رفتار تحقیرآمیز با هیات اعزامی ایران به نیویورک ریشه های عمیق تاریخی و نظری دارد. اینکه آمریکا محدودیتهای شدیدی را برای هیئت ایرانی وضع می کند، بی سابقه نیست. پیشتر حتی در مورد ظریف هم محدودیتهای مشابهی اعمال شده بود و ظریف، وزیر امور خارجه وقت ایران، این اقدامات را «غیرانسانی» توصیف کرد و آن را نقض حقوق دیپلماتیک دانست.
بیائید از همین تعبیر «غیرانسانی» شروع کنیم و به سراغ حل یکی از پارادوکس ها و به تعبیر دقیق تر تضادهایی برویم که به تمدن غربی نسبت داده می شود. احتمالا دکتر ظریف چون چند سالی در آمریکا زندگی کرده است، گمان می کند آمریکائی ها وی را همانقدر انسان می دانند که فرضا یک اسرائیلی یا انگلیسی را. اما واقعیت آن است که هرگز چنین نیست.
در آغاز اعلامیه استقلال آمریکا این جمله مشهور وجود دارد که «ما این حقایق را بدیهی می دانیم که همه انسان ها برابر آفریده شده اند.»
تضاد از اینجا آغاز می شود که اگر همه انسان ها برابر هستند، چرا چندین میلیون انسان به عنوان برده در بدترین شرایط به قاره آمریکا انتقال داده شد؟ و چرا میلیون ها سرخپوست را قتل عام و زمین هایشان غصب کردند؟
جالب است بدانید زمانی که تامس جفرسون در حال نوشتن این بند از اعلامیه بود که همه انسان ها برابر آفریده شده اند، حدود دویست برده داشت و معتقد بود که سیاهان و سفیدها نمی توانند به عنوان افرادی برابر با هم همزیستی داشته باشند و اگر سفیدها قیمومیت سیاهان را بر عهده نداشته باشند، جنگی نژادی رخ خواهد داد که نتیجه آن غلبه سیاهان بر سفیدها است.
این پارادوکس در این تصور ریشه دارد که در تمدن غربی، سیاهان، سرخپوستان و آسیائی ها به همان معنایی انسان هستند که یک اروپایی انسان است. اما شواهد متعدد نشان می دهد که از منظر انسان سفیدپوست اروپائی، بقیه نژادها فروتر و پست تر هستند. گاه از تعبیر وحشی برای توصیف آنها استفاده می کنند و گاه از تعابیری مثل نیمه شیطان و نیمه کودک. این تعبیر دوم را رودیارد کیپلینگ، شاعر انگلیسی در شعر معروف “تکلیف مرد سفید” بکار می برد. در این شعر که در سال ۱۸۹۹ منتشر می شود، کیپلینگ انسان های سفید را مکلف می کند تا قیمومیت نیمه شیطان ها-نیمه کودک ها را به عهده گیرند، که اشاره وی به مردم فیلیپین بود که در جنگ با امریکا بودند.
تئودور روزولت، سی و دومین رئیس جمهور آمریکا که در آن زمان فرماندار بود، با تایید محتوای این شعر، آن را درست و متناسب با سیاست توسعه طلبانه آمریکا دانست.
این نگرش تحقیرآمیز منحصر در شاعران و سیاستمداران نبود، و در واقع این فیلسوفان و اندیشمندان بودند که برترانگاری انسان غربی را نظریه پردازی و توجیه کردند.
برای مثال امانوئل کانت، فیلسوف نامدار روشنگری معتقد بود تفاوت میان نژاد سیاه و سفید از لحاظ توانائی های ذهنی به گستردگی تفاوت میان رنگ های آنهاست. و در جایی دیگر می گوید: “نژاد بومیان آمریکایی قابل آموزش نیستند. آنان هیچ نیروی محرکی ندارند، زیرا که فاقد عاطفه و شور هستند… اما نژاد سیاهپوستان… میتوان گفت کاملاً در نقطه مقابل قرار دارند؛ آنان سرشار از عاطفه و شور هستند، اما فاقد ظرفیت برای درک والاتر.”
فردریش هگل، دیگر فیلسوف برجسته آلمانی نیز می نویسد: ” سیاهان، انسان طبیعی را در وحشی ترین و رامنشدهترین حالت خود به نمایش میگذارند… در این نوع شخصیت، هیچچیز هماهنگ با انسانیت یافت نمیشود.”
از این دست نقل قول ها فراوان است. این ها نظریاتی بودند که برای توجیه تحقیر، استعمار، برده داری، غارت منابع و تصاحب سرزمین مستعمرات بکار می رفت.
با این توصیف به نظر می رسد این تضاد حل شده باشد که چگونه تمدن غربی از حقوق انسان دم می زند و در عین حال تاریخی دارد سرشار از نسل کشی، برده داری و غارت منابع دیگر کشورها. تمدن غربی، تمدنی است که بر برترانگاری انسان غربی استوار است. دیگر انسانها هنوز در مراحل ابتدایی انسانیت بسر می برند، و به گفته کیپلینگ، نیمه شیطان-نیمه کودک هستند و از همین رو باید تحت قیمومیت انسان غربی باشند. آنها ساکنان یک سرزمین هستند نه صاحبان آن و لذا حق ندارند مانع استفاده دیگران از منابع آن شوند.
با این مقدمات شاید بخشی از این مساله که چرا رژیم صهیونیستی به نمایندگی از تمدن غربی، هزاران انسان را قتل عام و زمین های آنان را غصب می کند، هیچ خط قرمزی ندارد، به خاک ایران تجاوز می کند و دانشمندان ایرانی را هدف قرار می دهد، و هیچ صدایی از حامیان نظم حاکم بلند نمی شود، روشن شده باشد. ایران نماینده تمدن نوظهوری است که نظم استعماری کهن و مبتنی بر برترانگاری انسان غربی را به چالش کشیده است و این بزرگ ترین تهدید وجودی برای تمدن و نظم غربی است. اگر این مناسبات ناعادلانه حاکم بر جهان بر هم بخورد، نظام سلطه غربی از منافع، منابع، معادن و سرمایه هایی محروم می شود که قدرت، توسعه و بقای خود را برای قرن های متمادی بر آن استوار کرده است. تهدید، تحقیر و ارتکاب جنایت های بی سابقه، نشانه افول تمدنی غرب است که تلاش می کند مشروعیت از دست رفته خود را بر زورگویی و قدرت نظامی خودش استوار کند. سستی در این بزنگاه تاریخی می تواند به فروپاشی تمام هنجارهای اخلاقی و تحکیم سلطه زر و زور و تزویر بر جهان منتهی شود.