ملت «پیشگام» و دروغی به نام «انزوا»

روایتی از سفر سعیدجلیلی به شهرهای شاهرود و دامغان:

مانند سایر سفرها روی برنامه‌ریزی سفر تمرکز کردم. مصطفی واحدی در شاهرود بود و کمک زیادی برای برنامه‌ریزی سفر کرد. یکی که گفتمان دکتر جلیلی را بشناسد و از منطقه شناخت داشته باشد، کمک بزرگی است تا یک سفر خوب برنامه‌ریزی شود. تاکید دکتر این است که سفرها باید ابعاد مختلف گفتمان انقلاب اسلامی را منعکس کند. از ارتباط مستقیم با مردم تا بازنمایی درست ظرفیت‌های پیشرفت کشور.
فاصله دامغان و شاهرود کم است. کمتر از یک ساعت. حالا که فرصت سفر به آن منطقه ایجاد شده بود، حضور در شهر شاهرود موضوعیت داشت. شهر شاهرود برای من نسبت به سایر شهرها متفاوت است. چهار سال آنجا دوره کارشناسی را گذراندم. بهترین و موثرترین سال‌ها برای خودم. البته نه از نظر درسی چون بعدش تغییر رشته دادم و از مهندسی مکانیک به روابط بین‌الملل رفتم. ولی از نظر تجربه و اندیشه سال‌های مهمی بود. تجربه فعالیت‌های دانشجویی و سیاسی در آن دوره بر آن چیزی که الان هست موثر بود.
شاهرود شهری شناخته شده با علمای بزرگش است و به تعبیر رهبر انقلاب «منطقه عالم‌خیز» است. از تهران صبح زود راه افتادیم. اولین برنامه دیدار امام جمعه محترم شهر حجت الاسلام امینی بود. انسانی خوش‌رو که با گرمی از مهمانان استقبال کرد. نماینده محترم شاهرود هم آنجا بود. صحبت از خراسان بزرگ شد. نمی‌دانستم در گذشته شاهرود بخشی از خراسان بزرگ بوده و آنطور که حاج آقای امینی گفت هنوز هم در برخی از تقسیم‌بندی‌های حوزوی اینگونه است. دکتر جلیلی خاطره‌ای از یک موقوفه در کربلا در نزدیکی خیمه‌گاه مطرح کرد که وقف خدمت به خراسانی‌ها بوده و شاهرود یکی از شهرهای نامبرده شده در آن بود.
برنامه دانشگاهی و یک بازدید در شاهرود هماهنگ شده بود. بازدید یک مزرعه انگور بود. ابتدای شهر شاهرود در میان با‌غ‌های حاشیه شهر پشت دانشگاه آزاد، مزرعه انگور عامری که علاوه بر کار تحقیقاتی روی انگور، کانون ترویج برای کار کشاورزی روی انگور هم بود. چیزی که مزرعه را متمایز می‌کرد همین بود. یکی از عامری‌ها توضیح می‌داد که چگونه در طی سال‌ها انواع انگور را از نقاط مختلف جمع‌کرده و تلاش کرده تا در مزرعه کشت کند و ببیند کدام یک برای کشت مناسب‌تر است. یک نوع انگور آمریکایی کشیده و سیاه رنگ را نشان داد و گفت که بذر این را به ما نمی‌دهند و ما اگر تولید کنیم نمی‌توانیم صادر کنیم چون حق تولید آن را به ما نمی‌دهند. آنجا فهمیدم که انگور خیلی بیشتر از آن دو سه نوعی که در ذهنم بود، انواع دارد و حتی فهمیدم که هر سال چند نوع جدید هم در جهان عرضه می‌شود و البته به شدت محافظت هم می‌شود.
چند سال پیش در دولت اول روحانی وزیر کشاورزی به دنبال پیوستن ایران به معاهده «حمایت از ارقام جدید گیاهی» یا به اختصار UPOV بود.
استدلالشان این بود که با پیوستن به معاهده دسترسی ایران به بذرهای گیاهی به صورت رسمی مهیا می‌شود. اما منتقدان استدلال می‌کردند که این معاهده برای حفاظت از حقوق شرکت‌های بزرگ چند ملیتی است و اگر ایران به آن بپیوندد دیگر کشاورزی بومی نخواهد داشت. راست می‌گفتند معاهده حقوق بسیاری در داخل کشور برای صاحبان بذرهای جدید که ۹۰ درصد شرکت‌های بزرگ چند ملیتی هستند، ایجاد می‌کرد. حتی از ابزارهایی مانند «سوت‌زنی» هم برای مقابله با تخلفات خرد کشاورزان استفاده می‌کرد و دادگاه‌های محلی هم باید از حقوق شرکت حفاظت می‌کردند. یادم هست چندین جلسه در دفتر دکتر جلیلی برگزار شد و جمع‌بندی آن برای نمایندگان مجلس ارایه شد. خدا را شکر تصویب نشد.
عامری‌ها روی کشت اقتصادی و مطالعه شده تاکید داشتند، کشتی که تغییرات آب و هوایی را تدبیر کند. تلاششان در کانون ترویج انگور هم همین بود تا دیگران را که علاقه و امکان انگورکاری دارند، آموزش دهند و این فعالیت را در کشور ترویج کنند. می‌گفت در چندین نقطه کشور این اتفاق افتاده است و حتی در یکی دو نقطه از روستاها موجب مهاجرت معکوس شده است.
برای برنامه دانشجویی پیشنهاد اول دانشگاه صنعتی شاهرود بود که دانشگاه اصلی شهر و می‌توان گفت استان است، ولی نشد. ترکیبی از وفاق و گندم ری موجب شده بود مجوز ندهند. پیشنهاد دوم هم دانشگاه دامغان بود، آنجا هم مجوز ندادند. دلیلش خنده‌دار بود، نگرانی از عدم استقبال دانشجویان. البته باید ذکر کرد که در هر دو مورد تشکل دانشجویی هم اهل مدارا با وفاق بودند. در نهایت چند روز قبل از سفر و با جدیت بچه‌های دانشگاه آزاد شاهرود، برنامه دانشجویی در آنجا برگزار شد.
اذان که شد راهی دانشگاه شدیم. نزدیک بود. دانشگاه آزاد شاهرود یکی از شش واحد اولیه دانشگاه آزاد بوده و از اصالت‌دارهاست. دکتر سمیعی رئیس دانشگاه در ورودی به استقبال آمد. از آنجا تا مسجد را قدم‌زنان طی شد و توضیحاتی درباره دانشگاه و فعالیت‌های علمی آن ارایه شد. بعد از نماز در سلف دانشجویان ناهار خوردیم. سلف خلوت بود و در صف دانشجویی نبود. چند تا دانشجو در حال خوردن ناهار بودند. ناهار کوبیده مرغ بود. یاد دانشگاه علم و صنعت افتادم که سال پیش فکر کنم روز دانشجو بود، حدود ۱۵ دقیقه‌ای در صف غذا ایستادیم! اینجا صفی نبود و سریع ناهار را گرفتیم. آشپز از روی لطف دو کباب و گوجه برای مهمان ویژه گذاشت. دکتر نپذیرفت و بنده خدا هم از روی صداقت از هرکدام یکی را کم کرد.
وقت کم بود و سالن پر شده بود. از سلف زود به سمت سالن رفتیم. آسانسور پاسخگوی همه افراد نبود. من پله‌ها را با سرعت بالا رفتم و با اندکی نفس نفس زدن به سالن رسیدم. حدود ۳۰۰ نفری در سالن حضور داشتند. تعدادی هم بیرون بودند و منتظر بودند جایی خالی شود و بتوانند به داخل سالن بروند. ولی اول برنامه بود و کسی بیرون نمی‌امد. روی پرده سالن عنوان برنامه منعکس شده بود. «هر دانشجو یک نقش باشکوه». این عنوان شما را یاد چه چیزی می‌اندازد؟ درست است شعار انتخاباتی دکتر جلیلی در انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته. «یک جهان فرصت، یک ایران جهش؛ هر ایرانی یک نقش پرشکوه». اسم برنامه نشان می‌داد که بچه‌های بسیج دانشجویی دانشگاه آزاد پای کار رویکرد دکتر جلیلی هستند. به نظرم حقشان هم همین بود که میزبان دکتر جلیلی آنها باشند.
پنج دانشجو در ابتدای جلسه نکات خودشان را گفتند. ترکیبی از مسایل دانشجویی، ملی و سیاسی. یک سری حرف‌های دانشجویان در دانشگاه‌های مختلف تکراری شده و انتظارش را داریم که یکی از دانشجوهای منتقد دکتر آن را مطرح کند. مباحث مربوط به سیاست خارجی و قطعنامه‌ها و … اینجا هم همین بود. هرچند در ماه‌های اخیر پس از جنگ تحمیلی ۱۲ روزه و ماجراهای مکانیسم ماشه و اسنپ بک توقع کمتری وجود دارد، ولی باز هم مطرح می‌شود. پرسیده شد که چرا به جای واقع‌نگری در سیاست خارجی ایدئولوژیک نگاه می‌کنید و آیا وقت آن نرسیده که مقاومت را کنار بگذارید؟!
دکتر جلیلی خوب پاسخ این سوال اشتباه را داد. او از شهدای دانشمند جنگ ۱۲ روزه یاد کرد و آنها را «سرداران خط مقدم پیشرفت و فناوری» نامید. بعد این سوال را مطرح کرد که مگر آنها چه کردند که به شهادت رسیدند؟ آنها جرمشان از نگاه دشمن، تدریس و پژوهش در علم فیزیک یعنی علوم تجربی بود. آیا تحقیق و تدریس فیزیک یک کار ایدئولوژیک است؟ روایتی که دشمن تلاش کرده در ذهن دانشجوی ایرانی جا بیندازد این است که دلیل دشمنی رفتارهای ایدئولوژیک ایران است در حالیکه با کمی توجه و دقت مشخص می‌شود که این روایت باطل است اما این یک واقعیت است که در جامعه انسانی «استدلال‌های درست مغلوب روایت‌های غلط» می‌شوند، همان چیزی که مقاله چند وقت پیش مجله «فارین افرز» نوشته بود. تنها راه مقابله با این واقعیت تلخ، جهاد تبیین است. دکتر جلیلی چندین بار تاکید کردند که «وظیفه دانشگاه صیانت از استدلال‌های درست در برابر روایت‌های غلط است». استدلال درست این است که استقلال برای پیشرفت یک ملت ضروری است و اگر نباشد هیچ پیشرفتی در کار نخواهد بود. او تصریح کرد دشمن با انحصار در فناوری هسته‌ای می‌خواهد «غنی‌سازی صفر» را بر ملت ایران تحمیل کند. فردا هم حتما در هوش مصنوعی یا فناوری‌های پیشرفته دیگر محدودیت تحمیل می‌کند.
نکات دیگری که از سوی دانشجویان مطرح شد مربوط درباره شکاف‌های جنسیتی در جامعه و تبعیض‌هایی که علیه بانوان وجود دارد بود. پایین بودن نرخ مشارکت زنان در امر اشتغال، بیکاری فارغ التحصیلان، سربازی اجباری و … جالب این بود که پرسش دو تن از دانشجویان این بود که برنامه دکتر جلیلی برای این موضوعات چیست؟ به مصطفی که کنارم بود گفتم «مگه انتخاباته»؟! اما فکر کنم اینگونه پرسش‌ها از سوی جامعه دانشگاهی طبیعی است چرا که خلا و نبود برنامه در مدیریت کشور چیزی است که در چشم همه است. !!! از طرف دیگر دکتر جلیلی را شخصی دارای تسلط و اشراف به مسایل کشور می‌بینند و انتظار دارند که درباره موضوعات مختلف برنامه داشته باشد و راه‌کار ارایه دهد.
«دانشگاه‌ها باید هر کدام یک دولت سایه باشند». نکته‌ای که دکتر جلیلی در انتخابات گذشته مطرح کرد و در اینجا هم مجدد بیان کرد. هر دانشگاه ظرفیت علمی قابل توجهی دارد که می‌تواند در قالب دولت سایه به خدمت پیشرفت کشور درآورد. سایه به سایه مسایل کشور را دنبال کند و در حل آنها مشارکت کند. دکتر جلیلی به دانشجوها تذکر داد که پیشرفت بدون عدالت محقق نمی‌شود. تاکید چندباره دکتر را چند روز بعد وقتی سریع‌القلم نظرات تبعیض سالارانه (فاشیتی) خود را گفت بهتر فهمیدم.
مقصد بعدی روستای راهنجان بود. روستا در بخش دهملا قرار داشت. دهملا برای آنهایی که در مسیر تهران-مشهد تردد می‌کنند، آشنا است. محلی مناسب برای استراحت بین راه است. روستای راهنجان روستایی بدون بیکار است. این را روی تابلو نصب شده در کنار جاده هم نوشته‌اند. صنعت چوب در این روستا رونق دارد. نبود بیکار هم در روستا به همین دلیل است. کشاورزی و باغداری هم هست که در کنار کار چوب فعالیت اقتصادی روستا را تشکیل می‌دهد. در حلقه اول یعنی تولید روستا موفق بوده است اما در ایجاد حلقه‌های بعدی نه. به قول خودشان دلال محصولشان را می‌خرد و می‌برد. تعاونی روستا تازه در حال تاسیس بود و قرار بود روی ایجاد حلقه‌های بعدی تمرکز کند. دکتر جلیلی توصیه کرد که روی این موضوع جدی کار کنند و برای صادرات هم برنامه‌ریزی کنند.
در مسیر روستا یکی از حرف‌های پرتکرار این بود که در دهه محرم روستای راهنجان حال و هوای دیگری دارد و در اکثر منازل دیگ‌های نذری به پا است و جمعیت زیادی از نقاط مختلف کشور اینجا حضور پیدا می‌کنند. حسینیه روستا هم متناسب با همین وضعیت برپا شده است. محوطه‌ای وسیع که می‌تواند تعداد زیادی از مردم را در خود جای دهد. تعدادی از مردم روستا در حسینیه جمع شده بودند تا با دکتر جلیلی دیدار کنند. صندلی‌ها مرتب چیده شده بود. یکی از اهالی روستا به نمایندگی از مردم روستا صحبت کرد و نکاتی درباره نیازهای اصلی روستا بیان کرد. دکتر جلیلی چند دقیقه‌ای صحبت کرد، زمان کم بود باید به سمت دامغان به راه می‌افتادیم. اما همیشه در این جمع‌ها افراد زیادی پس از سخنرانی انفرادی با دکتر دغدغه‌های خودشان را مطرح می‌کنند. یکی از دامداران روستا که چهره‌ای با صفا داشت پیش آمد و گفت از روی وظیفه امر به معروف و نهی از منکر مسئولان صحبت می‌کند. خیلی محکم و تودل برو این جمله را گفت، من هم کنجکاو شدم که ببینم چه می‌گوید. درباره گرانی نهادهای دامی و علوفه صحبت کرد. می‌گفت هرماشین علوفه از ۳۰ میلیون تومان شده ۱۵۰ میلیون و کار برای آنها سخت شده است. بنده خدا نمی‌دانست که چه می‌شود و او چه باید کند! این موضوع سبب نگرانی‌اش شده بود.
وقت کم بود و به سمت دامغان به راه افتادیم. چراغ بنزین ال نود مشکی که دست مصطفی بود و شده بود ماشین ما روشن شده بود. اضطراب دیر رسیدن کم بود، تمام شدن بنزین هم اضافه شد. روی نقشه مسافتی که تا دامغان نشان می‌داد تا حدی اضطراب را کم می‌کرد و نوید کافی بودن بنزین را می‌داد. در دلم چند تا صلوات هم چاشنی کار کردم که وسط راه نمانیم. میدان امام رضا (ع) نماینده محترم دامغان و آقای رجب‌بیگی که اول گفتم ده باری برای دعوت دکتر آمده بود، منتظرمان بودند. ابتدا رفتیم مزار شهدای شهر دامغان، آنجا تعدادی از خانواده‌های شهدا و شهید رجب بیگی به استقبال دکتر جلیلی آمده بودند. دم غروب بود و روشنایی آنجا با نور گوشی‌ها تامین شد.
در دفتر امام جمعه محترم دامغان هم توقفی داشتیم. نماز مغرب و عشا را خواندیم و جلسه‌ای کوتاه آنجا شکل گرفت. حاج آقای رستمیان امام جمعه دامغان و نماینده شهر دامغان، نماینده انجمن پسته کاران و نماینده خیریه چهارده معصوم (ع) و چند نفر دیگر هم حضور داشتند. امام جمعه از سابقه تاریخی و دینی دامغان سخن گفت. حوزه علمیه دامغان از ۱۱۱۸ تاسیس شده است. جالب‌ترین بخش وجود بقایای مسجدی در دامغان است که مشهور است اولین یا دومین مسجد در ایران است. اسمش «تاریخانه» است. ایشان اصرار داشت که دکتر جلیلی حتما این مسجد را بازدید کنند.
برنامه مردمی دکتر جلیلی در محل مصلی دامغان بود. مصلی همجوار یک مسجد تاریخی بود. بخش تاریخی مسجد شبیه به مسجد کوفه در سریال مختار بود که البته بسته بود و گویا تنها در ایام اعتکاف یا در مراسم خاصی استفاده می‌شود. یک ایوان بزرگ و حیاطی بزرگ که از دیدن آن آدم لذت می‌برد. در ورودی مصلی تکه‌های نان درون یک سبد قرار داشت و همچنین نان‌های شیرینی هم بود که هر دو آنها نذری بود. یکی از دوستان می‌گفت که در آنجا مرسوم است کسی نذر نان گرم کند و چند عدد نان را خریده و خرد کند و در آنجا بگذارد. انصافا هم تکه‌های نان گرم خیلی چسبید.
برنامه بزرگداشت شهدای حماسه سوسنگرد بود. گویا در ایام محاصره سوسنگرد و بعد از آنکه امام خمینی (ره) فرمان شکستن حصر سوسنگرد را می‌دهند، از دامغان نیز افرادی شرکت می‌کنند که یکی از آنها شهید حاج ابراهیم رجب‌بیگی بوده و یک وجه برنامه بزرگداشت مقام ایشان و وجه دیگر بزرگداشت شهدای استان سمنان بود. جمعیت زیادی در مصلی حضور داشت، شاید دو هزار نفری می‌شدند.
دکتر جلیلی صحبت‌هایش ناظر به قدرت و «پیشگامی» ملت ایران بود. تاکید بر پیشگامی بیش از گذشته بود. دلیلش شیطنت‌های جریان غرب‌گراست. یکی از مجله‌های آنها به تازگی روی روایت «انزوا»ی ایران تکیه کرده و در آخرین شماره‌اش مصاحبه‌ای با آرین طباطبایی افسر ایرانی پنتاگون (ارتش آمریکا) هم گرفته است تا او برای ما «تنها» بودن ایران را تبیین کند. بعد از آن هم یکی از روزنامه‌های زنجیره‌ای‌شان در مصاحبه‌ای با علی‌اکبر صالحی همین هدف را دنبال کرده و تلاش کرده تا بگوید ایران منزوی است. این حرف را که می‌زنند بعدش درباره لزوم خروج از انزوا صحبت می‌کنند و نسخه‌شان هم تسلیم شدن در برابر غرب است. دکتر جلیلی برای همین لازم دید بیشتر درباره «پیشگام» بودن ملت ایران صحبت کند. همان مفهومی که در گناباد هم روی آن تاکید کرد.
ملتی که پیشگام است با ملتی که منزوی است خیلی فرق دارد. پیشگام در جلوی دیگران است و دیگران به دنبال آن حرکت می‌کنند. ملت ایران پیشگام است و این پیشگامی در موضوعات مختلف مانند حمایت از مظلومان فلسطین یا مقابله با سلطه غرب یا در تکیه بر توان داخلی و … دیده می‌شود. جوامع دیگر بعد از چند دهه این مفاهیم را دارند دنبال می‌کنند. ملت ایران منزوی نیست که بخواهد برای خروج از انزوا تسلیم زورگویی دشمن شود. ملت ایران پیشگام است و دشمن این ملت در حال منزوی شدن است. کافیست وضعیت رژیم صهیونیستی در جهان را ببینیم. همانطور که رهبر انقلاب گفتند «ما نزدیک قله هستیم».
مراسم که تمام شد به سمت «تاریخانه» رفتیم. مسجدی قدیمی که گویا اولین یا دومین مسجد تاسیس شده در ایران بوده است. طبق توضیح یکی از مسئولان آنجا «تاری» در زبان ترکی به معنای «خدا» است و منظور از تاریخانه خانه خدا است. قدمت تاریخانه به سده دوم هجری می‌رسد. دیدن این مسجد حس خوبی داشت و البته عمق و ریشه دینداری مردم دامغان را هم نشان می‌داد. به نظرم حیف می‌شد اگر بدون بازدید تاریخانه بازمی‌گشتیم.
برنامه‌ها تمام شده بود و وقت برگشت بود. مثل همیشه شام را در ماشین خوردیم. شام خوشمزه‌ای بود. «مانی پلو» غذای سنتی دامغان که گویا مخصوص ایام محرم است. دست آشپزش درد نکند، خیلی چسبید.

مسعود براتی، کارشناس، تحلیلگر و نویسنده، متولد 1364 است.براتی در دولت سیزدهم معاون سازمان سرمایه‌گذاری و کمک‌های فنی و اقتصادی ایران و همچنین مشاور وزیر اقتصاد و دبیر کارگروه طرح‌های تحریم ناپذیر بود.
مقالات مرتبط

سیاست غلط و اثرات منفی

میثم ظهوریان؛ نماینده مردم مشهد در مجلس شورای اسلامی: در هفته اخیر…

اشرافیت و انحراف

محمدصادق شهبازی: مردم ضامن بقای انقلاب اند نه اشرافیت سه‌شنبه ۱۱ آذرماه،…

12 آذر 1404

نبرد علیه انحصار در قدرت، ثروت، دانش و فناوری

سعید جلیلی: اسلام آمده است تا نگذارد ثروت در انحصار چند محفل…

دیدگاهتان را بنویسید