اختاپوس آمریکایی؛ افول هژمونی غرب از درون شبکه‌های سلطه

با تأکید بر نقش جنوب جهانی در گذار نظم بین‌الملل:

هژمونی ایالات متحده آمریکا پس از جنگ جهانی دوم، نه صرفاً بر قدرت نظامی، بلکه بر شبکه‌ای چندلایه از نهادهای اقتصادی، امنیتی، رسانه‌ای و گفتمانی استوار بوده است. این ساختار شبکه‌ای را می‌توان به «اختاپوس آمریکایی» تشبیه کرد که از طریق بازوهای فراملی، سلطه خود را بازتولید می‌کرد. این اختاپوس در حال حاضردر دریای کارائیب دیده شده است با این حال، تحولات دو دهه اخیر نشان می‌دهد که این هژمونی با فرسایش درونی، بحران مشروعیت و ظهور بازیگران مستقل در جنوب جهانی مواجه شده است.
این مقاله استدلال می‌کند که جنوب جهانی نه یک بازیگر حاشیه‌ای، بلکه موتور اصلی فروپاشی نظم هژمونیک غرب است. برخلاف امپراتوری‌های کلاسیک، هژمونی آمریکا علاوه بر اشغال مستقیم سرزمینی‌ها از طریق شبکه‌ای پیچیده از قدرت سخت و نرم اعمال می شده است این شبکه شامل ناتو، نظام مالی دلاری، نهادهای بین‌المللی و هژمونی گفتمانی لیبرالی است. استعاره «اختاپوس» به‌خوبی این ساختار را توضیح می‌دهد: مغز مرکزی در واشینگتن و بازوهایی خودکاراما وابسته در سراسر جهان پراکنده شده اند.
افول هژمونی در نظریه‌های کلان مانند نظریه نظام جهانی والرشتاین (2004) هژمونی را پدیده‌ای موقتی می‌داند که در چارچوب چرخه‌های تاریخی شکل می‌گیرد و فرو می‌پاشد. به‌زعم او، زمانی که قدرت مسلط توان حفظ برتری اقتصادی و مشروعیت ایدئولوژیک را از دست دهد، وارد مرحله افول می‌شود. هژمونی ساختاری رابرت کاکس (1987) تأکید می‌کند که هژمونی زمانی پایدار است که میان قدرت مادی، نهادها و ایده‌ها تعادل برقرار باشد. اختلال در هر یک از این سطوح، کل ساختار را دچار بحران می‌کند. نشانه‌های ساختاری افول هژمونی آمریکا بر پایه این نظریه را می توان در بحران مشروعیت اخلاقی یعنی حمایت آمریکا و اروپا از جنگ‌های پرهزینه و به ‌ویژه حمایت بی‌قید و شرط از رژیم صهیونیستی دانست که موجب فرسایش شدید سرمایه اخلاقی غرب شده است.
استانداردهای دوگانه در حقوق بشر، افول اقتصادی و دلاری با بدهی فزاینده آمریکا، استفاده افراطی از تحریم و کاهش اعتماد جهانی به دلار، نشانه‌هایی از تضعیف زیرساخت اقتصادی هژمونی است. در نقطه مقابل جنوب جهانی قرار دارد که از حاشیه‌ نشینی سنوات گذشته به بازیگران وکنشگری ساختارشکن تبدیل شده اند. جنوب جهانی شامل کشورهایی در آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین است که سابقاً در موقعیت پیرامونی نظام جهانی قرار داشتند اما امروز در حال بازتعریف نقش خود هستند.این کشورها بدنبال مقاومت در برابر نظم تحمیلی غرب مشروعیت نظم لیبرال غربی را به چالش کشیده‌اند این کشورها از پذیرش قواعد تحمیلی مالی و سیاسی غرب محورخودداری می‌کنند و به ‌سوی همکاری‌های جنوب–جنوب حرکت کرده‌اند. این روند، ستون‌های هژمونی آمریکا را از بیرون هدف قرار نمی‌دهد، بلکه قابلیت بازتولید درونی آن را مختل می‌کند. نهادهای جایگزین و پایان انحصارغرب با ظهورسازوکارهایی چون پیمانهای مانند بریکس، شانگهای، بانک توسعه جدید و پیمان‌های پولی غیر دلاری نشان‌دهنده تلاشی نظام ‌مند برای عبور از شبکه سلطه غرب است. این مرحله نشانگر یک «گذار هژمونیک» است، نه صرفاً رقابت بین قدرت‌ها.
هیچ بازوی اختاپوس به ‌تنهایی حمله نمی‌کند؛ همه با هم. این همان نقطه‌ای است که اتحادیه اروپا وارد بازی می‌شود. امپراطوری های اروپایی با افول خود طی دهه‌های اخیر به بازوی مکمل اختاپوس آمریکایی تبدیل شده است. این اتحادیه در حفظ هژمونی آمریکایی همیشه در تحریم‌های آمریکا علیه کشورها همراه و در فشار اقتصادی همگام است، در رسانه و روایت‌سازی شریک و درامنیت انرژی با آمریکا همسو است، و در بسیاری از عملیات‌های دریایی و اطلاعاتی یا همراهی نموده و یا بطور موثر پشتیبانی داشته است.
اما اروپا هرگز «مغز» این اختاپوس نیست؛ بلکه بازوی هوشمند اما صرفا تابع است. اختلافات گاه ‌به ‌گاه بر سر چین، ایران یا روسیه عمیق نیست اما واقعیت دارد، اما در لحظه‌های حساس، اروپا همان پاهای اضافی اختاپوس است که شکار را آسانتر می‌کند. در واقع افول هژمونی غرب از درون شبکه‌های سلطه از مدت ها پیش آغاز شده است. سند امنیت ملی آمریکا 2025 بوضوح نشان می دهد که این شبکه سلطه غرب در حال فروپاشی است. اکنون ترامپ، جایگاه اروپا در سند امنیت ملی آمریکا 2025 را بروشنی نشان می دهد که اروپا یک «متحد ضروری، نه مستقل» است سند امنیت ملی ۲۰۲۵ آمریکا به ‌روشنی اروپا را «اولین خط دفاعی هژمونی غرب» معرفی می‌کند. در این سند، اروپا سه نقش دارد:1. پایگاه امنیتی علیه روسیه و چین. 2.همکار مالی برای اجرای تحریم‌های جهانی. 3. متحد سیاسی برای حفظ نظم آمریکا محور. واشینگتن در این سند صریح می‌گوید که نباید اجازه دهد اروپا «خودمختاری امنیتی» پیدا کند؛ زیرا استقلال استراتژیک اروپا یعنی کم ‌شدن نفوذ و افول هژمونی آمریکا. بنابراین آمریکا اروپا را نه شریک برابر، بلکه بازوی ضروری برای ماندن در رأس نظم جهانی می‌بیند. با این نگاه به اروپا در سند امینت ملی آمریکا 2025 این سوال مطرح می شود که آیا اروپا در حال حاضربه بازوی فرسوده اختاپوس آمریکایی تبدیل شده است؟.
اتحادیه اروپا که یکی از مهمترین بازوهای هژمونی آمریکا بود، امروز با بحران استقلال راهبردی مواجه است. جنگ اوکراین نمونه‌ای روشن از انتقال هزینه‌های ژئوپلیتیکی آمریکا به اروپا است؛ وضعیتی که انسجام درونی غرب را تضعیف کرده است. افول هژمونی آمریکا نه نتیجه یک شکست نظامی، بلکه محصول تلاقی سه روند هم ‌زمان است. فرسایش مشروعیت اخلاقی، افول اقتصادی و نهادی، خیزش جنوب جهانی به‌عنوان کنشگر مستقل. این روندها، شبکه سلطه آمریکا را از درون دچار اختلال عصبی کرده‌اند؛ درست مانند اختاپوسی که هنوز بازو دارد، اما هماهنگی عصبی خود را از دست داده است. هژمونی غرب در حال فروپاشی ناگهانی نیست، بلکه در حال عدم بازتولید تاریخی است. جنوب جهانی نه تنها شاهد این افول است، بلکه عامل فعال و شتاب‌ دهنده آن به شمار می‌رود. نظم آینده جهانی، نه غرب‌محور، بلکه چندقطبی، شبکه‌ای و متکی بر قدرت‌های غیرغربی خواهد بود.

مقالات مرتبط

پایانِ وابستگی؛ وقتی دهلی و مسکو نظم دلاری را کنار می‌زنند

«دیگر با دلار حساب نمی‌کنیم.» این جمله شاید در ظاهر یک توضیح…

اعترافی از قلب اروپا؛ تحریم‌هایی که غرب را به زانو درآورد

اظهارات معاون نخست‌وزیر ایتالیا و نشانه‌های فروپاشی نظم قدیم جهانی : در…

27 آذر 1404

توهم استراتژیک؛ تشخیص غلط، تجویز غلط

نقدی بر گزارش میدل ایست مانیتور نوشتۀ 13 دسامبر 2025 ( 22…

27 آذر 1404

دیدگاهتان را بنویسید