حدود دو قرن پیش، در سال ۱۲۳۳ هجری قمری، قرارداد مجمل میان ایران و انگلستان به امضا رسید. در این سند، تعهدات ایران با صراحت چنین بیان شده بود: «اولیای دولت علیه ایران متعهد میشوند که از تاریخ انعقاد این عهدنامه، هرگونه پیمان یا توافقی که با سایر دولتهای اروپایی منعقد شده باشد را ملغی کرده و اجازه ندهند نیروهای نظامی اروپایی از خاک ایران برای عبور به سوی هندوستان یا بنادر آن استفاده کنند.» در مقابل، تعهدات انگلستان با عباراتی مبهم و غیرالزامآور نگاشته شده بود: «پادشاه والاجاه ممالک انگلستان نهایت تلاش و اهتمام خود را به کار خواهد بست تا میان ایران و آن طایفه (افغانان) اختلافات مرتفع شده و صلح برقرار گردد. چنانچه این تلاش به نتیجه نرسد، پادشاه انگلستان، به نحوی که در عهدنامه مفصل تعیین خواهد شد، با اعزام قشون، پرداخت وجه نقد یا تأمین تجهیزات، به ایران یاری خواهد رساند. این کمک تا زمانی که اختلاف میان ایران و آن طایفه ادامه دارد، تداوم خواهد یافت و در صورت بروز نزاع میان افغانان و دولت انگلستان، دولت ایران نیز به نحوی که در عهدنامه مشخص خواهد شد، با تعیین نیروی نظامی به دولت انگلستان کمک خواهد کرد.» نتیجه این توافق آن شد که ایران مانع از ورود فرانسه به هندوستان شد، اما انگلستان در قبال جنگ ایران و روسیه صرفاً ابراز نگرانی کرد.
حدود ۱۹۰ سال بعد، در مذاکرات سالهای ۱۳۸۲ تا ۱۳۸۴ که به توافقات سعدآباد، بروکسل و پاریس منجر شد، الگوی مشابهی تکرار گردید. در این مذاکرات، ادبیات تعهدات بهگونهای تنظیم شد که برای ایران «ضمانت عینی» (Objective Guarantee) و برای طرف غربی «ضمانت محکم» (Firm Guarantee) مطرح شد. سعید جلیلی، در اظهاراتی اخیر، این موضوع را چنین تشریح کرده است: در توافق سعدآباد، هر دو طرف در یک جمله برای تعهدات خود ضمانت ارائه کردند، اما برای ایران تعبیر «ضمانت عینی» به معنای تعهد الزامآور و برای طرف غربی «ضمانت محکم» به معنای تعهدی غیرالزامآور به کار رفت. این تجربه در مذاکرات برجام نیز تکرار شد.
ایران در این مذاکرات، معاهده منع گسترش تسلیحات هستهای (NPT) و پروتکل الحاقی را پذیرفت و نظارتهای پادمانی و فراپادمانی را به نشانه حسن نیت اجرا کرد. همچنین، بهصورت داوطلبانه غنیسازی اورانیوم خود را تعلیق نمود. در مقابل، انتظار میرفت سه کشور اروپایی پرونده هستهای ایران را در شورای حکام آژانس بینالمللی انرژی اتمی حلوفصل کنند. اما نتیجه چه بود؟ حسن روحانی در نامهای به محمد البرادعی، مدیرکل وقت آژانس، چنین نوشت: «متأسفانه، ایران در ازای اقدامات اعتمادساز خود، که بارها گسترش یافت، یا هیچ مابهازایی دریافت نکرد یا مابهازای ناچیزی به دست آورد و با وعدههای تحققنیافته و درخواستهای بیشتر مواجه شد. تعهدات اکتبر ۲۰۰۳ (مهر ۱۳۸۲) سه کشور اروپایی در زمینه همکاری هستهای، امنیت منطقهای و منع گسترش تسلیحات، حتی مورد بررسی قرار نگرفت. تعهد فوریه ۲۰۰۴ (بهمن ۱۳۸۲) این سه کشور برای گسترش تعلیق به مونتاژ و تولید قطعات نیز محقق نشد. در نوامبر ۲۰۰۴ (آذر ۱۳۸۳)، ایران داوطلبانه تعلیق فعالیتهای خود را گسترش داد تا تأسیسات تبدیل اورانیوم را که بهوضوح توسط دبیرخانه آژانس خارج از تعریف فعالیتهای غنیسازی تعیین شده بود، دربرگیرد. بااینحال، سه کشور اروپایی و اتحادیه اروپا به تعهد خود در توافق پاریس (نوامبر ۲۰۰۴) مبنی بر بهرسمیتشناختن اجرای بدون تبعیض حقوق ایران تحت معاهده منع گسترش، مطابق با تعهدات این معاهده، عمل نکردند.»
ده سال بعد، همان تیم مذاکرهکننده سعدآباد، توافق برجام را امضا کرد که در آن ۱۲,۰۰۰ سانتریفیوژ برچیده شد، ۳۰۰ کیلوگرم اورانیوم تحویل داده شد، قلب رآکتور اراک با بتن پر شد و حتی تحقیق و توسعه هستهای محدود گردید. در مقابل، تنها امضای جان کری بهعنوان تضمین ارائه شد. با وجود وعده لغو بالمره تمامی تحریمها، نتیجه آن شد که رئیس وقت بانک مرکزی اعلام کرد: «تقریباً هیچ». همچنین، مکانیسم ماشه در توافق گنجانده شد تا طرف مقابل بتواند پس از اجرای کامل تعهدات ایران و تأییدهای مکرر آژانس، بهراحتی از توافق خارج شود و ایران را بیبهره سازد.
اکنون، پس از گذشت یک دهه، همان تیم مذاکرهکننده برجام، برای نجات برجامی که سالهاست که مرده است، در قاهره توافقی با آژانس بینالمللی انرژی اتمی منعقد کرده است که بر اساس آن، ایران بار دیگر اجازه بازرسیهای آژانس را صادر کرده تا از بروز جنگ جلوگیری شود. بااینحال، نمایندگان مجلس شورای اسلامی نسبت به این توافق معترض بوده و اظهار داشتهاند که این موضوع در متن توافق ذکر نشده است.