تحول اخیر در کاخ سفید ــ ملاقات رئیس دولت سوریه با ترامپ، آن هم شخصیتی که تا چند ماه پیش تحت تعقیب آمریکا بود و برای او جایزه چند ده میلیوندلاری تعیین شده بود تنها یک اتفاق سیاسی نیست؛ این یک زلزله ژئوپلیتیک است. زلزلهای که بازتاب آن نه فقط در دمشق، بلکه در تهران، بغداد، بیروت و حتی مسکو احساس خواهد شد. این تغییر ناگهانی سیاست آمریکا نسبت به سوریه، بخشی از یک مهندسی امنیتی جدید در منطقه است؛ مهندسیای که هدف آن «مدیریت تعارضها»، «تضعیف شبکههای مقاومت» و « بازپیکربندی متحدان » است. تحلیلگران منطقهای میدانند که هیچ کشوری ناگهان از «تهدید تروریستی» به «شریک قابل قبول» تبدیل نمیشود.
چنین چرخشی تنها زمانی رخ میدهد که نقشهای بزرگتر در لایه های پنهان، برنامه ریزی شده باشد. واشینگتن اکنون سوریه را نه یک دشمن، بلکه میدان عمل برای مهار ایران و روسیه می داند. از دید آمریکا، سوریه میتواند سه نقش کلیدی بازی کند:1.ایجاد ثبات در مرزهای جولان و جلوگیری از تهدیدات ضداسرائیلی؛ 2. محدود سازی حضور نیروهای ایرانی و روسیه و متحدان آنها؛ 3. ایجاد پایگاه نظامی در سوریه با پوشش بازسازی تحت مدیریت آمریکا و کشورهای عربی. این تغییرات زمانی خطرناک میشود که میبینیم محافل نفوذی در سوریه، از مدتها قبل زمینه این چرخش را فراهم کرده بودند؛ چه در حوزه اقتصادی و چه در درون ساختار امنیتی.
اهداف آمریکا روشن تر از همیشه است .واشینگتن با این معامله چند هدف را دنبال میکند:
حذف تدریجی ایران از جغرافیای امنیتی سوریه بدون ورود به جنگ بزرگ؛
بازگرداندن سوریه به محیط عربی با مدیریت عربستان و امارات؛
با هدف عدم تقابل با اسرائبل ؛
تثبیت نقش اسرائیل در شمال و آزادسازی دست تلآویو برای حملات بیشتر؛
جلوگیری از گسترش نفوذ روسیه در معادلات اقتصادی پس از جنگ؛
ایجاد خط جدید فشار روانی و رسانهای علیه ایران با روایت «ایران عامل بیثباتی است در حالی که سوریه به سمت ثبات میرود ».
این حرکت بخشی از یک معماری امنیتی جدید در منطقه است: معماریای که هدف اصلی آن ایجاد «منطقه آرام برای اسرائیل» و «منطقه پرهزینه برای ایران» است پیامدهای مستقیم برای ایران: زمین بازی تنگ تر میشود.
تحولات اخیر چند پیامد بزرگ برای ایران دارد:
1 کاهش آزادی عمل در سوریه. اگر دمشق بخواهد از مزایای معامله با آمریکا و کشورهای عربی بهرهمند شود، ناچار خواهد شد فشارهایی بر فعالیت نیروهای هم پیمان ایران وارد کند. این محدودیتها ممکن است به شکلهای زیر رخ دهد: کنترل لجستیک، کاهش دسترسی به مرزها، محدود سازی تحرکات میدانی، یا حتی فشارهای اطلاعاتی در برخی نقاط.
۲ افزایش حملات اسرائیل و فعالتر شدن تلآویو: با چراغ سبز ضمنی آمریکا، اسرائیل دست بازتری برای حملات دقیق در سوریه خواهد داشت. هدف این حملات نه ایجاد جنگ، بلکه « فرسایش تدریجی توان میدانی ایران» است.
3 تشدید روایتسازی ضدایرانی: رسانههای غربی و عربی از مدتها قبل در حال ساختن داستان جدیدی هستند: « سوریه به سمت صلح و بازسازی میرود، اما ایران همچنان بازیگر بیثباتکننده است.» این روایت، خطر تبدیل شدن ایران به «متهم اصلی منطقه» را افزایش میدهد. چه باید کرد؟ راهکارهای فوری ایران: در چنین شرایطی، ایران باید ترکیبی از دیپلماسی هدفمند، بازدارندگی هوشمند و جنگ روایتها را در دستور کار قرار دهد، افزایش محافظت اطلاعاتی و سایبری استفاده از نفوذیها در ساختار جدید سوریه، یکی از ابزارهای اصلی واشینگتن است. ایران باید شبکههای حفاظتی خود را در سوریه بازآرایی کند و امنیت لجستیکی را به سطح بالاتری برساند.
4 بازدارندگی سنجیده؛ نه جنگ بیمحابا: پاسخهای هدفمند و محدود، هم اسرائیل را از افزایش حملات بازمیدارد و هم از درگیر شدن در یک جنگ ناخواسته جلوگیری میکند. مقابله با جنگ روایتها: ایران باید روایت فعال ارائه کند: نقش ایران در شکست داعش، کمک به ثبات سوریه، و حمایت از انتخابات آزاد با مشارکت همه گروها ، احزاب و قشر های مختلف مردمی بنظر می رسد طوفانی آرام اما خطرناک در راه است، سوریه در حال تغییر است و این تغییر نه بهصورت آشکار، بلکه در پشت اتاقهای بسته در حال وقوع است.
معامله جدید واشینگتن-دمشق میتواند بازتعریف نقش ایران را به خطرناک ترین سطح یک دهه اخیر برساند. اما اگر ایران با هوشیاری، ابتکار عمل و بازدارندگی هوشمند وارد میدان شود، این تهدید میتواند به فرصتی جدید برای تثبیت نقش منطقهای تبدیل شود.

