این یاداشت به بررسی پدیده « سمفونی آمریکایی مرگ بر آزادی، حقوق بشر و …» جبهه غرب به رهبری آمریکا عیله ایران و محور مقاومت میپردازد؛ وضعیتی که در آن ایالات متحده، اتحادیه اروپا، رژیم اسرائیل و نهادهای بینالمللی در قالب یک طرح هماهنگ بدنبال فشار حد اکثری بر ایران و محور مقاومت درعراق، لبنان ، یمن ، سوریه و.. می باشند.
فعال کردن مکانسیم ماشه توسط سه کشور اروپایی بر علیه ایران و تهدید دوباره آمریکا به حمله نظامی در صورت عدم تمکین ایران به مذاکره، فشاربه دولت عراق برای انحلال حشد والشعبی ، طرح آمریکایی خلع سلاح حزب الله در لبنان ، حمله های گسترده به یمن و عملیات های گستره رژیم اشغالگردرغزه با هدف اشغال کامل آن…… همگی از اجزای سمفونی موصوفی است که صدای گوش خراش آن در جای جای این کره خاکی بگوش می رسد.
دولت و دستگاه سیاست خارجی و شخص آقای عراقچی؛ با آگاهی و توجه به مجموعه اتفاقات زنجیره ای پیرامونی، منطقه ای و بین المللی که محور و جبهه مقاومت را در ابعاد وسیعی نشانه گرفته است، می بایست بیشتر توجه خود را به ظرفیت های داخلی با هدف تقابل با زیاده خواهی های غرب و مقاومت در برابر زورگویی های دشمنان قرار دهند.
مذاکره در دوحه قطر با طرفهای اروپایی و در قاهره برای توافق با آژانس و گروسی در حالی انجام شد که غرب تصمیم خود را به فعالسازی مکانیسم ماشه علیرغم غیر قانونی بودن آن وبازگرداندن تحریمهای شورای امنیت گرفته بود. وزیر امور خارجه آلمان و انگلیس برخلاف قوانین بین المللی از حملات و تجاوز رژیم صهیونی و آمریکا به ایران حمایت کرده اند. از طرف دیگر سکوت مرگبار همین مدعیان صلح و امنیت و حقوق بشر، حملات وحشیانه رژیم سفاک صهیونی را نادیده انگاشته وانفعال سازمانهای بینالمللی درمقابله با آن همگی بمانند نت های این سمفونی به رهبری آمریکا و با آواز مرگ برآزادی ، انسانیت ، حقوق بشر، دموکراسی و ….. است که بی صدا در حال نواختن است.
سوالی که برای ملت ایران و برای محور مقاومت مطرح می شود این است که در چنین شرایطی، آیا سیاست خارجی دولت ایران همچنان بر محور مذاکره و تساهل می بایست، دنبال شود!؟ همانند رفتاری که شباهت آشکاری به دوران روحانی و ظریف دارد. درتحلیل اجزای «این سمفونی »، و خروجی آن می توان نتیجه گرفت که استمرار سیاست مذاکره در اوج تجاوزات منطقهای، عملاً به تثبیت پروژه مهار ایران و اشغال فلسطین کمک میکند.
در ادبیات روابط بینالملل، اصطلاحاتی مانند جنگ ترکیبی و احاطه کردن برای توصیف فشار چندلایه بر یک بازیگر دولتی در نظام بین الملل به کار میروند. این اقدامات در مورد ایران به معنای هم افزایی فشارهای حقوقی، نظامی، سیاسی و رسانهای برای نگه داشتن ایران در تنگنای ژئوپلیتیکی است. برخی از رخدادهای همزمان اخیر، که در زیر آمده است می تواند نشانههای روشن این محاصره ترکیبی علیه جمهوری اسلامی ایران و محور مقاومت را بیشتر نمایان سازد
مذاکره وزیر خارجه ایران با طرف اروپایی در دوحه قطر، در حالی که اروپا رسماً و بصورت غیر قانونی مکانیسم ماشه را فعال کرده است
بازگرداندن تحریمهای سازمان ملل بهعنوان بخشی از استراتژی حقوقی برای محدودسازی توان ایران
تجاوزات موضعی اسرائیل و آمریکا به زیرساختهای هستهای و نظامی ایران، با کارکرد بازدارندگی سیاسی
تداوم عملیات اسرائیل در غزه و تثبیت واقعیت اشغال در کنار سکوت یا واکنشهای خنثی نهادهای بینالمللی
اروپا با فعالسازی «اسنپبک» عملاً خواستار بازگشت همه تحریمهای لغوشده ذیل قطعنامه ۲۲۳۱ می باشد. این اقدام، در متن مذاکرات هستهای و منطقهای، نقش یک شمشیر بالای سر را بازی میکند. به بیان دیگر، مذاکره کنندگان ایرانی در شرایطی وارد گفتگو میشوند که ابزار حقوقی فشار بر فراز سرشان در حال نوسان است.
اجرای این سمفونی با تجاوز نظامی آمریکا و رژیم صهیونی در تیر و مرداد سال جاری و با حملات هوایی و سایبری علیه تأسیسات حساس ایران ؛ به نقطه اوج خود رسید. اگرچه خسارت نظامی این حملات محدود بود، اما پیام سیاسی روشنی داشت: امکان ضربه زدن در هر لحظه، بدون کشیده شدن به جنگ تمامعیارممکن و قابل دسترسی می باشد این نوع فشار، بخشی از «محاصره ترکیبی» است که هدفش کاهش اعتماد به نفس راهبردی ایران بود .
تکمیل محاصره ترکیبی با اعلام رسمی شروع عملیات اشغال غزه به مثابه تغییر در میدان توسط رژیم اشغالگراست بحران انسانی و سکوت نهادهای بینالمللی تا حدودی زمینه را برای تثبیت این اشغال فراهم میکند. با وجود گزارشهای متعدد سازمان ملل و نهادهای حقوق بشری درباره نقض قوانین بینالملل توسط اسرائیل، واکنشهای الزامآور همچنان غایب است.
محاصره ترکیبی دربرگیرنده سه ابزار اصلی است. شامل: فشار حقوقی-سیاسی (اسنپبک، تحریمها). فشار نظامی پیام محور (حملات محدود). مدیریت روایت و اشغال میدانی (غزه). نکته قابل اهمیت و استراتژیک این است که ایران در مرکز این چند ضلعی قرار گرفته و اگر تنها به مذاکره بدون شرط ادامه دهد، در عمل به بخشی از همان سناریوی غرب بدل خواهد شد. آیا سیاست خارجی ایران تکرار الگوی گذشته در دوره سیاه روحانی و ظریف خواهد بود؟ آیا در اوج اشغال غزه رویکرد وزیر خارجه ایران برای مذاکره با اروپا در قطر یادآور رفتارسال های نه چندان دوری نیست که جناب روحانی و ظریف کلاه گشادی را بر سر ملت گذاشتند ؟ زمانی که در اوج حملات اسرائیل به لبنان، سوریه و فلسطین، دولت روحانی و ظریف همچنان درگیر مذاکرات برجامی بودند. شباهت آشکار این دو مقطع، نشاندهنده یک الگوی پایدار در دستگاه سیاست خارجی ایران است: اولویت دادن به میز مذاکره حتی در لحظه تجاوز آشکار به منطقه و به هم پیمانان ایران.
در واقع محاصره ترکیبی دام چندضلعیای است که غرب برای مهار ایران و تضعیف مقاومت طراحی کرده است. ابزارهای آن شامل اسنپبک، حملات نظامی محدود، اشغال میدانی غزه و سکوت نهادهای بینالمللی است. در این میان، سیاست خارجی دولت ایران بدور از اتخاذ رویکرد «تساهل و مذاکره» بهجای مشروط سازی گفتوگوها، نباید عملاً در خواب خرگوشی فرو رود چرا که این الگو، نه تنها بازدارندگی ایران را تضعیف کرده، بلکه در چشم غرب به معنای پذیرش عملی «محاصره ترکیبی» تفسیر میشود. بدون تغییر این رویکرد، خطر عمیق تر شدن دام چندضلعی فشار غرب و تثبیت اشغال فلسطین افزایش خواهد یافت. بنظر می رسد طراحی «پنجرههای پاسخِ هدفمند» با سقف کنترل شده برای کاستن از انگیزه طرف مقابل به تداوم ضربات محدود، همراه با بازنمایی حقوقیِ حق دفاع مشروع از سوی دولت بویژه دستگاه های مربوط ضروریست.