دیدار اخیر دونالد ترامپ و بنیامین نتانیاهو در فلوریدا، فراتر از یک نشست صمیمانه، رونمایی از نقشه مشترک واشینگتن و تلآویو برای برهمزدن ساختار امنیتی منطقه بود. ترامپ با تمجیدهای بیسابقه از اقدامات جنگافروزانه نتانیاهو، صراحتاً حمایت کامل خود را از هرگونه تحرک رژیم صهیونیستی اعلام کرد و با لحنی تهدیدآمیز از نابودی مجدد توانمندیهای بازسازیشده ایران سخن گفت.
ترامپ با وقاحت تمام عنوان میکند که «همه چیز با ترور قاسم سلیمانی شروع شد»؛ بیان این سخنان در ایام شهادت حاجقاسم، نشاندهنده یک روند مستمر در دشمنیِ هدفمندی است که ترامپ آغاز کرده تا معادلات منطقه را با شکستن ابهت ایران دنبال کند؛ امری که خود نشانی از دستاوردهای یک مدیریت میدانی است که همچنان در ذهن ترامپ و متحدانش حک شده است. این تلاشی است که در جنگ ۱۲ روزه با عقبنشینی ذلیلانه آنها ناکام ماند و امروز دوباره میخواهند به آن ابهت حمله کنند و از هیچ ابزاری برای رسیدن به آن غفلت نمی کنند به عنوان مثال بلافاصله پس از این سخنان تحریم های جدیدی علیه ایران وضع شد.
اگرچه مسئولین نظام پاسخهای قاطعی به این لفاظیها دادهاند، اما این پاسخ مقتدرانه باید به تمامی بخشهای اجرایی و تحلیلی کشور سرایت کند، چرا که قمار ترامپ و نتانیاهو در منطقه، با دو سد پولادین روبروست که محاسبات آنها را به بنبست کشانده است.
سد نخست، قدرت دفاعی و پاسخ قاطع ایران است؛ تجربه جنگ دوازدهروزه اخیر ثابت کرد که زبان قدرت، تنها منطقی است که دشمن آن را درک میکند. ترامپ و متحدانش در حالی از گزینههای نظامی سخن میگویند که قدرت بازدارندگی ایران، هرگونه جسارت متجاوز را با پاسخی در ابعادی ویرانگر برای منافع آنها همراه خواهد کرد. در این نقطه بزنگاهی، ضرورت ملی ایجاب میکند که با عبور از اشتباهات محاسباتی ناشی از تفکر غربگرا—که همواره به دنبال تنشزدایی یکجانبه و امتیازدهی بیحاصل بوده است—رویکردی صریح و مقتدرانه نه تنها در زمان حملات، که در دیپلماسی و بهرهمندی از فرصتهای بینالمللی اتخاذ شود.
ایران باید با نمایش چهرهای از اقتدار، برنامهریزیهای رو به جلو و حفظ ریتم مجاهدت شبانهروزی در زمینههای مختلف اقتصادی، این پازل را تکمیل کرده تا جای هیچ تردیدی برای دشمن باقی نگذارد و مانع از آن شود که سیگنالهای ضعفِ محافل مرعوب، زمینهساز تعرض مجدد متجاوزان شود.
سد دوم، انسجام ملی به عنوان کابوس استراتژیک دشمن است؛ این اصلیترین نقطه قوت ایران است که دشمن از آن هراسی بنیادین دارد. همان عاملی که در نبرد دوازدهروزه، برخلاف تصورات واهیِ اتاقهای فکر صهیونیستی، به اوج خود رسید و توطئه فروپاشی داخلی را خنثی کرد. دشمن به خوبی میداند تا زمانی که ملت و حاکمیت در یک صف واحد ایستاده باشند، هیچ فشار خارجی کارگر نخواهد بود. به همین دلیل، امروز انسجام اجتماعی ما هدف اصلی «عملیات شناختی» دشمن قرار گرفته است؛ آنها با ابزارهای رسانهای و تصویرسازیهای جعلی، به دنبال ایجاد گسلهای کاذب هستند تا پیروزیهای بزرگ میدانی را در ذهن مردم به شکست تبدیل کنند.
همان جریانی که امروز در بیرون از مرزها به دنبال حمله به این انسجام است، در داخل هم با بازی محافل به دنبال ایجاد ناآرامی، مداخلات منفی و ضد ملیِ اقتصادی مانند بازی با طلا و ارز، قاچاق سوخت و ضربه به معیشت است. این جریان از تعطیلی، رکود و ناآرامیها استقبال کرده و آن را جهتدهی میکند؛ چرا که یقینا ناآرامی مایه بهبود نخواهد بود، بلکه مایه برهمخوردن تمرکز ملی و عقبگرد برای حل مسائل و کسادی بیش از پیش است. این سناریوها آشکارا به دنبال ایجاد فتنه و آشوب برای برهمزدن امنیت و تولید تهدید از درون هستند تا مسیر را برای حملات احتمالی هموار کنند؛ حملاتی که دشمن هرچند از بیان آن ابایی ندارد، اما تا زمان حفظ انسجام ملی، از اجرای آن هراسان است.
با این حال، نقد جدی به جریانی وارد است که با زیست در یک دنیای فانتزی و موازی، آدرس غلط به جامعه میدهند. در حالی که ترامپ و نتانیاهو در همبستگی کامل برای نابودی زیرساختهای منطقه نقشه میکشند، رسانههایی مانند روزنامه «ابتکار» با تیترهایی چون «شکافهای پنهان» به استقبال این نشست میروند و از اختلافاتی سخن میگویند که اساساً وجود خارجی ندارد. این نگاه که حتی نوسانات اقتصادی حاصل از تروریسم مالی را به حواشی سادهای چون «یک قهوه خوردن دو سیاستمدار» تقلیل میدهد، ناشی از یک خیانت محاسباتی عمیق است.
این جریان محفلی با نادیده گرفتن دشمنیهای عیان و پناه گرفتن پشت سخنان بیدلیل، عملاً در مسیر برهمزدن همان انسجام ملی حرکت میکند که کلید پیروزی ما در نبرد اخیر بود. حقیقت آن است که دشمن برای نفوذ به این جبهه، ابتدا باید از روی واقعیتهای ذهن ما عبور کند و کسانی که با تحلیلهای پوشالی، دشمنِ صفآراییکرده را دچار شکاف نشان میدهند، در واقع پلهای نفوذ دشمن به اراده ملت هستند.

