در بسیاری از خانههای ایرانی، کتاب یک شیء تزئینی است؛ ساکت، بیجان و دور از دسترس. اما آینده فرهنگی و علمی یک ملت، نه در قفسههای کتاب، که در دستانی که آن را ورق میزنند شکل میگیرد. پژوهشهای متعدد ملی و بینالمللی با دقتی انکارناپذیر نشان میدهند که یک متغیر ساده، بیش از کیفیت مدارس و سیاستهای کلان فرهنگی، بر سرنوشت سواد و اندیشهورزی نسل آینده اثرگذار است: عادت مادر به مطالعه. این گزارش، با تکیه بر آمار و تحلیلهای کارشناسی، نشان میدهد که چگونه یک اقدام ساده و خانگی میتواند راه حل یک بحران ملی باشد.
معتبرترین معیار جهانی برای سنجش سواد خواندن، مطالعه بینالمللی پرلز (PIRLS) است که توانایی درک مطلب دانشآموزان پایه چهارم ابتدایی را میآزماید. نتایج پرلز ۲۰۲۱ تصویری نگرانکننده از وضعیت ایران ارائه داد. در حالی که میانگین جهانی نمره ۵۰۰ است، دانشآموزان ایرانی با کسب میانگین ۴۱۳، شکافی معنادار با استانداردهای جهانی دارند. این اعداد صرفا یک رتبهبندی نیستند آنها آیندهای را پیشبینی میکنند که در آن، توانایی تحلیل انتقادی و فهم عمیق متون در نسل جدید ما، ضعیفتر از رقبای بینالمللی خواهد بود.
تحلیلگران «مرکز ملی سنجش و ارزشیابی آموزشی» در بررسی ریشههای این ناکامی به نتیجهای شگرف رسیدند: حدود چهل درصد از تفاوت نمرات دانشآموزان، نه به مدرسه یا معلم، بلکه مستقیما به متغیرهای خانوادگی وابسته است. عواملی چون تعداد کتابهای موجود در خانه، گفتوگوهای فرهنگی والدین و مهمتر از همه، الگوی رفتاری مادر در مطالعه. این یافته با اظهارات دکتر مهدی یوسفی، پژوهشگر دانشگاه فرهنگیان، قطعیت مییابد: «کودکانی که مادرانشان عادت به مطالعه روزانه داشتند، به طور میانگین ۴۵ نمره بیشتر از همکلاسیهای خود در آزمون درک مطلب کسب کردند. این یک حقیقت روشن است: سواد مادر، آینده سواد فرزند است.»
این بحران تنها در مقیاس جهانی دیده نمیشود. آمارهای داخلی نیز همین الگو را تایید میکنند. گزارش «مرکز رصد فرهنگی کشور» در سال ۱۴۰۱ نشان میدهد که تنها ۳۵ درصد ایرانیان در ماه حداقل یک کتاب غیردرسی مطالعه میکنند. سهم مادران در این آمار پایین است، اما تاثیر همان سهم اندک، فوقالعاده است. طبق همین گزارش، در خانوادههایی که مادر حداقل هفتهای یک بار مطالعه میکند، احتمال اینکه فرزند نیز به مطالعه عادت کند، بیش از دو برابر دیگر خانوادههاست.
این آمار یک پیام روشن دارد: مادر، اولین و موثرترین مروج کتابخوانی است. الگوی زنده یک مادر که در آرامش خانه کتابی ورق میزند، تاثیری بر ذهن کودک میگذارد که هزاران ساعت توصیه آموزشی مستقیم قادر به ایجاد آن نیست. کودک خواندن را نه به عنوان یک تکلیف، بلکه به منزله بخشی طبیعی و لذتبخش از زندگی میآموزد.
معجزه پیوند عقل و عاطفه
چرا نقش مادر تا این حد حیاتی است؟ پاسخ در روانشناسی رشد نهفته است. پژوهشی در دانشگاه تهران (۱۳۹۹) با عنوان «خواندن مشارکتی والد و کودک» نشان داد کودکانی که مادرانشان روزانه فقط پانزده دقیقه برای آنها قصه میخواندند، دایره واژگان و توانایی درک مطلبشان سه تا چهار برابر همسالانشان رشد کرد.
این فرآیند که «خواندن همراه محبت» نامیده میشود، یادگیری را با حس امنیت و عاطفه پیوند میزند. صدای مادر، گرمای حضور او و لذت کشف داستان، کلمات را در ذهن کودک زنده و ماندگار میکند. در پنج سال نخست زندگی که شالوده زبان و هیجان شکل میگیرد، مادر قصه گو در حال ساختن زیربنای تفکر فرزند خویش است. او با هر داستان، نه تنها زبان، بلکه مهارتهای نظم ذهنی، تخیل و گفتوگو را پرورش میدهد.
از تربیت فردی تا تحول فرهنگی
تاثیر مادر کتابخوان از چهارچوب خانه فراتر میرود و به سطح جامعه میرسد. جامعهشناسان، خانوادهای را که در آن مطالعه یک امر روزمره است، «محیط تربیت تحلیلی» مینامند. در چنین خانهای، پرسشگری، گوش دادن فعال و گفتوگوی منطقی به یک هنجار تبدیل میشود. فرزندان میآموزند که اندیشیدن یک ارزش است و برای حل مسائل میتوان به جای پرخاشگری از خرد و استدلال کمک گرفت . تحول فرهنگی با شعار و بخشنامه محقق نمیشود. نقطه آغاز تحول، مادر است. زیرا مادر نه فقط خواننده، که معلم خاموش جامعه است.او با رفتار خود، نسلی را تربیت میکند که اهل تفکر است و این بزرگترین سرمایه برای آینده یک کشور است.
تمام دادهها به یک نقطه مشترک میرسند: فرهنگ مطالعه از مادر آغاز میشود. سیاستهای فرهنگی مانند طرح «کتاب مادر و کودک» و ترویج «کتابخانه کوچک خانگی» اقداماتی ضروری هستند، اما هیچکدام به اندازه اراده یک مادر برای خواندن چند صفحه کتاب در روز، موثر نیستند. خانهای که در آن مادر کتاب میخواند، مدرسهای همیشه بیدار برای کودکی است که بهتر میفهمد، آرامتر سخن میگوید و عمیقتر میاندیشد. شاید سادهترین و بنیادیترین راه برای ساختن فردایی روشنتر، همین باشد: تصمیمی که یک مادر برای خواندن یک کتاب میگیرد.

