نامه سهجانبه تهران، مسکو و پکن و آغاز عصر چندقطبی:
نامهی مشترک ایران، روسیه و چین به مدیرکل آژانس بینالمللی انرژی اتمی تنها یک اعتراض دیپلماتیک نیست؛ نشانهای است از جابهجایی گفتمانی در سیاست جهانی و آغاز پایان انحصار غرب بر ساختارهای حقوقی بینالمللی. پایان قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت، در ظاهر رویدادی فنی در پرونده هستهای ایران است، اما در عمق خود، بازتاب دگرگونی بزرگی در توازن قدرت جهانی محسوب میشود. سه کشور یادشده در نامهای رسمی به رافائل گروسی اعلام کردند که مأموریت آژانس ذیل این قطعنامه پایان یافته است؛ پیامی که میتواند آغاز بازتعریف نقش قدرتها در عصر جدید باشد.
سالها غرب با زبان قانون، سیاست را پیش میبرد و با نام نظم جهانی، منافع خود را تضمین میکرد. اما امروز ورق برگشته است. نامهی سهجانبه تهران، مسکو و پکن نماد همین چرخش تاریخی است؛ اقدامی که برای نخستینبار سه قدرت بزرگ آسیایی را در کنار هم قرار داد تا با زبانی واحد اعلام کنند «بازی ناعادلانه تمام شده است.»
با پایان قطعنامه ۲۲۳۱، پرونده هستهای ایران از زیر سایه فشارهای سیاسی بیرون آمده است. سه کشور تأکید کردند که مأموریت آژانس در چارچوب آن قطعنامه خاتمه یافته و هیچ مبنای قانونی برای ادامه نظارتهای مبتنی بر آن وجود ندارد. این موضع حقوقی، پاسخی روشن به تلاش اروپا برای فعالسازی مجدد مکانیزم موسوم به «اسنپبک» و تداوم فشارهای یکجانبه است.
اکنون چین و روسیه در کنار ایران، نه فقط در شورای امنیت بلکه در آژانس نیز ایستادهاند تا مسیر یکجانبهگرایی غرب را متوقف کنند. این اقدام تنها حمایت سیاسی از ایران نیست؛ بلکه یک موضعگیری اصولی در برابر استفاده ابزاری از نهادهای بینالمللی است. پیام آن روشن است: حقوق بینالملل متعلق به همه کشورهاست، نه ابزار سیاسی قدرتهای خاص.
در واقع، سه کشور با استناد به بند ۱۴ مصوبه شورای حکام (GOV/2015/72) نشان دادهاند که تداوم موضوع ایران در دستور کار آژانس هیچ توجیه حقوقی ندارد. این اقدام، چالشی حقوقی و گفتمانی علیه قرائت انحصاری غرب از قوانین بینالمللی است. غرب سالها از ابزار قانون برای حفظ سلطه خود استفاده کرد؛ اما اکنون همان ابزار به ابزار مقاومت و بازتعریف قدرت بدل شده است.
نقش دیپلماسی ایران در این روند چشمگیر است. برخلاف گذشته که تهران در موقعیتی دفاعی قرار داشت، امروز در جایگاه ابتکار و طراحی استراتژیک ایستاده است. وزارت خارجه ایران با هماهنگی فعال با مسکو و پکن، توانسته است از مسیر حقوقی و دیپلماتیک، مسیر تحولات را به نفع خود تغییر دهد. ایران اکنون نه در حاشیه، بلکه در متن گفتوگوی قدرتهای نوظهور جهان قرار گرفته است؛ گفتوگویی که میتواند پایهگذار نظمی تازه باشد.
نامهی سهجانبهی تهران، مسکو و پکن تنها درباره پرونده هستهای ایران نیست؛ درباره آینده روابط بینالملل است. جهانی در حال شکلگیری است که در آن ملتها دیگر نمیپذیرند داور و متهم همزمان از یک اردوگاه باشند. این تحول، فقط چرخش قدرت نیست؛ تحول در معنا و مشروعیت است.
دنیا بیدار شده است. تاریخ دیگر به عقب بازنمیگردد. نظم هژمونیک گذشته، که با پوشش قانون، تبعیض را نهادینه کرده بود، به پایان راه رسیده است. اکنون ملتها خود را بازیگر اصلی صحنه میدانند، نه تابع تصمیم قدرتهای برتر. مسیر پیشرو دشوار است، اما جهت آن روشن است: از انفعال به کنش، از تبعیت به ابتکار، و از نظم تحمیلی به نظمی بر پایه احترام و عدالت.
نامه سهجانبه ایران، روسیه و چین را باید سندی از آغاز عصر چندقطبی دانست؛ عصری که در آن، شرق و جنوب جهانی با تکیه بر منطق، قانون و استقلال، برای نخستینبار در تاریخ معاصر میکوشند جهان را نه از زاویه قدرت، بلکه از منظر توازن و عدالت بازتعریف کنند. این آغاز راهی تازه است که مقصدش برقراری توازنی واقعی میان ملتها و بازگشت قانون به جایگاه حقیقی خود در سیاست جهانی است.

