چه گروهی بپذیرد و چه نپذیرد، یا خوش بدارد یا ندارد، این روزگار روزگار گذار و تغییر کلان در نظم بینالمللی است؛ شرایطی که در حال انتقال جهان از یک مسیر طولانی که غرب به سردمداری غربیان از روزگار تلاش بیوقفۀ نظریهپردازان اولیه و واسط ایشان تا حاکمیت کلان انگلیس و سپس آمریکا برجهان به عنوان دستآورد آن تلاش بیوقفه، بر آن تحمیل کرد و مدتی طولانی هم در آن مسیر پیش برد، به مسیری جایگزین با شعار جهان چندقطبی است؛ واقعیتی که البته پیامدش از هماکنون مشخص است، فروریختن کامل اقتدار غرب، البته در طیّ یک دورۀ زمانی، و سربرآوردن قدرتهای جایگزین، شاید هرکدام در موضوعی؛ از سیاست و اقتصاد و فرهنگ و…
اما نکتهای که در این شرایط تغییر کلان نظم بینالملل حائز اهمیتی بسیار است، پدیدۀ جنگ روایتها است، پدیدهای که بهواسطۀ همین تقابل تامّ ابرقدرت رو به افول جهانی با قدرتهای نوظهور رو به ارتقاء در جایگاه جهانی، اساساً میتوان آن را مهمترین و تعیینکنندهترینِ ابعاد رقابتهای جهانی تعبیرکرد؛ رقابتی که از صدر تا ذیل، همۀ وجودش مبتنی بر مدیریت افکار عمومی جهانی و شکلدهی به برداشتهای کلی جهانی از همین رقابت و دستاورد کوتاهمدت یا حتی بلندمدت آن، که اقتدار نظامی، اقتصادی و فرهنگی در تأمین منافع ملی میباشد.
البته در این فرایند که میتوان آن را رقابت مرگوزندگی اقتدار نامید، قدرتهای غربی برای از دست ندادن جایگاه هرچند ناپایدار امروز خود، و حتی با هدف بازآرایی نظم امنیتی و اقتصادی در مناطق مختلف، و البته با اهمیت بیشتر، مناطق راهبردی همچون غرب آسیا، به صورت فزایندهای از ابزار برچسبزنی راهبردی برای منزویسازی و مهار رقبای خود ازجمله ایران بهره میبرند، برچسبهایی چون تروریسم، شرارت، دخالت نابجا و مانع اصلی صلح و ثبات منطقه؛ و البته در شرایط فرورفتگی در هراس از این واقعیت که ایران یک کشور این منطقه است که در تلاش برونآمدن از لاکی است که همین غربیان باتوجهبه موقعیت جغرافیایی و وسعت و اهمیت وافر این کشور، بهوساطت قجرها و پدروپسر سوادکوهی برایش ایجادکردهبودند و اکنون در مسیر به راه انداختن جریانی است که بهوقوعپیوستن آن موجب تحولات کلان در غرب آسیا یا خاورمیانۀ خوشایند آنها میگردد. باری، ایران اکنون قدرتی است که چون نزدیک 50 سال است که مسیر خلاف میل غربیان را پیشگرفته، و حتی دیگران را هم کموبیش به این نتیجه رسانده، که میتوانند این مسیر را پیشبگیرند، مانع اصلی صلح و ثبات تعریفشدۀ غربیان و توسعۀ پایدار موردنظر آنان در منطقه است؛ و توجه به همین نگرۀ غربی که بهواقع راهبردی چندلایه برای مشروعیتزدایی از نفوذ منطقهای ایران و فراهمسازی زمینه برای اعمال فشارهای بیشتر است. اساساً میتوان چنین اظهارداشت که تحولات بنیادین در محیط بینالمللی و منطقهای، قدرتهای غربی را به سمت بازتعریف منافع و راهبردهای خود سوق داده است و در این مسیر، آنان در اندیشۀ تلاش برای تحمیل نظمی نوین در غرب آسیا فروافتادهاند، نظمی که بهگمان غربیان همچنان مدعی مدیریت جهان تأمینکنندۀ منافع بلندمدت آنها از مجرای تضعیف یا حذف بازیگران تبیینکنندۀ نظمی دیگر برمبنای اندیشۀ بنیادینی غیر از مادّهگرایی و فردگرایی ظاهرمدارانه، و البته ایفاگر نقش مقاومت در برابر این تحمیل نظم میتواند باشد، و البته ایران بهدلیل عمق راهبردی، استقلال در سیاست خارجی و توان بهدستآمده در مسیر اثرگزاری در موضوع تحول معادلات منطقهای، در کانون این راهبرد ادعایی تحمیل نظم قرارگرفتهاست.
البته باید توجهداشت که پیامدهای این روند، علیرغم آغاز مسیر سراشیبی تمدن غرب، در این زمان خاص، با عیان شدن روابط خصمانۀ غرب با دیگران، و رو به تزاید گذاشتن آن بسیار جدی است. نهادینهشدن انگارۀ ایران حامی تروریسم، عضو محور شرارت، ایفاگر دخالتهای نابجا در سراسر جهان و مانع اصلی صلح و ثبات منطقه ازجانب تصمیمسازان تمدن غرب در آستانۀ تصمیمگیریهای مهمی، چون فعالسازی سازوکار ماشه که نتیجۀ اعتماد بیحدومرز و شاید هم دلبستگی شدید غربگرایان ایرانی به امالفساد زمانه یعنی آمریکا و اروپا است، بهدلیل دستوپازدن غرب برای حفظ موقعیت خود بهعنوان راهبر کلان جهان، میتواند اجماعسازی علیه کشورمان را تسهیلکند و نیز هزینۀ هرگونه سیر جریان مقاومت، چه بهمفهوم خاص چه بهمفهوم عام را برای کشورهای مستقل افزایشدهد.
اما ایران در این مسیر میتواند و باید به گونۀ فعال، هوشمندانه و مستمر روایت جاری از جانب غربیان را به چالش بکشد و مسیر آینده را چنان تبیین و ترویج کند که اصولاً روایت جایگزین خود را تثبیتنماید و اجماعهایی کلان و مؤثر در حوزۀ بینالملل در راستای منافع ملی خود تبیینکند. اساساً در این دوره که بستر شرایط حساسی بینالمللی است، مدیریت تصویر بینالمللی کشورمان یک ضرورت راهبردی انکارناپذیر است.
از منظری، موضوع تقابل ایران و غرب در دورۀ جدید، که البته برای غربیان اساساً موضوعی امنیتی شدهاست و برمبنای آن، در این پنج دهه دست به اقدامهای امنیتی و حتی تروریستی برضد ایران زدهاند، و حتی آن را در اسناد راهبرد امنیت ملی هم واردکردهاند؛ و بهتعبیری کل جامعۀ غربی فرورفته در بستر قدرت در دو سدۀ اخیر، در چارچوب یک راهبرد تبیینشده و بخشی از یک طرح کلانتر و گستردهتر برای بازآرایی منطقۀ غرب آسیا برمبنای نگرههای مبتنی بر این راهبرد، و با هدف کلان تضعیف محور مقاومت و نفوذ جمهوریاسلامی بهوضوح نشانمیدهد که معرفی حکومت اسلامی ایران بهعنوان یک قدرت اخلالگر، یک راهبرد حسابشده و بخشی از یک طرح گستردهتر برای بازآرایی منطقۀ غرب آسیا مبتنی بر اهداف راهبردی غرب ازجمله تضعیف محور مقاومت و نفوذ جمهوریاسلامی است، نفوذی که چون سدّی در برابر خطسیر پیشبرد این هدف ایستاده و با توجه به مسیر اقتداری که درپیشگرفته، حتی این هدف غربیان را از مفهوم تهی کردهاست؛ گرچه بهدلیل سیاستهای نابجای برخی دولتها، ایران گاهی خود را در برابر سیاستهای خصمانۀ غربیان پیشاپیش خلعسلاحکرده، و بهواقع مسیر اجرای پارهای از این سیاستها، همچون برچسبزنیها از جانب غربیان و موضعگیریهای خصمانه برمبنای آن و تبیین آن برچسبها بهعنوان سنگبنای مشروعیتبخشی به سیاستهایی بینالمللی همچون مهار همهجانبۀ ایران، از تحریمهای اقتصادی تا تلاش درجهت در انزوا نهادن ایران در روابط بینالملل و تهدیدات امنیتی را هموار نمودهاست.
حال اگر ایران بخواهد در میدان جنگ ادراکی پیشگرفتهشده از جانب غربیان غافلگیر نشود و از شکلگیری یا گسترش اجماعهای بینالمللی یا حتی منطقهای علیه منافع ملی خود جلوگیریکند، باید خطّسیر موضع فعال را در همه زوایا و عرصههای روابط بینالملل، جایگزین خطّسیر موضع انفعال نماید؛ روندی که در این دورۀ حدود پنجاهساله، علیرغم راهبرد و سیاستهای کلان حکومت، از جانب بیشتر دولتها جدیگرفتهنشد، و حتی برخلاف آن عملشد.
البته توجه به این موضوع ضروری است که اتخاذ موضع فعال، مبتنی بر تقابل هوشمندانه و مستمر با روایت جاری از جانب تمدن غرب، چالشی کلان با آن تمدن را درپیخواهدداشت و ما را بهعنوان نماد تمدن اسلامی به مسیر مواجهه و نبردی تامّ با تمدن مدعی غرب خواهدکشاند؛ کما این که این مواجهه از زمان برداشتن گامهای انقلاباسلامی در حرکت رو به قلّه آغازگردیده و تا زمان جایگزینی روایت تمدن غرب با روایت تمدن اسلام و تثبیت این روایت، ادامهخواهدداشت؛ و در این روال، اقدام مؤثری که باید موردنظر حکومت و دولت ایران باشد، افزایش قدرت داخلی از مجرای واقعی وفاق و دوری از اوهام جاری در برخی اذهان، و نیز ارتقاء جایگاه و قدرت بینالمللی ایران در سایۀ بهبود شرایط و رونق اقتصادی، نیل به رشد هشتدرصد، ارتقاء موقعیت فرهنگی و اقتصادی و نظامی کشور از مسیرهای بهبود یا بازتعریف مؤثر روابط با همسایگان و استحکام و حرکت روبهرشد موقعیت کشور در اتحادیهها و روابط منطقهای و بینالمللی میباشد.
چنین است که ایران بهواقع با طیّ مسیرهای بازنگری و تحول بنیادین در ساختارها، افراد و سازمانهایی که مسؤولیت روابط بینالملل برعهدهدارند، تولید فعالانه و ترویج هوشمندانۀ روایت “ایران بهمثابۀ قدرت روبهپیشرفت و عامل اصلی ثبات منطقه و مؤثر در رویدادهای جهانی” و “بهرهگیری از روابط بینالملل چندجانبه و ائتلافسازی با کشورهای مستقل برای بهچالشکشیدن روایتهای یکجانبۀ غربی” این واقعیت را بپذیرد و در جهان منتشرکند که پدیدهای بهنام گفتگوی سازنده با غرب در شرایط کنونی که غرب همچنان در توهم جهان تکقطبی خود میخواهد بهسرببرد، از واقعیت تهی است.