غرب از زمانی که به قدرت آمیختهبه سیطره بر جهان رسید، این نتیجه را همواره پیش چشم خود نگاهداشت که برای حفظ هیمنه و سلطۀ خود بر جهان از همهنظر بهویژه سلطۀ تمدنی، باید کشورهایی را که بر بنیان اصالت و آموزههای بنیادین فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی خود استعداد تمدنسازی دارند، با فروبردن به چاه غربگرایی و تقلید صرف از خود، مضمحل و نابود کند.
حال با توجه به این که ایران اسلامی در میان معدودکشورهای برخوردار از این استعداد ذاتی یا یابشی، کشوری است که با ظرفیتهای بالا در همه زمینههای مذکور و پیشینۀ تاریخی و تمدنی و البته موقعیت جغرافیای سیاسی خاصّ خود از وجهۀ ذاتی آن استعداد، آن هم در حدّ کلان، بهرهمند است، این دشمنی با این کشور و البته هر حکومت مستقرّ در آن و حرکتکننده در جهت تمدنسازی و البته تقابل با تمدن مستقرّ غرب، همچون حکومت اسلامی نمود آشکار و البته کلان میگیرد؛ و اساساً از همین جهت است که سیاست غرب در قبال ایران، طی حدود دویست سال گذشته، در پنج مسیر کلان و البته مؤثر کوچکسازی، وابستهسازی، جلوگیری از پیشرفت، منزوی کردن و وابستهنگهداشتن دنبالشدهاست.
اما با وقوع انقلاباسلامی، آنچه پس از همین دورۀ دویستساله نمود جدید یافت، وقوع جریان مقاومت در این محدودۀ جغرافیایی، بهعنوان بازمانده یا نشانی از محدودهای وسیعتر است، جریانی که همپای نظام ولایی و دینی، پس از مدتها دنبالهروی غرب، رخنمود و ایران و تمدن اسلامی را در مسیر پیشرفت قرارداد، و البته با نمودیابی روزافزون قدرت و ظرفیتش، از همان آغاز، آماج دشمنی کلان و البته نمودیافته در آرایههای خرد غرب در راستای همان سیاست نزجیافته در پنج مسیر، و با هدف جلوگیری از آرمان تمدنسازی ایران اسلامی قرارگرفت.
آری، غرب در راستای همان هدف کلان، و البته با بهانهتراشیهایی چون خشونت و تروریسم و حمایت از آن، نقض قوانین بینالمللی، برنامۀ ساخت سلاح هستهای، مقابله با آزادی و حقوقبشر، که البته همه اصالتاً بنیان به حرکت در جهت ارتقاء مبتنی بر استقلال، عدمپذیرش ادعای سردمداری آمریکا در جهان، مخالفت با روند سازش با اشغالگران صهیونی و حمایت از جبهۀ مقاومت در این جریان میرسانند، خود را اساساً با چالشی بهنام انقلاباسلامی ایران مواجهمیبیند، که میکوشد با دستیازیدن به هر حربهای، از گسترش و بسط نفوذ منطقهای و حتی جهانی آن جلوگیریکند؛ حربههایی که عیانترینِ آنها اقتصادی بوده و همچنان است، و البته در این سالهای اخیر، بحث هستهای و قطعنامههای مبتنیبر همان حربۀ اقتصادی، و حتی نبرد نظامی هم به آن اضافهشدهاند؛ جریانی که کلیت آن را در سخنان نمایندگان تمدن غرب در ساختار سیاسی و حتی دولتی امروز ایران میتوان چنین یافت که “توان موشکی مهم است ولی مردم مهمترند”، سخنی که بنیان آن فریبکاری دشمن غربی تا جریان غربگرای وابسته به او در داخل است؛ همچون “گفتگوی تمدنها”.
اساساً در این روزگار آمریکا، با اعتنایی به اروپا در حد یک دستیار تاحدیمؤثر در پیشبرد مقاصد کلانش در نواحی مختلف جهان، و با تمرکز بر قدرت برتر اقتصادی خود، و البته سعی در حفظ این قدرت با اعمال تحریمها و تعرفهها، آمیختهبه خباثتهای سیاسی همچون ایجاد جنگهای اقتصادی و حتی نظامی توأم با نقشآفرینی خرد و کلان خود در این رویاروییها، بهواقع درحال دستوپازدن برای حفظ قدرت کلان سیاسی خود، و بهتعبیری استفاده از برگ برندۀ قدیمی در پیشبرد اهداف سیاست خارجی، یا همان سلطه بر اقتصاد جهانی است؛ روندی که فرورفته در اقتدارگرایی و البته مواجه با ضعف مدعیان حکومت در نواحی مختلف جهان ازجمله ایران و دولت جمهوریاسلامی و زوایای آن میباشد.
البته باید به این واقعیت هم توجهداشت که جریان انقلاباسلامی و مقطع جمهوریاسلامی از این جریان اصالتاً چنان است که علیرغم همه فشارهای موجود، خارج از حیطۀ پذیرش ضعف و تسلیم در برابر هرگونه فشار و تهدید، ازجمله فشار همهجانبۀ جاری در قالب تحریمهای غرب به ایفای نقش خود ادامهمیدهد، روندی که گاه بهدلیل فرورفتن مقطع جمهوریاسلامی در بحرانی عظیم و البته خودساخته، حتی با بنیان نضجیافته در آن اصالت انقلابی خود زاویهمییابد و شتابان و سراسیمه با دستیازیدن به هرگونه شعار برآمده از فریب، میکوشد خود را در دامان آن بیاندازد و با فرورفتن در چرخۀ غربپرستی، از اصالت انقلابی خود مدام فاصلهبگیرد، و خود عاملی برای رونق آن سیاست کلان غرب گردد.
اما علیرغم این شرایط نابسامان بهجامانده از رسوخ و گسترش مدرنیته در ایران و بهویژه اذهان غربگرایان سیاست و فرهنگ این جامعه، اساساً باید وقوف به این حقیقت را که ایران اسلامی یک قدرت تاریخی و برخوردار از یک توانایی نهفتۀ رو به نیل به آن قدرت تاریخی انسانی، جغرافیایی، سیاسی و فرهنگی است، بستری برای برنامهریزیها و سیاستگزاریهای کلان قرارداد؛ واقعیتی که جریانساز تقابل با آمریکا و کلیت غرب و همه منافع آن میباشد؛ و البته بر مبنای همین واقعیت است که مهمترینِ راهبردهای غرب برای جلوگیری از ظهور کامل یک ایران قدرتمند که منافع آنها را تهدیدکند، حفظ فشار اقتصادی و نظامی، جنگ تبلیغاتی و تلاش در راستای تضعیف مستمر ایران است؛ و چنین است که با بهانهفراردادن موضوعهایی چون هستهای و سیاستهای منطقهای جمهوری اسلامی، خطّمشی تسلیمسازی ایران و حتی تغییر نظام در ایران را مطرحمیکنند، و حتی چنین مواردی را بر زبان مدعیان سیاست وابسته به خود جاری میسازند؛ جریانی که آماج نهایی آن تجزیۀ ایران و هدم نگرۀ انقلاباسلامی و نیل به هدف کلان منازعۀ تمدنی خود با ایران اسلامی است.
اما توجه به این مهم روشنگر جریان آیندۀ جهانی است که انقلاباسلامی ایران با پیشینۀ تاریخی، موقعیت جغرافیایی و البته پشتوانۀ جمعیتی خاصّ خود، اکنون بهواقع در مسیر ارتقاء و اعتلای تمدن اسلامی قراردارد، واقعیتی که غرب را بهشدت نسبتبه ادامۀ حیات تمدن خود و احاطۀ وجودی و استیلا بر جهان نگران کردهاست؛ چراکه اگر تمدن اسلامی قدرت اصیل خود را بازیابد، تمدن مدرن غرب به حاشیه راندهمیشود و روند اضمحلال خود را با شتاب هرچهبیشتر خواهدپیمود.