در قلب زاگرس، جایی که صدای زنگولههای گوسفندان با نجوای باد در گردنههای تاراز در هم میآمیزد، مسعود بختیاری، یا همان بهمن علاءالدین، نغمهای سر داد که روح روستاهای بختیاری را برای همیشه زنده نگه داشت. او در ۲۰ مهر ۱۳۱۹ در مسجدسلیمان، در خانوادهای از طایفه بهداروند هفتلنگ متولد شد. کودکیاش در روستاهای لالی گذشت؛ میان سیاه چادر های ایل، جایی که صدای ساز و کرنا، لالایی شبهایشان بود و آوازهای محلی، مثل “یار یار”، قصههای ایل را روایت میکرد. مسعود از همان کودکی با خاک و سنگ زاگرس، با بوی بلوط های گر گرفته در آتش و آب های جاریع زاگرس عجین شد، ریشههایی که بعدها موسیقیاش را به آیینهای از زندگی روستایی بدل کرد.
آخرین راوی زندگی کوچ نشینی، پدر شعر و موسیقی بختیاری، خسرو آواز ، فردوسی بختیاری و کوگ تاراز؛ همۀ اینها از اولین آلبوم رسمی اوست، آلبوم “مالکنون” (۱۳۶۵)، شاهکار او، قصه کوچ عشایر را با چنان قدرتی روایت کرد که از پرفروشترین آثار موسیقی محلی ایران است.
مسعود در ترانه «بلال بلال» از آلبوم «هیجار» میخواند: «چه خوبه، ولا مال بار وَنه، وُلا به خدا پا چِشمِ کوهرنگ / تا بیان، وُلا یَک بگرن، وُلا به خدا، چارلنگ و هفلنگ». با همراهی عطا الله جنگوک. این آهنگ، صدای کوچ کاروانهای عشایری را در دشتهای زاگرس زنده میکند؛ گویی میتوانی صدای زنگولهها چهارپایان ایل را از میان گردنهها و دشتهای بختیاری را بشنوی.
در آلبوم آستاره و قطعه «آستاره صوو»، انگار طلوعهای طلایی زاگرس را تداعی میکند، تنها صدای نی و سوز خواندن مسعود است که تلفیق این دو یکی از بهترین قطعات موسقیایی بختیاری را به وجود آورده. این نینامه مثل صدای مغمومی است که در چادر عشایری، زیر آسمان پرستاره، برای یار دورش میگرید. آنجا که میگوید: «آستاره صووه بوگوين، بيو دی وادياری / آخی مو منديرتم، سر ز كُه دراری…»
آهنگهای مسعود بختیاری، نه تنها سرگرمکننده، بلکه حافظ فرهنگ و هویت بختیاریاند. گویی زمزمه زنگولهها در گردنههای زاگرس را به گوش نسلها میرسانند. ترانه “دختر لچک ریالی”، اولین اثر حرفهای او در سال ۱۳۵۰، تصویری زنده از زندگی روزمره دختران روستایی بختیاری است. این آهنگ، دختری با لچک گلدار را به تصویر میکشد که در دشتهای سرسبز میچرخد
“بهار اُوِی با گل گندم”، بهار روستاهای بختیاری را روایت میکند؛ جایی که گلهای وحشی در دشتها میرویند و نسیم بهاری، عطر خاک بارانخورده را پراکنده میکند.
“کوگ تاراز”، که لقب خود او نیز هست، پرندهای آزاد و مغرور را در قلههای بختیاری به تصویر میکشد. این آهنگ، با ملودیهای عمیق و اشعاری که از آزادی و پیوند با طبیعت میگویند، نمادی از روح عشایری است که هرگز در بند شهر و غربت اسیر نشد.
این ترانهها، با بافتن تصاویر زنده از چادرهای عشایری، دشتهای پرگل و صدای پایکوبی در عروسیهای روستایی، فرهنگ بختیاری را به نسلهای بعد منتقل کردند. آنها نه فقط موسیقی، بلکه قصههاییاند که در هر نت، بوی درختان زاگرس و گرمای آفتاب کوهستان را زنده میکنند.
صدای مسعود که مثل پیرزنی زجر کشیده و سختی دیدۀ بختیاری، پر از غم و استواریست؛ هرگز خاموش نشد و از نسلی به نسل دیگر از بختیاری و حتی غیر از بختیاری هم کشیده شده طوری که پس از درگذشتش در ۱۲ آبان ۱۳۸۵ در کرج، عشایر برایش «مافهگه»ای در تاراز ساختند، تندیسی که گویی روحش را به کوهستان بازگرداند.