صلح از طریق قدرت یا قدرت از طریق صلح؟

با توجه به شعار ترامپ، رئیس‌جمهور ایالات متحده، مبنی بر ایجاد صلح از طریق قدرت، سؤالی که به ذهن متبادر می‌شود این است که آیا به‌راستی صلح از طریق قدرت حاصل می‌شود؟ طبق ضرب‌المثل معروف: «آن‌که باد می‌کارد، طوفان درو خواهد کرد».
از آن‌جایی که بازیگران عرصه بین‌الملل کشورهایی هستند که توسط انسان‌های معقول و منطقی کنترل می‌شوند، چنین جاه‌طلبی‌هایی موجب برهم خوردن توازن قدرت در نظم بین‌الملل موجود می‌شود. یعنی بازیگران دیگر نیز نه از سر کینه، بلکه به‌خاطر حفظ امنیت ملی، به موازنه قدرت و افزایش توان نظامی روی می‌آورند. در نتیجه، همان‌طور که در دوران جنگ سرد شاهد رقابت‌های گسترده‌ای بودیم، امروز نیز شاهد بازتولید نوعی رقابت سرد نوین هستیم که چرخه‌ای هولناک از تسلیحات نوظهور و رقابت‌های فناورانه را پدید می‌آورد. نمونه‌هایی از این روند عبارت‌اند از دستور ترامپ برای ازسرگیری آزمایش‌های سلاح‌های اتمی و توسعه کاربردهای نظامی هوش مصنوعی که می‌تواند جمعیت غیرنظامی را هدف قرار دهد.
این رقابت‌ها معمولاً از سوی دولت‌هایی آغاز می‌شود که از توان نظامی و علمی‌شان برای مقاصد غیر بشردوستانه استفاده می‌کنند؛ دولت‌هایی که برای خروج از بحران‌های داخلی چشم‌داشت به منابع سایر کشورها دارند و گاهی چرخ‌های صنعتشان با تأمین سلاح برای کشتار مردم دیگر کشورها به گردش درمی‌آید. چنین رویکردهایی در عمل همان سیاست‌های سلطه‌طلبانه و امپریالیستی‌اند که امروزه در قالبی جدید اجرا می‌شوند. از گسترش ناتو به سمت شرق تا حملات ایالات متحده و اسرائیل علیه محور مقاومت و نیز مداخلات نظامی به بهانه‌هایی مانند مبارزه با مواد مخدر یا خروج از پیمان‌های بین‌المللی، همه جلوه‌هایی از همان راهبرد هستند.
از جمله نمونه‌های چنین موازنه قوایی می‌توان به رفتار منطقی دیگر کشورها پس از مشاهده شدت تخریب و یک‌جانبه‌گرایی دولت‌های غربی اشاره کرد. به‌عنوان مثال، با توجه به جنگ عراق و پیامدهای آن در آغاز قرن بیست و یکم، دیگر کشورها بیش از پیش به ظرفیت فناوری برای توسعه سلاح پی‌بردند و دست به ساخت سلاح‌هایی با دقت و اثرگذاری مشابه زدند. یا حتی حمله به ایران و قطر در حالی که مذاکرات در جریان بود، نشانه‌هایی دیگر از غیرقابل‌اعتماد بودن ایالات متحده و زیر پا گذاشتن هنجارهای مرسوم بین‌المللی توسط این کشور است. چنین اقداماتی به معنای نادیده گرفتن هنجارها است. همچنین نشان‌دهنده عدم استفاده از ابزارهای قانونی پیش‌بینی‌شده در منشور سازمان ملل است. به‌عنوان مثال، عدم جلوگیری از نسل‌کشی در غزه باعث افزایش بی‌اعتمادی و کاهش خوش‌بینی نسبت به امکان حفظ صلح و نظم بین‌الملل می‌شود.
این حملات و مداخلات صرفاً جنبه نظامی ندارند و حتی در دوران صلح نیز به اشکال دیگری ادامه می‌یابند؛ درگیری‌ها علاوه بر بُعد سیاسی، ابعاد اقتصادی و فناورانه نیز یافته و پیوسته در حال گسترش‌اند. به بیان دیگر، رقابت‌های کنونی فراتر از میدان نبرد سنتی رفته و شامل تحریم‌ها، محدودیت‌های فناوری، جنگ روانی و رقابت برای نفوذ اقتصادی هستند. هرچند چنین ابزارهایی تنها بخش نظامی را هدف قرار نمی‌دهند و زندگی مردم غیرنظامی را نیز تحت‌الشعاع قرار می‌دهند.
در نتیجه، با راهبردی که قبلاً هم در طول جنگ جهانی دوم و پس از آن آزموده شده است، ایالات متحده به دنبال پیشبرد اهداف خود در مورد کشورهای جهان، مخصوصاً کشورهای آسیایی است. در این میان، غرب آسیا که به‌طور سنتی پلی میان غرب و شرق بوده است، از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. بدین منظور، از دو منظر اهداف سلطه‌جویانه‌اش را دنبال می‌کند. راهبرد اول این‌که با ایجاد همکاری‌های نظامی چندجانبه در بسترهایی مانند کواد (متشکل از ایالات متحده، استرالیا، هند و ژاپن) یا آوکوس (متشکل از ایالات متحده، استرالیا و انگلستان) و یا حمایت از تایوان، در تلاش برای به چالش کشیدن چین در عرصه نظامی در مقابل دیگر کشورهای منطقه می‌باشد؛ یا با تشویق کشورهای غرب آسیا به پیوستن به پیمان ابراهیم، در تلاش برای ایجاد مشروعیت و عادی‌سازی روابط با رژیم صهیونیستی در میان ملل این منطقه است؛ یا با ارسال سلاح به منطقه غرب آسیا مانند اسرائیل و عربستان باعث افزایش احتمال درگیری و خشونت میان کشورهای منطقه می‌گردد.
از جهت اقتصادی، جنگی اقتصادی را به‌وسیله‌ی تحریم‌های مستقیم و ثانویه، اعمال تعرفه‌های ناعادلانه و ایجاد مشکل در چرخه‌ی اقتصاد آزاد پیش می‌برد. به‌عنوان نمونه، با تحریم‌هایی علیه ایران، روسیه و یا ایجاد محدودیت در انتقال کالاهای با فناوری پیشرفته به چین، مانند تراشه‌های مربوط به پردازش‌های هوش مصنوعی یا دیگر صنایع پیشرفته، به دنبالِ کاهش رشد اقتصادی، علمی و محدودسازی توسعه‌ی فناوری کشورهای آسیایی مانند چین و ایران است.
دومین راهبرد که غیرمستقیم است، تلاش برای برهم زدن همکاری‌های بین کشورهای آسیایی با ابزارهای تطمیع اقتصادی و تهدیدهایی چون تعرفه و تحریم است. هرچند استفاده از چنین ابزارهایی باعث عدم اعتماد کشورهای جهان و غیرقابل‌پیش‌بینی بودن ایالات متحده نیز می‌شود و حتی امروزه نیز کشورهای عضو اتحادیه اروپا از سیاست‌های یک‌جانبه اقتصادی و تصمیمات ایالات متحده در حمایت از رژیم صهیونیستی ناراضی هستند و شکاف اخلاقی بین اروپا و ایالات متحده در این زمینه نمایان‌تر شده است.
در مورد چین نیز ایالات متحده در حال ایجاد بحران است؛ چراکه با فروش سلاح به تایوان که برای چین به‌عنوان نمادی حساس و ملی مطرح است، درصدد افزایش فشار بر چین است. از این‌رو، واشنگتن سعی دارد به لحاظ سیاسی چین را کنترل کند و حضور آن در مناسبات اقتصادی و سیاسی جهان را کمرنگ نماید و حتی دیگر کشورهای آسیایی را به تحریم یکدیگر تشویق کند. مواردی مانند، تلاش برای اخلال در سرمایه‌گذاری‌های بانک سرمایه‌گذاری زیرساخت آسیایی یا هماهنگی اعضای سازمان همکاری‌های شانگهای از این‌دست اقدامات هستند. چنین اقداماتی می‌تواند نتیجه‌ای مانند جنگ بین روسیه و اوکراین را در بر داشته باشد و تنها باعث گسترش جنگ و خونریزی شود.
در آخر، آنچه بسیار مهم است، افزایش همکاری‌های منطقه‌ای آسیایی در سطوح علمی، سیاسی و اقتصادی است تا نه‌تنها سرعت رشد و شکوفایی علمی و اقتصادی کشورهای منطقه افزایش یابد، بلکه بتوانند در برابر فشارهای سلطه‌جویانه مقاومت کنند. در نتیجه، صلح پایدار نه از مسیر قدرت، بلکه از مسیر همکاری، اعتمادسازی و چندجانبه‌گرایی حاصل می‌شود. همچنین، تقویت نهادهای منطقه‌ای، استقلال در توسعه فناوری، پیشرفت اقتصادی و گفت‌وگوی بین‌فرهنگی می‌تواند راهی برای عبور از چرخه رقابت مخرب تسلیحاتی و رسیدن به صلحی جامع و پایدار باشد.

مقالات مرتبط

پیام همدردی

پیگیری مجدانۀ نهادهای مرتبط و پیام شخصیت‌های کشوری و استانی در خصوص…

دولت چه‌طور از برنامه هفتم پیشرفت فاصله گرفت؟

از افت شاخص‌های کلان تا قفل‌شدن اصلاحات در صندوق‌های بازنشستگی: دولت چهاردهم…

جلیلی: اقدام مجلس در نظارت زودهنگام را «رویکردی تازه و ارزشمند» است

تقدیر جلیلی از اقدام مجلس در بررسی اجرای برنامه هفتم: در روزهای…

21 آبان 1404

دیدگاهتان را بنویسید