود که تاریخ میتوانست سیلی محکمی به این یادداشت مضحک بزند، ورق مهمی از تاریخ که نخوانده دوباره تکرارش کرده بودیم؛ در طول جنگ جهانی اول و در پی اعلام بیطرفی از سوی ایران و اشغال ایران توسط قوای روس و انگلیس سه وزیر ایرانی (وثوقالدوله رئیسالوزرا، نصرتالدوله فیروز وزیر امور خارجه و اکبر میرزا صارمالدوله وزیر مالیه) چارهی عبور ایران و مردمش را در امتیازدهی و سازش با انگلیس دیدند.
قرارداد ۱۹۱۹ وثوقالدوله، قراردادی که با نام پیشرفت کشور کلید زده شد اما بهای آن فروش استقلال و حقوق شهروندی هر ایرانی بود، قراردادی که به جای صرف بودجهی کشور برای قدرتبخشی داخلی، صرف پر کردن جیب مستشاران انگلیسی میشد تا بلکه فکر و ایدهی اداری غربی را به ادارت ایران صادر بکنند اما تنها سودش خرید سلاحهای دستهدوم و از کار افتادهی انگلیسی آن هم با قیمت سلاح نو و جدید بود.
بند سوم قرارداد وثوقالدوله ایران را ملزم میکرد تا گمرکات خود را در اختیار انگلیس قرار دهد آن هم با نام مشارکت، مشارکتی که بهایش اولین قحطی انگلیسی در ایران شد. زمامداری گمرکات ایران توسط انگلیس باعث خروج آرد و اقلام دیگر از کشور میشد در حالی که مردم محتاج دانهای نان، حتی در پایتخت بودند.
ما بارها در تاریخ به جای سلاح، صلح و فرش و زعفران و این حرفهای تکراری را انتخاب کردیم اما حاصلش چیزی جز نقض تمامیت ارضی و استقلال و خسارت به منابع انسانی و مالی کشور نبود.
هر گاه در طول تاریخ کسی با تمام این تجربیات تاریخی سنگ مذاکره و گفتوگو با غرب را به سینه کوبید یک جای کارش میلنگید همانطور که حامی اصلی قرارداد ۱۹۱۹ یعنی وثوقالدوله، نخستوزیر وقت، به گفتهی روزنامهی تایمز آن زمان انگلیس ۲۴ روز پس از امضای قرار اد، چانهی دستمزد ۱۳۱هزار پوندی (صد دینار به ازای هر ایرانی) را در مقابل طرف انگلیسی میزده است!

