نبوی با پاک کردن حافظه تاریخی برجام، ایران را دوباره خراجگذار آمریکا خواست:
بهزاد نبوی، از پدرخواندههای جریان غربگرا که با عنوان «چریک پیر» شناخته میشود، در مصاحبهای پر ازتناقض و نتیجهگیریهای اعجابانگیز، به کمک احیای ایده بمبارانشده «مذاکره» آمد و راه را برای پیروان چشم و گوش بسته اصولگرای جریان خود نیز باز کرد. کسی که سالها معاون نخستوزیر، وزیر، نایب رئیس و نماینده مجلس بوده، حالا میگوید: «مثل گذشتهها انقلابی نیستم»! و در ادامه با ذکر تمام گزارههایی که واضحا ضد ایده مذاکره دوباره با آمریکا هستند، باز نسخه مذاکره میپیچد و ایران را خراجگذار آمریکا میخواهد! یک کندذهنینمایی برای سرپا نگه داشتن دیواری که در طول سالیان، ناکارآمدی دولتهای خود را پشت آن پنهان کردهاند.
نبوی به هماهنگی کامل آمریکا با رژیم در تجاوز به کشور در میانه مذاکرات اذعان کرد و گفت: «ترامپ در عین حال که با ما مذاکره میکرد همزمان با اسرائیل نیز هماهنگی انجام میداد» اما یک نتیجهی شگفتانگیز و غیرعقلانی گرفت که: «بنابراین در مراحل بعد با شناخت بیشتر باید مذاکره کنیم»! اعترافی که البته اجباری و پس از برعهده گرفتن کامل مسئولیت حمله به کشور و قتل بیش از هزار ایرانی از سوی ترامپ صورت میگیرد؛ که پس از آن، خط سفیدشویی آمریکا و تمایز قائل شدن میان این کشور و رژیم صهیونی، که از شخص پزشکیان تا مسئولین وزارتخارجه آن را پی میگرفتند، کامل سوخت.
این شاید در ابتدا کندذهنی به نظر برسد؛ اما نمایشی از کندذهنی است؛ کسی که سالیان سال در سطوح عالی مسئولیت داشته و در پشت پرده یکی از جریانات اصلی سیاسی کشور حضور پررنگ داشته، نمیتواند این بدیهی را فهم نکند که نباید با کشوری که از مذاکره به عنوان پوششی برای غافلگیری در تجاوز نظامی استفاده کرده، دوباره مذاکره کرد. اما نفع این کندذهنینمایی اینجاست که بهانه تحریمهای خارجی و حواله دادن رفع مشکلات کشور به رفع آنها، پردهای به روی ناکارآمدی دولتهای این جریان فکری کشیده که بیش از سی سال بر کشور حکمرانی کردند و نتیجه آن نه جهش در سطح زندگی مردم، بلکه جهش در قدرت و ثروت محافل خودشان شد.
نبوی پا را در توهین به عزت ایرانی فراتر میگذارد و در ترجمانی از یاوههای ترامپ میگوید:«پادشاه چین به اسکندر به جای نبرد، پیشنهاد مذاکره و پرداخت خراج داد و این طور شد که جنگ نشد»! این یعنی ایده این جریان ذلتطلب برای ایرانی با تمدن هزاران ساله، این است که خراجگذار آمریکای تازه به دوران رسیده شود؛ از طرفی چریک پیر گویا حافظه تاریخی برای مردم و مخاطب خود متصور نیست؛ ده تن اورانیوم، قلب رآکتور اراک، هزاران سانتریفیوژ، واحدهای تولیدی و قدرت خرید مردم تماما خراجهایی بودند که به دست جریان او در پروژه برجام پرداخته شد، اما نهایتا پس از دهسال تنها بمب را از واشنگتن سوغات آورد.
او در ادامه اما میگوید پشیمان نیز هست؛ از نسخهپیچیهای مهلکی چون توافق ضعیف و بیتضمین برجام که چوب لای چرخ اقتصاد و هستهای توامان گذاشت؟ خیر. از این که زمانی انقلابی بوده! و توصیه میکند: «به نسل جدید میگویم دیگر سراغ انقلاب نروید»! چند دهه قبل که باد به آن سمت میوزید، نبوی در همان جهت به تاخت میرفت و حالا اما ایده محفلپسندِ بهانه کردن تحریم خارجی برای توجیه ناکارآمدیها، ایجاب میکند پشیمان باشد و با آمریکا زاویه نگیرد. هر چه میکشیم از همین سابقا انقلابیهای پشیمان است که نه آن زمان مبنا داشتند و هدف از نهضت را فهم کردند، نه حالا عقل و منطق درستی برای ایدههای خود ارائه میدهند.
قسمت عجیبی از صحبتهای نبوی که از تحلیل خارج است اما آن جاست که میگوید: «اوباما تلاش داشت با خاتمی دیدار کند اما آقای خاتمی به شکلی از این دیدار اجتناب کرد.» در حالی که اوباما چهار سال پس از پایان دوره ریاست جمهوری خاتمی به قدرت رسید! تناقض خندهداری که نشان میدهد عیار ادعاهای دیگرش چقدر هستند و با چه سطحی از استدلال و اطلاعات برای یک ایران نسخه میپیچد.
این تلاش مذبوحانه، نوعی از بنبستشکنی است تا جوانترها و همپیالههایی حتی از جریان سیاسی دیگر که ظاهرا مقابل جریان غربگرا تعریف میشوند نیز به میدان بیایند؛ اصولگراها؛ همان متهمان ردیف دوم برجام پرهزینهای که بیدستاورد، با فعال شدن ماشه به تاریخ پیوست؛ حالا هم در یک هماهنگی مشکوک با غربگراها، روزنامههای خراسان و جوان و همشهری و جامجم با تصویر بزرگی ازعراقچی در صفحه یک، برای مذاکره رپورتاژ میروند! آن هم در شرایطی که خود عراقچی اعتراف کرده هیچکدام از مشکلات بازرگانان (که خط مقدم مواجهه با تحریمها هستند) ارتباطی به تحریم ندارد؛ نتیجه آن که بازیگردانان هر دو جریان سیاسی، محافلی هستند که با بزک مذاکره، حواسها را از ضرورت برخورد با فساد و ناترازی مدیریتی در داخل پرت میکنند.

