مقایسه دو رویداد بینالمللی پس از جنگ تحمیلی ۱۲ روزه:
یکشنبه هفته گذشته رویدادی بینالمللی در تهران به میزبانی وزارت امور خارجه برگزار شد. این رویداد با عنوان «حقوق بینالملل تحت تهاجم، تجاوز و دفاع» با حضور چهرههای ایرانی و خارجی برگزار شد. عنوان رویداد نشان میدهد که طراحان رویداد به دنبال استفاده از ظرفیت ایجاد شده حاصل از جنگ تحمیلی ۱۲ روزه برای اثبات حقانیت جمهوری اسلامی ایران و تضعیف جایگاه دولت آمریکا و رژیم صهیونیستی بودند.
اما مهمترین پیامی که از این رویداد مخابره شد، آمادگی تهران برای مذاکره با آمریکا بود. پیامی که خلاف عنوان و هدف رویداد است. یعنی نه تنها این پیام حقانیت ایران را مخابره نکرد، بلکه اشتیاق ایران حتی پس از حمله آمریکا و رژیم صهیونیستی به مذاکره با آمریکا را نشان داد. عراقچی در این رویداد میگوید که این جنگ نشان داد که تنها راه دیپلماسی است. خطیبزاده در این رویداد از «مذاکره مسلح» صحبت میکند که تعبیری بیمعنا و صرفا محللی برای مذاکره با آمریکا است زمانی که رهبر انقلاب آن را بنبست محض بیان میکنند.
این رویداد یک عقبگرد در سیاست خارجی ایران بعد از تجاوز نظامی آمریکا و رژیم صهیونیستی در خرداد ماه محسوب میشود. یعنی نه تنها کمکی به تقویت موضع ایران نمیکند بلکه تضعیف هم میکند و نشان داد که در داخل کشور هماهنگی میان سیاستگذار کلان (رهبر انقلاب) و مجری سیاستها (وزارت امور خارجه) وجود ندارد. وزارت خارجه با برگزاری این رویداد گل به خودی زد.
اما رویداد بینالمللی دیگری در ۱۷ مهر ماه در تهران برگزار شد که مانند رویداد وزارت خارجه دچار تناقض نبود. همایش «خیزش فرزانگان در برابر خردکشی» با میزبانی پژوهشگاه دانشهای بنیادی و با حضور اندیشمندان ایرانی و خارجی برگزار شد. عنوان و پیام آن همایش همسو و تقویت کننده جایگاه ایران اسلامی و تضعیف کننده نظام آمریکایی بود. همه اندیشمندان حاضر در همایش روی خردکشی نظم آمریکایی و تمدن غربی صحبت کردند و روی لزوم تغییر این مناسبات صحبت کردند. میتوان گفت که همایش خیزش علیه خردکشی یک تهاجم نرمافزاری هدفمند به نظم غربی بود.
مقایسه این دو رویداد بینالمللی که هر دو پس از جنگ تحمیلی ۱۲ روزه و با محوریت این اتفاق مهم طراحی و برگزار شده، نشان میدهد که دو رویکرد در عرصه بینالمللی در کشور وجود دارد. یکی رویکرد بازگشت به عقب و باقی ماندن در نظم آمریکایی است و دیگری رو به جلو و تضعیف کننده نظم آمریکایی و به دنبال جایابی در نظم جدید است.
متاسفانه در وزارت خارجه رویکرد ارتجاعی حاکم است و رویدادها نیز بر اساس همین رویکرد ارتجاعی طراحی و اجرا میشود هرچند عناوین آن متفاوت باشد. این رویکرد در لحظهی تغییر نظم بینالمللی نمیتواند منافع کشور را تامین کند و حتی تهدیدات را افزایش میدهد. وزارت خارجه به جای آنکه «بر» نظم کنونی بینالملل باشد «با» این نظم همراهی میکند و حتی در سطح برگزاری رویداد نیز علیه نظم آمریکایی عمل نمیکند. تغییر این رویکرد از ضرورتهای دارای فوریت است.

