روایت فایننشال تایمز از تقلای ترامپ برای حفظ نظم کنونی و رفتار غیرقابل اعتماد حتی با دوستان:
روزنامه فایننشال تایمز در مقالهای به بررسی دکترین ترامپ در سیاست خارجی پرداخته و با ذکر دلایل و شاخصهای فراوان تاکید کرده است که آمریکا غیرقابل اعتماد است. این بررسی روزنامه فایننشان تایمز به نحوی تایید کننده بسیاری از مواردی است که در روز پنج شنبه با عنوان شرور بازنده در روزنامه عصر ایرانیان منتشر شد؛ نوشته ای که به بررسی کارنامه یکساله ترامپ و سیاست خارجه او پرداخته بوده است.
در مقاله روزنامه فایننشال تایمز با عنوان؛ «با اتکا به آمریکا خودتان را در معرض خطر قرار میدهید؛ به آمریکا اعتماد نکنید»، آمده است یک سال پس از انتخاب مجدد دونالد ترامپ، سیاست خارجی آمریکا بیش از هر زمان دیگری به شخصیت و تصمیمات لحظهای رئیسجمهور گره خورده است. در جهانی که به دنبال پیشبینی رفتار واشنگتن است، ترامپ سیاست را از مسیر نهادی و استراتژیک خارج کرده و آن را به مجموعهای از معاملات شخصی و واکنشهای آنی بدل کرده است.نخستوزیران و رهبران خارجی، از ژاپن تا بریتانیا، اکنون برای جلب نظر او به چاپلوسی آشکار روی آوردهاند.
نخستوزیر جدید ژاپن، سانائه تاکائوچی، ترامپ را برای جایزه صلح نوبل نامزد کرده و کییر استارمر، نخستوزیر بریتانیا، در اولین دیدارش با او وعده یک سفر رسمی دیگر به لندن داده است. این رفتار، هرچند تحقیرآمیز، اما برای حفظ روابط با واشنگتن در عصر ترامپ ضروری تلقی میشود.
فایننشال تایمز میگوید، در این دوران، سیاست خارجی آمریکا بهجای تکیه بر ارزشهای لیبرال چون آزادی و دموکراسی، بر پایه «قدرت» و «سود فوری» بنا شده است. ترامپ خود را معاملهگر میبیند، نه رهبر جهان آزاد. او بهجای دفاع از نظام بینالمللی مبتنی بر قواعد، آن را بازنویسی میکند تا منافع اقتصادی و شخصی آمریکا در اولویت باشد.
در جهان ترامپ، تعرفهها ابزار اصلی قدرتاند. او باور دارد که با تعرفههای سنگین، آمریکا ثروتمندتر و قدرتمندتر میشود.
از زمان بازگشت به قدرت، تعرفههای هدفمند علیه متحدان و رقبا وضع کرده؛ ۱۰ درصد علیه انگلیس، ۱۵ درصد علیه ژاپن و اتحادیه اروپا، ۱۹ درصد علیه فیلیپین و ۳۰ درصد علیه آفریقای جنوبی. حتی چین نیز از تهدید ۱۰۰ درصدی تعرفهها در امان نماند تا اینکه در دیدار با شی جینپینگ در سئول، رقم نهایی به ۴۵ درصد تعدیل شد.
جریان فکری غالب در کاخ سفید
این سیاست، پایههای اجماع دوحزبی در واشنگتن برای مهار چین را متزلزل کرده است. درحالیکه دولت بایدن و بسیاری از جمهوریخواهان سنتی، پکن را «تهدید اصلی» میدانستند، ترامپ با اعمال فشار بر متحدان آسیایی خود از ژاپن تا تایوان عملاً استراتژی محاصره چین را تضعیف کرده است.این روزنامه انگلیسی در ادامه مقاله تحلیلی خود افزود، الگوی رفتاری ترامپ به سه جریان فکری اصلی در درون حزب جمهوریخواه تقسیم شده است؛
۱ برتریطلبان : مدافع نقش جهانی و نظامی آمریکا بهعنوان قدرت مسلط، با چهرههایی چون مارکو روبیو و لیندسی گراهام.
۲ مهارگرایان : نزدیک به معاون رئیسجمهور جیدی ونس، که خواستار پرهیز از مداخلات نظامی و کاهش وابستگی به متحدان هستند.
۳ اولویتگرایان (Prioritisers): مانند البریج کولبی، که بر تمرکز بر آسیا و مهار چین به جای اروپا و خاورمیانه تأکید دارند.
ترامپ کار خود را میکند و به هیچ مکتبی وفادار نیست
ترامپ اما به هیچیک از این مکاتب وفادار نیست. او بر اساس غریزه و منافع شخصی تصمیم میگیرد، و هر گروهی که بتواند تصمیمش را «در قالب برد شخصی» بستهبندی کند، نفوذ موقت مییابد.
در این چارچوب، سیاست خارجی آمریکا به ترکیبی از تناقضها تبدیل شده است. از یک سو ترامپ بهدنبال صلح در خاورمیانه است و با افتخار از نقش خود در آتشبس غزه و توافق ۲۰ مادهای بین اسرائیل و حماس یاد میکند؛ از سوی دیگر، در ماه ژوئن، با حمله اسرائیل به تأسیسات هستهای ایران، شخصاً دستور مشارکت آمریکا در بمبارانهای تلافیجویانه را صادر کرد.در منطقه کارائیب، دولت ترامپ عملیات نظامی تازهای علیه قاچاقچیان مواد مخدر آغاز کرده و ناو هواپیمابر «جرالد فورد» را به منطقه اعزام کرده است. تحلیلگران این اقدام را مقدمهای برای تلاش جهت «تغییر رژیم» در ونزوئلا میدانند. روبیو، وزیر خارجه کنونی، بهعنوان رهبر جناح برتریطلب، این سیاست را به ترامپ تحمیل کرده تا نفوذ واشنگتن در نیمکره غربی را بازسازی کند.همزمان، جناح مهارگرا موفق شد کمکهای مالی به اوکراین را قطع کند و اروپا را مجبور به پرداخت بیشتر برای دفاع از خود نماید، هرچند رؤیای نزدیکی به روسیه محقق نشد. پس از ناکامی نشست آلاسکا با پوتین، ترامپ دوباره لحن ضدروسی در پیش گرفته و تحریمها را تشدید کرده است.در ادامه این مقاله آمده است، در داخل دولت، هرجومرج فکری حکمفرماست. وزارت دفاع که اکنون «وزارت جنگ» نامیده میشود در حال تدوین راهبردی است که بهجای آسیا، تمرکز خود را بر امنیت در نیمکره غربی بگذارد. در عین حال، سخن گفتن از الحاق گرینلند یا حتی کانادا به خاک آمریکا، تصویری نگرانکننده از نوعی امپریالیسم نوین آمریکایی ترسیم کرده است.
آیا دکترین ترامپ باعث تقویت آمریکا میشود؟
منتقدان میگویند ترامپ با این سیاستها «سرمایه دیپلماتیک» آمریکا را میسوزاند سرمایهای که طی ۸۰ سال با تضمین امنیت متحدان و پشتیبانی از نظم تجارت جهانی بهدست آمده بود.
متحدانی چون ژاپن، انگلیس و کانادا که روزی ستونهای اعتماد به آمریکا بودند، اکنون به فکر تنوعبخشی روابط و استقلال از واشنگتن افتادهاند.نمونه آشکار آن، تلاش نخستوزیر کانادا مارک کارنی برای گسترش روابط تجاری فراتر از ایالات متحده و نیز برنامه اروپا برای ایجاد سامانههای دفاعی و فضایی مستقل از آمریکا است.در جهان جنوب نیز نفوذ آمریکا در حال فرسایش است.
رهبران کشورهایی چون برزیل و هند در برابر فشارهای واشنگتن مقاومت نشان دادهاند. به نوشته تحلیلگران آمریکایی، این روند به همگرایی بیشتر کشورهای گروه بریکس و شکلگیری یک بلوک ضدآمریکایی منجر میشود.با این حال، طرفداران ترامپ معتقدند منتقدان دچار «لیبرالیسم احساسی» هستند. از نگاه آنان، ترامپ با اعمال فشار اقتصادی و نظامی، موفق شده است شرایط تجارت را به سود آمریکا تغییر دهد، اعضای ناتو را وادار به افزایش هزینههای دفاعی کند و نقشی تعیینکننده در توقف جنگ غزه ایفا نماید.اما پرسش اساسی که مقاله فایننشال تایمز مطرح میکند این است؛ آیا دکترین ترامپ، هرچند بر پایه قدرت و سود کوتاهمدت بنا شده، در بلندمدت موجب تضعیف جایگاه جهانی آمریکا نخواهد شد؟
پاسخ نویسنده به این سوال روشن و شفاف است؛ ترامپ ممکن است پیروزیهای تاکتیکی بهدست آورد، اما در حال هزینهکردن از اعتبار و نفوذ راهبردی آمریکاست و نتیجه آن برای جهان، دورانی خواهد بود که دیگر هیچکس به آمریکا اعتماد نکند.

