روایتی از سفر سعید جلیلی به گناباد:
پرواز ساعت ۱۲ بود. برایم جالب بود که گناباد از تهران پرواز مستقیم دارد، یک بار در هفته. پرواز ۴۵ دقیقه تاخیر داشت. تاخیر برنامههای فشرده سفر را فشردهتر میکرد و این دغدغه اصلی من بود و معنایش این بود که روز سختی در پیش داریم.
از وقت استفاده کردم و مطلبی که درباره بیانیه اخیر FATF در روزنامه عصرایرانیان نوشته بودم را بازنشر میدادم. بیانیه جمعه شب منتشر شده بود و دروغهای غربگراها و خصوصا مرکز اطلاعات مالی را آشکار کرده بود. خانی (رئیس مرکز اطلاعات مالی) قبلا گفته بود که FATF تصویب پالرمو را پذیرفته، ولی بیانیه تصریح داشت که نه چنین خبری نیست. معلوم نیست دروغگویی مسئول پرونده FATF که در تصمیمگیری ارکان کشور بسیار هم موثر است، چه تبعاتی برای او دارد. فعلا که مشخص است خیالشان راحت است. مگر دروغهای برجام پیگیری شد که این یکی پیگیری شود؟
دکتر جلیلی مشغول صحبت با یکی از مسافران شده بود. او اهل گناباد بود و فرزند اولین جانباز انقلاب در حماسه ۵ آبان ۱۳۵۷ گناباد. کتابی درباره علامه بهلول گنابادی نوشته بود که آن را هدیه داد. دکتر در طول پرواز از زمان استفاده کرد و بخش خوبی از کتاب را مطالعه کرد.
بالاخره پرواز انجام شد و به گناباد رسیدیم. هوا مثل تهران بود. پیاده تا ورودی ساختمان فرودگاه رفتیم. امام جمعه محترم گناباد، حجت الاسلام صادقی نسب به استقبال آمده بود. گرمی مردم گناباد از همان اول قابل احساس بود. از افراد حاضر سراغ حسین را گرفتم. در چند روز منتهی به سفر با حسین زیاد صحبت کردم. او پیگیر سفر و هماهنگکننده برنامههای سفر بود. یک جوان پرانرژی و تازه داماد که البته پرستار هم بود. یعنی روزبعد (دوشنبه) روز او بود؛ روز پرستار.
بچههای دولت سایه مشهد هم آمده بودند. در یکسال گذشته فعالیتهای مستمر و خوبی را برای پیگیری مسایل پیشرفت کشور و استان خراسان رضوی انجام دادهاند. چهار ساعتی از مشهد راه آمده بودند. اینکه زحمت سفر را پذیرفته بودند نشان میداد که گفتمان دولت سایه را با تمام وجود پذیرفتند. با آنها از فرودگاه خارج شدیم و به مزار شهدا و مزار علامه بهلول «یادگار یک قرن تاریخ پرحادثهی مبارزات ملت ایران » رفتیم.
بازدید اول روستای بیمرغ بود. شرق گناباد با فاصله حدودا ۳۰ دقیقهای. بیمرغ عضو باشگاه کشاورزان جوان است. یعنی تلاش میکنند الگوی ارایه شده در باشگاه را در روستا دنبال کنند. حرف اصلی باشگاه کشاورزان این است که اهالی روستا با تاکید بر ظرفیت جوانان باید سند پیشرفت روستا را تهیه و آن را اجرا کنند. یعنی پیشرفت روستا وابسته به فعال شدن خود اهالی روستا است و انتظار اینکه از بیرون کسی بیاید و مشکلات روستا را حل کند، غیرواقعی و نشدنی است.
مردم منتظر رسیدن دکتر جلیلی بودند. با استقبالشان وارد مسجد جامع روستا شدیم. توضیحات اصلی را صدیقی در جمع مردم ارایه کرد. او محور فعالیتهای باشگاه در بیمرغ بود. تصویر جامعی از تاریخ و وضعیت فعلی بیمرغ ارایه داد. از پای کار بودن مردم بیمرغ برای نظام و انقلاب گفت. در دو انتخابات اخیر مشارکت مردم بیمرغ بالای ۹۵ درصد بود. کمک مردم بیمرغ به جبهه مقاومت در سال گذشته بیش از ۵۵۰ میلیون تومان بوده در حالیکه ۷۰ درصد خانوارهای روستا تحت حمایت نهادهای حمایتی بودند. اینها را که توضیح داد سراغ مساله اصلی روستا رفت. مساله آب. نه کمبود آب که مساله همه جا هست، بلکه مساله مدیریت و مصرف آب که دست اهالی روستا نیست. یک چالش مزمن و قدیمی که مانع پیشرفت روستا است. از ۱۴ سهم آب، ۱۳ سهم توسط مردم اداره نمیشود و مردم دستشان به آب نمیرسد. طرف دیگر چالش آستان قدس است که سهم آب خود را در زمینهای موقوفه خودش مصرف میکند. مردم روستا تاکنون نتوانستهاند این چالش را حل کنند؛ اذیت هم شدهاند، اما خسته نشدند به نظر چالش حل شدنی است، به شرطی که نگاهها در طرف دیگر تغییرکند. ان شاالله که تغییر کند.
با همین وضع باز هم جوانان روستا از پا ننشسته بودند و فعالیتهایی برای پیشرفت روستا انجام داده بودند. چند نیروگاه کوچک مقیاس خورشیدی راه انداخته بودند. یکی از آنها حدود ۶ سال بود که بر پشت بام مصلی نصب شده بود و چندتای دیگر در نقاط مختلف روستا. چند گلخانه کوچک آلوئورا هم ایجاد کرده بودند که چالش بازاریابی برای محصولاتش داشتند.
بعد از بازدید از گلخانهها از بیمرغ به سمت مصلی گناباد راه افتادیم. برنامه بعد از نماز مغرب بود. سوار ون بچههای مشهد شدیم و درباره عملکرد آستان قدس صحبت کردیم. کمی اطلاعات قبل از سفر به دست آورده بودم و از نزدیک هم وضعیت را دیدم. سوالی در ذهنم بود که رها نمیکرد، آیا نمیشد این موضوع حل بشود؟ آیا این وضعیت مردم منطقه را به امام رضا (ع) بدبین نمیکند؟ در ذهن نوجوانان و جوانان روستا چه تصویری شکل میگیرد؟
نماز مغرب را خواندیم و به سمت مصلی رفتیم. مصلی پر بود از جمعیت، فکر کنم بیشتر از دو هزار نفر بود. دکتر جلیلی مثل همیشه از ورودی اصلی وارد مصلی شد و در همان میانه مایل به عقب نشست. مثل همیشه هم بچهها و نوجوانها برای سلام کردن و عکس یادگاری گرفتن دورش جمع شدند. اصرارها برای رفتن به صف اول هم اثری نداشت.
بعد از خیر مقدم امام جمعه و پخش کلیپ سخنرانی دکتر جلیلی شروع شد. حفظ حافظه تاریخی ملت محور صحبت بود. چه اینکه بدانیم از کجا آمدیم، چه بودیم و چه شدیم. اینکه در زمانی به ما سیم خاردار هم نمیدادند اما الان نگران فروش سلاحهای باکیفیت و دقیق ایرانی هستند. یا به یاد داشتن واقعیت دشمن که چه تهدیدهای و هزینههایی برای ملت ما ایجاد کرد. به بهانه فوت یک خانم در ایران سران استکبار به خط شدند و در برابر شهادت اساتید دانشگاهمان نه تنها حرفی نزدند بلکه حمایت کردند.
مهمترین نکته در حافظه تاریخی ملت ایران هم عبرت برجام بود. همان چیزی که رهبر انقلاب تاکید کردند که این تجربه نباید فراموش شود. حافظه تاریخی مردم ایران باید همیشه به یاد داشته باشد که با وعده رفع تحریم و دور کردن جنگ، کاری شد که هم تحریمها بیشتر شد و هم جنگ اتفاق افتاد.
فضای بعد از سخنرانی هم که شبیه ایام انتخابات بود. حلقه زدن تعداد زیادی از مردم برای صحبت با دکتر جلیلی، خانمها هم آنطرف منتظر حضور دکتر در میان خودشان بودند. دکتر هم به احترام خانمها به سمت آنها رفت و با آنها صحبت کرد و از آنطرف مصلی خارج شد. از درب خارج نشده بودیم که خانمی دکتر را صدا کرد و گفت دخترش به دلیل پای گچ گرفتهاش نتوانسته با دکتر عکس بگیرد و گریه میکند. عکسش را گرفت و رفت و ما هم رفتیم.
وقت کمی تا برنامه بعدی مانده بود. اما همین زمان هم از سوی عزیزان گنابادی استفاده شد. همرزمان دکتر جلیلی آمده بودند. به خودشان میگفتند «بچههای ادوات». خاطرات خیلی کوتاه مرور شد و عکسهای یادگاری گرفته شد. برنامه بعدی حضور در جمع دانشجویان گناباد بود: «بدون روتوش درباره رؤیا ایرانی» به میزبانی بسیج دانشجویی دانشگاه علوم پزشکی. سالن اجتماعات دفتر مرکزی دانشگاه در نزدیکی مصلی محل برگزاری برنامه بود. قبل از جلسه دکتر جلیلی گفتگوی کوتاهی با رئیس دانشگاه دکتر خواجوی داشت. فرد خوش برخوردی بود، گفت برای اینکه دانشجویان راحتتر صحبت کنند، در جلسه حضور پیدا نمیکند اما تا انتهای جلسه برای بدرقه منتظر خواهد ماند. دکتر جلیلی هرچه اصرار کرد که نیاز نیست، افاقه نکرد.
جلسه دانشجویی گرم و پرنشاط بود. سالن حدود دویست نفر ظرفیت داشت اما جمعیت زیادتر بود. هم روی سن نشسته بودند و هم اطراف سالن دانشجوها ایستاده بودند. چند نماینده از دانشجویان و یک طلبه به نمایندگی طلاب شهر گناباد صحبت کردند. موضوعات هم از مباحث صنفی تا فرهنگی و سیاسی و سیاست خارجی متنوع بود. مجری که شروع کرد گفت سقف جلسه قبل از ساعت ده خواهد بود، برای اینکه دانشجویان میخواهند سریال حضرت یوسف را ببینند! برای من خبر خوبی بود. اما زهی خیال باطل!
صحبتهای ابتدایی انتقاد به افزایش ظرفیت پزشکی بود. جای بچههای کارگروه نظام سلامت خالی بود. مشخص بود رویکرد وزارت بهداشت به خوبی در دانشگاهها طرح و دنبال میشود. یک سوال مبنایی از نسبت جمهوریت و اسلامیت پرسیده شد. سوال مهم بود و شروع سخنان دکتر جلیلی نیز در پاسخ به این سوال بود. تاکید مهم دکتر جلیلی این بود که هر دو مهم است و اگر کسی فکر میکند برای کمک به یکی از این دو، دیگری را ضعیف کند، اشتباه میکند. از نگاه او اصلاح ناعدالتیها و مقابله با ستم تنها با حضور و مسئولیتپذیری مردم امکان پذیر است.
نفر دومی که صحبت کرد از رویکرد دکتر جلیلی انتقاد کرد و درباره مذاکرات صحبت کرد. در پاسخ او دکتر جلیلی درباره عبرت ده ساله برجام گفت. این تجربه نباید فراموش شود. وعدههایی که داده شد و عکسش اتفاق افتاد. دلار سه هزار تومانی که سی هزار تومان شد. قطعنامهای که قرار بود سایه جنگ را دور کند اما جنگ را به ارمغان آورد. یاد صحبتهای دکتر جلیلی در جمع دانشجویان شیراز افتادم. آنجا
بود که به صورت رسمی مناظره با روحانی را پذیرفت، از آن زمان بیشتر از یک ماه میگذرد اما هنوز خبری از روحانی نشده است.
بانک آینده موضوع مهم دیگری بود که دکتر جلیلی آن را در چارچوب «رشد با داد» برای دانشجویان تشریح کرد. آخر هفته قبل بود که خبر پایان فعالیت بانک آینده و آغاز فرایند گزیر بانک منتشر شده بود. اتفاق مهم اما به تعبیر دکتر جلیلی «دیر» بود. بیش از ۵۰۰ هزار میلیارد تومان زیان انباشته بانک آینده مورد توجه بود و اینکه با این «۵۰۰ همت» چه کارهایی در
روستاهای شبیه به بیمرغ میتوانست صورت گیرد. رشد با داد با عدالت میشود، به قول حکیم فردوسی «اگر کشور آباد داری به داد، بمانی تو آباد وز داد شاد».
اینجا بود که دکتر جلیلی کنایه سنگینی به افراد مخالف رشد ۸ درصدی انداخت. این افراد عموما کسانی هستند که در سالهای گذشته مدعی توسعه و رشد اقتصادی بودهاند، اما الان مخالف رشد ۸ درصد هستند و ادعا میکنند این رشد دست نیافتنی است. به تعبیر دکتر جلیلی اینها یا خودشان یا اطرافیانشان رشدهای ۸ میلیون درصدی در زندگی شخصی داشتهاند، اما به مردم که میرسد میگویند نه نمیشود. بله با رانتخواری و مفتخوری رشد ۸ درصدی نمیشود. در ذهنم تصویر جهانگیری و برادرش نقش بست.
سالن جا نبود و من روی پلههای کنار سالن نشسته بودم. یکی از بچههای گناباد یک مطلبی از رسانه محلی حامی دولت نشان داد. آنجا نوشته بود که اگر جلیلی واقعا ادعا دارد چند مساله قدیمی و حل نشده شهر گناباد را دنبال و حل کند. گفتم ببین چه وضعی شده که این بنده خداها از دولت ناامید شدند با اینکه فقط یک سال گذشته از عمر دولت. یکی از مسایل مطرح شده مربوط به شرکت لبنیاتی بیدخت گناباد بود که کمی دربارهاش مطالعه کرده بودم و داستانش قابل تامل است.
دکتر جلیلی در میان صحبتهایش به پیشگامی ملت ایران اشاره کرد. در بابلسر هم اشارهای به این موضوع کرده بود، همان زمانی که شیخ ناطق نوری تسخیر لانه جاسوسی را اقدامی اشتباه خوانده بود. سال ۷۶ ناطق مقابل خاتمی بود و نماینده جریان انقلابی! حالا شده ناطق حرفهای خسته و پیشمان ازگذشته، واقعا باید گفت خدایا عاقبت ما را ختم به خیر کن.
دکتر جلیلی اقدام مردم ایران در تسخیر لانه جاسوسی را یک نشانه از پیشگام بودن این ملت بیان کرد که بعد از ۳۰ سال دیگر ملتها هم به این حقیقت رسیدهاند که سفارت آمریکا در هر کشور یک لانه جاسوسی و شرارت است. اما آدمهای سطحی پیشگامی را درک نمیکنند و ملت ایران را تنها میبینند و تصورشان این است با اظهار پشیمانی از گذشته از تنهایی خارج میشوند. در حالیکه حقیقت این است که ملت ایران پیشگام سایر ملتها بوده و دیگران در حال حرکت به سمت آرمانهای مردم ایران هستند. جالب اینکه در زمانی اظهار پیشیمانی میکنند که نظم آمریکایی و غربی در حال ضعیف شدن و جایگزین شدن با نظم جدید است. مثل این افراد مثل همان کسی است که بهمن ۵۷ میخواست ساواکی بشود.
برنامه تمام شد، اما انرژی دانشجویان نه؛ حالا ما هیچی، سریال حضرت یوسف را از دست دادند. فکر کنم نیم ساعتی طول کشید که دکتر جلیلی به درب خروجی برسند. دکتر خواجوی رئیس دانشگاه آنجا
برای بدرقه ایستاده بود. فکر کنم تصور نمیکرد دو ساعت و نیم جلسه طول بکشد. بعد از خداحافظی با دانشجویان و رئیس دانشگاه به مصلی برگشتیم.
سفره شام انداخته شده بود. یک وانت که پشتش یک قابلمه بزرگ بود انتهای سالن قرار داشت. حس نذری و موکب به آدم دست میداد. صندلی هم آن طرف چیده شده بود تا فعالان فرهنگی شهر جلسهای کوتاه و صمیمی با دکتر داشته باشند. خدا خدا کردم جلسه بعد از شام باشه. واقعا نیاز به نفس کشیدن و استراحت داشتم.
با کمی کنشگری فعالانه شام مقدم شد به جلسه. «جوشپره» در مقابلمان روی سفره قرار گرفت. یک
نوع آش محلی گناباد که احتمالا در نقاط دیگر هم
پیدا بشود. شبیه به این را در مشهد زمانی که بچه بودم خوردم، اسمش «آش لخشک» است. جوشپره خوشمزه بود. نانهای ضخیم و البته نرم و خوشمزه هم در کنارش بود. نمیدانم اسم خاصی داشت یا نه.
بعد از شام جلسه فعالان فرهنگی شروع شد. نکات و مسایل فرهنگی، اجتماعی و سیاسی شهر را بیان میکردند. خدا را شکر یک خستگی در بین همه بود و جلسه بیشتر از یک ساعت طول نکشید! حدود ساعت ۱۲ و نیم جلسه تمام شد. دکتر جلیلی به دوستان گنابادی ظرفیت بالای گفتمان انقلاب اسلامی در گناباد را یادآور شد و توصیه به فعال بودن و در صحنه بودن و البته معطل اراده بیرونی نماندن کرد. همان آیه معروف اَن تَقوموا للهِِ مَثنی و فُرادی.
خبر خوب این بود که رفتیم برای استراحت، خبر بد این بود که باید بعد نماز صبح برای بازدید روستای سنو از گناباد بزنیم بیرون. روستای سنو هم عضو باشگاه کشاورزان جوان است. روستای خوش آب و هوا، به قول بچههای گناباد، شمال گنابادیهاست. یعنی آخر هفتهها و تعطیلات مردم این محدوده برای تفریح به آنجا میروند. روستای سنو به زعفرانیترین روستا شناخته میشود. از سال ۱۳۹۷ هم ثبت جهانی شده است. نکته جالب این است که تمام این فعالیتها مبتنی بر آب قنات است.
حدود ۲۰ دقیقه فاصله تا روستای سنو بود. هوا خنکتر و درختهای بیشتری دیده میشد. سنو روز قبلش میزبان جشنواره روز ملی زعفران بود. اگر بازگشت به دوشنبه ظهر نمیافتاد، نمیتوانستیم از سنو بازدید کنیم. در انتهای روستا نزدیک کوه جوی پرآبی جریان داشت. این میزان آب در این فصل سال قابل توجه بود. آب از قنات میآمد و گویا نسبت به سالهای قبل کاهش هم یافته است. ۵ سهم از ۱۴ سهم آب برای روستا بود و ۹ سهم وقف آستان قدس بود. فرقش با بیمرغ در این بود که سهم آستان به مردم فروخته میشد. مردم روستا تنها خریداران سهم آب آستان بودند. بخشی از مطالبات مردم مربوط به همین فروش آب و البته قیمت بالای آن بود. در حین بازدید چند نفر از اعضای شورای روستای سنو توضیحاتی ارایه کردند. بعد از چند دقیقه پیادهروی و گفتگو بازدید تمام شد. توضیحات بیشتر را در محل بومگردی روستا ارایه کردند. صبحانه هم «توگی شیر» برایمان آوردند و بعد صرف صبحانه از سنو خارج شدیم.
دقیقههای آخر سفر به دعوت چند تن از اهالی روستای زیبد به مزار شهدای روستا رفتیم. گلزار شهدای روستا توسط خود اهالی و خانواده شهدا ساخته شده بود و تبدیل به یک پایگاهی برای ترویج فرهنگ جبهه و شهادت شده بود.
وقت رفتن بود و باید راه میافتادیم. به پیشنهاد دکتر جلیلی کمی فشردهسازی کردیم و با همان ون رفقای مشهدی برگشتیم. چهارساعت زمان بود تا روند سفر را مرور و کمی هم استراحت کنم ( اما امان از صندلیهای ون!)

