به گزارش مدرن دیپلماسی در۴ اکتبر 2025 (12 مهر1404):
خاورمیانه بار دیگر به کانون سیاست خارجی ایالات متحده بازگشته است. بازگشت ترامپ به صحنه سیاست با نمایشهای رسانهای، زبان پرطمطراق و تغییرات ملموس در آرایش نظامی این کشور همراه بوده که منجر به بازگشت «عدم قطعیت استراتژیک» به منطقه شده است. از دید واشنگتن، خلیج فارس به دلایل ژئوپلیتیکی غیرقابل جایگزین است؛ چرا که میزبان بخش عظیمی از ذخایر نفت و گاز جهان و محور ارتباطی بین سه قاره آسیا، اروپا و آفریقا محسوب میشود. استراتژی کلان ترامپ تضمین برتری آمریکا و جلوگیری از پر کردن هرگونه خلأ قدرت توسط رقبایی مانند چین، روسیه یا ایران است. رویکرد نمایشی و غافلگیرکننده او اغلب پوششی برای اقدامات استراتژیک عمیقتر است و تهدیدهایش میتوانند پیشدرآمد تغییرات واقعی در سیاست آمریکا باشند. همزمان، با افزایش نفوذ چین و روسیه، خلیج فارس در حال تبدیل به میدان نبرد ژئوپلیتیک قرن بیستویکم است.
استراتژی ترامپ در خلیج فارس: انرژی، اتحادها و نمادگرایی
استراتژی ایالات متحده در خلیج فارس همواره بر دو پایه اصلی استوار بوده است: حفاظت از منابع انرژی و ایجاد توازن قوا به نفع خود. اگرچه وابستگی مستقیم آمریکا به نفت خلیج فارس کاهش یافته، اما اقتصاد جهانی همچنان به آن وابسته است؛ بهطوریکه وقفه در عبور نفت از تنگه هرمز میتواند در مدت کوتاهی قیمت نفت را ۲۰ تا ۳۰ درصد افزایش دهد. در این راستا، ترامپ با ژستهای آشتیجویانه و تقویت مجدد روابط با متحدانی مانند عربستان سعودی، امارات و قطر، در پی جلوگیری از گرایش بیشتر این کشورها به اردوگاه اقتصادی پکن یا هلال انرژی مسکو است. این نمادگرایی، ابزاری استراتژیک در یک جهان چندقطبی برای تاکید بر این تصور است که آمریکا همچنان شریک امنیتی ضروری منطقه محسوب میشود.
همکاریهای دفاعی و فروش تسلیحات، ستون دیگر این استراتژی است. کشورهای حوزه خلیج فارس بین سالهای ۲۰۱۵ تا ۲۰۲۲ بیش از ۶۵ میلیارد دلار سلاح از آمریکا خریداری کردهاند. برای ترامپ، گسترش این همکاریها نه تنها یک امر امنیتی، بلکه راهی برای تضمین بازگرداندن درآمدهای نفتی خلیج فارس به صنایع آمریکا و حفظ وابستگی ساختاری این کشورها به واشنگتن است.
سایه جمهوری اسلامی ایران: ابهامات هستهای و گسترش موشکها
جمهوری اسلامی ایران، بدون توجه به نوسانات دیپلماتیک ترامپ، کانون اصلی برنامهریزی نظامی آمریکا در منطقه باقی مانده است. ایران با سرمایهگذاری روی استراتژی نامتقارن، نیروی موشکی عظیمی با بیش از ۳۰۰۰ موشک بالستیک و کروز ایجاد کرده که آن را در پناهگاههای عمیق زیرزمینی مستحکم ساخته است. از سوی دیگر، فعالیتهای هستهای ایران نیز به عنوان یک تهدید جدی برای واشنگتن مطرح است. گزارشهای آژانس بینالمللی انرژی اتمی حاکی از آن است که ایران ذخایر اورانیوم غنیشده تا خلوص ۶۰ درصد دارد که برای تولید چندین کلاهک هستهای در چند ماه کافی است. این تحولات، واشنگتن را به سمت اتخاذ رویکردی مبتنی بر آمادگی کامل سوق داده که استقرار تانکرهای سوخترسان پیشرفته در قطر برای امکانپذیر کردن حملات دوربرد به حریم هوایی ایران، نمونهای از آن است.
نفوذ رو به گسترش چین در خلیج فارس
خلیج فارس امروز تنها یک تولیدکننده نفت نیست، بلکه به عرصهای برای آزمودن دیپلماسی همگرایی انرژی و فناوری پکن تبدیل شده است. چین اکنون شریک تجاری برتر اکثر کشورهای منطقه است و فراتر از نفت، در حال نفوذ به زیرساختهای دیجیتال و مراکز فناوری است. شرکتهایی مانند «هواوی» در راهاندازی شبکههای 5G در عربستان، امارات و قطر پیشتاز بوده و در توسعه شهرهای هوشمند بزرگی مانند «نئوم» نقش دارند. برای پکن، خلیج فارس یک زمین آزمایشی برای “تکنوپلیتیک” است؛ جایی که از فناوری به عنوان ابزاری برای کسب نفوذ سیاسی-اقتصادی و دستیابی به دادههای حساس استفاده میشود.
روسیه و عامل اوپک پلاس
در کنار چین، روسیه نیز از طریق نفوذ در بازارهای نفتی، قدرت خود را در منطقه تثبیت میکند. پلتفرم «اوپک پلاس» که شامل روسیه میشود، بستری برای همسویی مسکو با ریاض فراهم کرده است. برای مثال، کاهش تولید نفت توسط عربستان در سال ۲۰۲۳ به آرامش بازار و منافع روسیه تحت تحریم کمک کرد. این همکاری، مسکو را در برابر شوکهای اقتصادی مقاومتر کرده و همزمان اهرم فشاری به عربستان در برابر واشنگتن داده است. سیاست خلیج فارس ترامپ اکنون با چالش جلوگیری از نزدیکی بیشتر پایتختهای عربی به مسکو و پکن مواجه است.
شاخصهای نظامی و آمادهسازی برای تشدید تنش
مقیاس استقرارهای نظامی اخیر آمریکا جدیت وضعیت را نشان میدهد. حضور بیش از ۳۵ هزار نیروی نظامی، استقرار تانکرهای سوخترسان استراتژیک و تحرکات ناوگانهای جنگی، همگی حاکی از آمادهباش است. گزارشهایی از آمادهسازی طرحهای تخلیه توسط سفارتهای اروپایی و برگزاری جلسات محرمانه سطح بالا در پنتاگون با حضور صدها افسر ارشد، فضایی مشابه شرایط قبل از جنگ را تداعی میکند. این اقدامات بیش از آنکه رزمایشهای روتین باشند، نشاندهنده آمادگی برای ارسال سیگنالهای قهری یا حتی حملات محدود هستند.
پیامدهای سیاستگذاری برای کشورهای خلیج فارس
برای رهبران خلیج فارس، محیط استراتژیک به طور فزایندهای خطرناک و پیچیده شده است. اقتصاد آنها به بازارهای چین، آینده دیجیتالشان به فناوری چینی و امنیتشان به تضمینهای نظامی آمریکا وابسته است. این وابستگی سهگانه آنان را در معرض آسیب و سوءاستفاده قدرتهای بزرگ قرار داده است. شکافهای نهادی، خطرات وابستگی فناوری و امنیتی، و تبدیل پروژههای ملی بزرگ (مانند شهر نئوم) به اهداف و ابزارهای ژئوپلیتیک، از جمله چالشهای پیشروی آنان است. در پاسخ، سه استراتژی کلان برای این کشورها متصور است:
ایجاد تعادل:
حفظ روابط با هر دو اردوگاه آمریکا و چین و بهرهگیری از مزایای هر یک بدون تعهد کامل
نهادسازی:
ایجاد نهادهای منطقهای در چارچوب شورای همکاری خلیج فارس برای مدیریت مسائل مشترکی مانند کربن، امنیت سایبری و دفاع جمعی
استقلال استراتژیک:
سرمایهگذاری برای ایجاد قابلیتهای داخلی در حوزههایی مانند هوش مصنوعی، هیدروژن و دفاع برای کاهش وابستگی در بلندمدت
نتیجهگیری: به سوی نظم نوین خلیج فارس
بازی ترامپ در خاورمیانه هم نمایشی است و هم واقعی. نمایشهای عمومی او در نهایت در خدمت سیاستی برای تثبیت مجدد رهبری آمریکا در جهانی چندقطبی است. اما جهانی که او با آن روبروست، خلیج فارس دهه ۱۹۹۰ نیست؛ بلکه منطقهای است که در آن چین در حال ساخت زیرساختهای دیجیتال است، روسیه بر بازار نفت نفوذ دارد و ایران از نیروی موشکی قابل توجهی برخوردار است. مخاطرات بسیار بالاست و یک اشتباه در قضاوت میتواند به جنگی با پیامدهای فاجعهبار برای بازارهای جهانی انرژی بینجامد. در این میان، تلاش کشورهای خلیج فارس برای حفظ تعادل روزبهروز دشوارتر میشود. در نهایت، خلیج فارس دیگر عرصهای بیجان برای رقابت قدرتهای بزرگ نیست. انتخابهای این کشورها—چه برای اتحاد، ایجاد نهادهای منطقهای یا دنبال کردن خودمختاری—نه تنها ثبات منطقه، بلکه خطوط آینده مدیریت انرژی و فناوری جهانی را شکل خواهد داد. بنابراین، قمار ترامپ میتواند همه چیز را تغییر دهد، اما نتیجه نهایی—تثبیت یا بیثباتی منطقه—به همان اندازه که به اراده آمریکا بستگی دارد، به عاملیت و تصمیمگیری خود کشورهای خلیج فارس نیز وابسته خواهد بود.